هر کارگردان یک استثمارگر.
مگه تئاتر چیزی بجز رابطه بازیگر و تماشاگر در چهار چوبی محترمانه و اندیشمندانه است .
رابطه ای که گفتگو رو به دیالیکتیک دموکراسی تبدیل میکنه ،
پس ، واقعاً کارگردان چه میکنه بجز تخریبِ دموکراتیک به بهانه های زیباشناسانه ....
دلیل اینکه حرفهام براتون کمی عجیبه و قدرت تصور تئاتر بدون کارگردان رو ندارید اینه که شما همواره در دل این استثمار بودید ، دوستان من ، و بدیهی بودن لزوم سمتی به اسم کارگردان همواره بهتون حقنه شده.
اما بگذارید چیزی رو بهتون یادآوری کنم که تا الان از دیدتون پنهان نگه داشتند
تاریخ تئاتر رو بیاد بیاورید
مادر هنرها که نطفه اجتماع عادلانه رو بنیان گذاشته، شکل والای پایگاه اجتماعی که با مهم ترین ابزار خودش ((دیالوگ))
همه افراد جامعه رو شریک میکنه و خودش برای همه یکسانه......
یک تماشاگر هر چقدر هم که ثروتمند باشه و در جایگاه بهتری نشسته باشه همون هملت مکبث یا مدیر فستیوالی رو تماشا میکنه که تماشاگر خارج از ظرفیت میتونه ببینه
تئاتر براستی چنین جامعه عادلانهای باید باشه.
چیزی که ما بعنوان تئاتر میشناسیم
بیش از ۲۵۰۰سال بدون سمت کارگردان وجود داشته بارها به شکوفایی رسیده و مرزهای خودش رو گسترش داده
اما،اما ناگهان عذاب برش نازل میشه
گئورک
... دیدن ادامه »
دوم دوک ساکس منینگن عنوان کارگردان رو خلق میکنه .
یک دوک زن ستیزِ دیوانه که با کشاورزها و کارگرهاش شبیه برده ها رفتار میکنه، اینبار میاد و این سنت بهره کشی رو وارد جریان تئاتر میکنه تا اکثر منفعت اجرای یک نمایش به جیب یکنفربره
بیدار بشید بازیگران بیدار بشید و مسحور نظریه های زیبا شناسانه نشید
نمایشنامه حذف به قرینه معنوی کتایون لطیف
(◔‿◔)(◔‿◔)(◔‿◔)(◔‿◔)(◔‿◔)
اما حقیقتا تئاتر متکی به بازیگر چیزی جز حقارت اندیشه نیست
اجرای چهره محور یعنی پوچی تفکر هنرمند و استفاده ابزاری از احساسات و هیجانات مخاطب
تئاتری هم که بدون تفکر و هدایت اندیشه جلو بره رذالتِ
چه بسیار بازیگران توانمندی که در مسیر اندیشه کارگردانی تهی بودند و فاجعه ببار آمده
این که کارگردان و نویسنده خالق هستند و بازیگر ابزار هم نوعی برده داریه
پس کدومشون درسته
به نظر من هر سه مکمل هم هستند نویسنده کارگردان و بازیگر
اما خوب کارگردان در جایگاه به مراتب بالاتری قرار داره
من کارگردان رو به عنوان خالق میشناسم و فکر میکنم حتی نویسنده هم میتونه ابزار باشه
لطفاً نظرتون رو بنویسید