امروز با مامان قرار بود تئاتری بریم که دیر رسیدیم و موند برای روز دیگه،ازونجا که نیاز داشتیم از دنیای اطراف دور شیم رفتیم سینما به انتخاب من فیلم جان دار،نمیدونم شاید از دید خیلیها این فیلم پرداختن به موضوعی تکراری باشه اما من جور دیگه دیدمش.
یاسر گرداننده ی بازی بود،تنها کسی که از ابتدا دروغ نگفت یاسر بود،تنها کسی که پای چیزی که میخواست ایستاد اما در عین حال دروغ نگفت یاسر بود و تنها کسی که پای کاری که کرده تو خانواده ای منسجم از بیرون و از هم پاشیده از درون،جمال بود.
یاسر اومد وارد اون خانواده شد تا بگه همتون اگر عزیزتون رو بگیرن ،اسما یا عشقتون رو ازتون بگیرن شبیه من میشید ،نه تنها شبیه که به مراتب زشت تر،همه تون حاضرید اخلاقیات رو زیر سوال ببرید،دروغ بگید و برای هم نقشه بکشید،پس ببینید با یاسر چه کردید با تحقیرها و توهین ها
شخصیت یاسر خیلی
... دیدن ادامه »
عجیب بود برام،خیلی.باید ازش کامل بیزار میشدی اما سکانسی که اسما روبروش ایستاده بود یاسر یه چیز دیگه بود،بیرون یاسر پر از سگ بود و قلدری و کثافت اطراف محل کارش اما درون یاسر چیز دیگه بود،یه عاشق تحقیر شده که حتی حواسش بود بی اجازه نزدیک یار نشه.یاسر آدمی بود که اومده بود به اون خانواده نشون بده شما برعکس یاسر بیرونتون قشنگه،قشنگ حرف میزنید،قشنگ میخندید،قشنگ زندگی میکنید اما درونتون به مراتب سیاه تر از منه فقط فرصت پیش نیومده نشونش بدید و جمال تنها برنده ای بود که از این بازی خارج شد...
شخصیت پردازی نقش یاسر برای من خیلی جالب بود،کمتر کسی جرات میکنه از وسط فیلمی با موضوعی شاید تکراری چنین قصه ای جدا کنه.از اون فیلمها بود که دلم میخواد بهش بیشتر ازین فکر کنم.