نامهی آخر، چهارم اسفند:
«آدمهایی که بیشتر از من و تو سرشان میشود میگویند انسان متمدن آن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند. تو باید برای خودت یک دنیای درونی داشته باشی و همچنین تکیهگاههای ثابت روحی و فکری. یعنی در عین حال که در میان مردم زندگی میکنی، خودت را کاملا از آنها بینیاز بدانی.»
تا آخر کوچه برو و از EXIT وارد شو. مسیر راحتتر رو انتخاب کن و همزمان با قدم زدنت، به مسیری که طی کردی فکر کن، شاید حالا فهمیده باشی چرا از اول اینجا غریبه نبودی. این سفر، نه برای پیدا کردن چیزی جدید، بلکه برای به یاد آوردن چیزهایی بود که همیشه بخشی از تو بودن.
تنهایی شاید ترسناک باشه، ولی فقط توی همین سکوت هست که میتونی صدای خودت رو واقعاً بشنوی.
حالا وقتشه که آخرین و سختترین کار رو انجام بدی. چه کاری؟
تا انتهای مسیر برو و وارد خیابان اصلی شو. کنار بیمارستان پارسیان یه پایه استوانهای کوچیک پیدا کن که جواب این مرحله روش نوشته شده. عبارت رو به صورت کامل در باکس زیر تایپ کن.
در نهایت، هیچکس نمیتواند جای تو تصمیم بگیرد یا به جایت زندگی کند.
نامهای به دستت میرسد، بدون آدرس فرستنده که در آن نوشته شده: تو اینجا غریبه نیستی. اما برای اینکه منظور اون رو بفهمی باید قدم برداری. هر ایستگاه چیزی به تو خواهد گفت که مدتها از یادت رفته بود. میدان کاج اولین نقطه است. این سفر رو شروع کن و خودت رو پیدا کن.
برای شروع به میدان کاج مراجعه کن.