زندگی
تئاتر
زندگی در تئاتر
زندگی می کنن، با تئاتر، در تئاتر.
می خندن، داد می زنن، گریه می کنن، عصبی می شن، بزرگ می شن، کوچیک می شن
ما حس می کنیم، ما عشق می کنیم، با تئاتر، در تئاتر
یادمون می مونه، خاطره می شه، این روح عظیم، این حس غریب، ما داریم با تئاتر زندگی می کنیم.
________________________________
چی
... دیدن ادامه ››
بگم که کم نگفته باشم از این نمایش!؟ ________________________________
رابرت : باید یک چیزی بهت بگم .
جان : خب ، بگو
رابرت : درباره ی تئاتره ، این یکی از وجوه شگفت آوره تئاتره ، و اون ، جان ، یک نوع طی طریقه که خیلی شبیه خود زندگیه...
جان : خب ، اون چیه ؟؟
رابرت : ساده ست ، اون توی ذات تئاتره ، مثل زندگی، البته تئاتر بخشی از زندگیه ... نه ؟؟ می فهمی چی دارم می گم ؟؟ همونطور که اون تایم مزخرفی رو که تو توی فروشگاه مزخرف صرف خریدن یه مشت لوازم مزخرف میکنی نمیتونی از زندگیت جدا کنی، چون بخشی از زندگیته چون قسمتی از زندگیته چون خود زندگیته ...
این قضیه در مورد تئاترم مصداق پیدا میکنه جان . اون لحظه هایی رو که تو روی صحنه هستی ، درحال تمرین یا اجرا ، وقتی پشت صحنه هستی ، وقتی از خونه به سمت اینجا میای یا وقتی خوابیدی داری خواب اینجا رو میبینی نمیتونی از زندگیت جدا کنی . چون بخشی از زندگیته چون قسمتی از زندگیته جان ، تئاتر زندگیته ، تئاتر زندگیمه جانی ، تئاتر زندگیمونه