«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فیلم فوق العاده خوش ساخت و بازیها غیر از عزتی عالی هستن
از کریمی یجورایی باید بود چنین کاری،عالی شده نتیجه نهایی
حجازی خوب توانسته بود روایت رو جلو ببره
داستان کمک نیاز داشت اما قابل تحمل بود
نور و گریم عالی بود
خوشحالم فیلم خوبی به اکران های ۹۹ خواهد رسید.
زندگی ، سکوت، حرف، نگاه، ازدواج، عشق، مادر، همسر، قتل، جنایت، دید، تفکر، رویا، واقعیت، دیوانگی ، دیوانگی، دیوانگی
فیلم نگاهی جدید از قابی بکر به دنیایی داره که همه انسان ها با اون زندگی میکنن اما متوجهش نمیشن
خوشحالم که یکبار وقت گذاشتم و این فیلم رو تماشا کردم.
روند فیلم بسیار خوب بود ، اما متاسفم که ملت ترکمن در این فیلم ملتی بی خیال ، با روابطی نامتعارف و بعضا بیخیال به زندگی معرفی میشوند.
در تمام داستان وجود دوست دختر جوان نقش 1 فیلم بی دلیل بود و به سادگی نویسنده میتوانست آن را از چرخه داستان حذف کند که این به روند داستان و کوتاه تر شدن زمان آن کمک شایانی میکرد.
اینکه با صحنه های نامتعارف در نقاطی از داستان که با ریتم کند روبرو میشویم کارگردان سعی در جلب توجه مخاطب داشته به شدت من را اذیت میکرد، بطوری که در صحنه جنگل میخواستم سالن رو ترک کنم.
حیف، داستان که خراب شد .
درخت گردو ایده قشنگیه
واقعیت ، ماجرایی رئال
اصل داستان رو دوست داشتم
ولی ....
ولی راستش متاسفم برای کار، چون با تمام دقت و روایت مداری خوبی که بنظرم داشت بازی ها در نیومده بود و مخصوصا در لحظه دیدن مهران مدیری یاد درحاشیه افتادم.
مینا ساداتی بازی ضعیفی داشت که مطمئنم خودش هم قبول داره.
لوکیشن ها خوب طراحی شده بود ، اما تدوین گر صحنه ها رو خوب تدوین نکرده بود.
در کل از دل و جرات مهدویان و عوامل این فیلم خوشم اومد .
داستان سردشت ، کردها ، مظلومیت
قشنگترین صحنه محلی ، رقص کردها بود که خیلی دوستش داشتم و مطمئنم در اکران از فیلم در میاد.
در کل باید این فیلم دیده بشه .
شاید هرکسی که اسم کارگردان این مجموعه رو دیده بود دنبال فیلمی کمدی بود بالاخص که بازیگران طنز هم در فیلم نقش های بالایی داشتند
دوزیست اسم جالبیه اما تا آخر فیلم و حتی برای نفراتی تا بعد از فیلم هم نا مفهومه.
فیلم روایت جالبی داشت اما فیلمنامه اصلا در سطح بازیگران و شخصیت روایت نبود.
شاید به نوعی بشه گفت بخاطر بازیگران این روایت بود که تا آخرین ثانیه فیلم به تماشای اون پرداختم.
امیدوارم که فیلم های بهتری ببینم در جشنواره
فیلم تا دقایق میانی روند خوبی داشت
آینده ای نامفهوم
گذشته ای نامعلوم
بیننده را به تماشا وا میداشت
اما در دقایق پایانی متاسفانه تمامی زنجیره فیلم لو رفته و روند به کندی پیش میره.
موافق بودن این فیلم در تلویزیون هستم تا سینما
نمیدونم قصیده گاو سفید از کجا اومده
اما مطمئنم 9 سال زمانی نیست که یک کارگردان صرف کنه و این فیلم برآیندش باشه.
حداقل 1 ساعت از این فیلم اضافی بود.
محتوای فکری نویسنده بسیار خوب به نمایش درآمده بود اما شخصیت پردازی ها بسیار سنگین و بعضا خارج از محتوا بود.
کاش قبل از ساختن این فیلم نگاهی مجدد به احتمال باران اسیدی انداخته میشد.
فیلمی با محوریت دروغ.
فیلمی که فیلم نبود و این از حاتمی کیایی که پشتش سپاهه بعید نبود.
جلوه های ویژه بسیار بد
صدا برداری افتضاح
واقعا ناراحتم که وقتم رو برای کاری به این شدت بی ارزش گذاشتم.
متاسفم برای سینمای کشورم
سلام به تمام دوستان عزیز
متاسفانه بنده نتونستم بلیط جشنواره رو به تهیه کنم
اگر در بین دوستان کسی هست که 2 سری بلیط در ساعات نزدیک 6 بعدازظهر ،در سینما های آزادی و یا استقلال داشته باشه وخودش امکان حضور و دیدن فیلم ها رو نداشته باشه ، خوشحال میشم بلیط هارو ازش بتونم بخرم(09359110070)
ایران برگر
اثر مسعود جعفری جوزاتی
فیلمی شاد ومفرح، بازیگران به نام، موسیقی زیبا، گریم های نو، صحنه های بکر
فکر کنم ارزش قرار دادن ٢ ساعت از عمرمون و برأی دیدنش داشته باشه
با اینکه حق امتیاز نداشتیم، اما:
امتیاز
٤ از ٥
شهر موشها
نوستالژی کودکی های ما و رویای شیرین کودکانمان
اثری ماندگار از سرکار خانم مرضیه برومند
با بازی فوق العاده ی صورتی، کپلک و مشکی(سیاه)
با هنرمندی نارنجی و کپل خان
با حضوره افتخاری دم دراز، کلنل گوش دراز، سرمایی، خواب آلو و آقای معلم
و عمو کورولموش
و با هنرمندی(((((( اسمشو نبر))))))
به دوستان توصیه میکنم حتما به تماشای این فیلم بروند.
کلاشینکف
فیلمی با داستان اولیه نسبتاً خوب و با روایت نامتعادل سعید سهیلی
بازی های معمولی ولی روان
نمیتونم بگم از فیلم خوشم اومد چون یه جاهایی خواب اذیتم میکرد.
اما با همه این تفاسیر، این فیلم ارزش یک بار دیدن رو داره.
نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !
درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ...
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت