«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
- هیچ آدابی و ترتیبی مجو ، هر چه میخواهد دلِ تنگت بگو -
چند وقت پیش داشتم به حرفای دو نفر گوش میدادم که یکیشون این شعر رو خوند. همیشه شنیدیمش. توی ادبیات دبیرستان هم خوندیمش. ولی اون روز جورِ دیگهای به دلم نشست. از بس که دلم تنگ بود... برای دوستها، برای دوستداشتنیها، برای زندگی عادی... برای حرف زدن.
این چند خط رو نوشتم که ازتون بخوام اگه دوست دارین شما هم اینجا یه چیزی بگین، یه حرفی بزنین. هرچی که دوست دارین... هرچی که دلِ تنگتون میخواد... هرچی.
(البته امیدوارم دلتنگ نباشین. هرچند که آرزویِ تخیلیایه برای این دوران، ولی امیدوارم.)
هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هرچه درست و صواب بود ، روا بود که بگویند . . . و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود ، و چیزها نویسم «بی خود »که چون « واخود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت . . . حقا و به حرمت دوستی ، نمی دانم که این که می نویسم راه سعادت است که می روم یا راه شقاوت ؟
و حقا ، که نمی دانم که این که نبشتم طاعت است ... دیدن ادامه ›› یا معصیت !
کاشکی ، یکبارگی ، نادانی شدمی تا ، از خود ، خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم ، رنجور شوم از آن بغایت !
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم ، هم رنجور شوم ؛
چون احوال عاشقان نویسم نشاید ؛
چون احوال عاقلان نویسم ، هم نشاید ؛
و هر چه نویسم هم نشاید ،
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید ؛
و اگر گویم نشاید؛
و اگر خاموش گردم هم نشاید ؛
واگر این وا گویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید . . .
. . . و اگر خاموش شوم هم نشاید!
منظور همین بود که اگه مسبب ناراحتی بودی، غرورو بذاری کنار، من اگه مشکل از من باشه سعی میکنم عذرخواهی کنم اما اگه مشکل از سمت من نباشه قبلا هم میگم که منتظر اینکه من شروع کننده باشم نباشند.
"قبلا هم میگم که منتظر اینکه من شروع کننده باشم نباشند."
عاشق این جملهت شدم😂😂😂😂
نیلوفر
گفتم شاید پکر و بی حوصله باشی این روز ها
خواستم یه خبر خوب بدم بهت
فصل جدید دکستر سفارش ساخت گرفته
با همون بازیگر قبلی
۱۰ قسمت هیجان انگیز قراره پاییز سال بعد پخش بشه
:)
یه دلیل خوب واسه زنده موندن تا ۲۰۲۱ :)
دمت گرم واقعا...چقد قسمت آخرش گریه کردم من...
بله بله یادمه که چند ماه پیش اگه اشتباه نگم اکرانِ جشنوارهای داشت. ولی نشد که ببینمش. اکران عمومی شده؟ یا جایی در دسترس هست؟
اگران عمومی که نشده ولی یه سایتی بهمن کیارستمی با کامران حیدری راه اندازی کردند برای اکران آنلاین فیلم های مستند ممکنه اونجا باشه
الان چک می کنم آدرس سایت رو می فرستم
اگران عمومی که نشده ولی یه سایتی بهمن کیارستمی با کامران حیدری راه اندازی کردند برای اکران آنلاین فیلم های مستند ممکنه اونجا باشه
الان چک می کنم آدرس سایت رو می فرستم
اگران عمومی که نشده ولی یه سایتی بهمن کیارستمی با کامران حیدری راه اندازی کردند برای اکران آنلاین فیلم های مستند ممکنه اونجا باشه
الان چک می کنم آدرس سایت رو می فرستم
خیلی ممنون بابت توضیح و معرفی لینکها.
حرفِ "وا کس چه" شد من هم یادِ اجرای ناصر منتظری از این ترانه افتادم. اجرای ملایم و خوبیه، پیشنهاد میدم گوش کنید - البته اگه نشنیدین قبلاً.
تیوال جان
ممنون برای اینکه به فکر بهتر شدن و بهروز شدنی.
توضیحاتی که نوشتین و قابلیتهایی که به این نسخه اضافه شده، امکانات کاربردی و جالبی هستن که به مرور ازشون استفادههای خوبی خواهد شد.
ولی در مورد گرافیک جدیدتون، من توی این چند روز هنوز نتونستم باهاش کنار بیام. به نظرم مقداری شلوغه و پر از تصویر و آیکون و خط و خطوط. بهخصوص وقتی سایت رو توی گوشی باز میکنم این شلوغی بیشتر هم به چشم میاد.
برای نمونه، اینکه اسم عوامل اجرا به صورت لینک قرار گرفته و میشه به سوابق و اجراهای قبلیشون دسترسی داشت، خیلی امکان خوبیه و خودمم قبلاً همین درخواست رو داشتم. ولی اینکه کنار هر اسم یک عکس هم قرار گرفته، باعث شلوغی صفحه شده. وقتی که با کلیک روی لینک میشه به عکس و اطلاعات شخص دسترسی داشت، بودنش اینجا ضرورتی نداره.
یا همون لیست خواستهها که بقیه دوستان هم نوشتن، و خانم ثانی هم توضیحات خوبی در موردش دادن که من دیگه تکرار نمیکنم.
در کل برداشت من از نسخه جدید اینه که به جای سادهتر شدن، تا حدی شلوغ شده همه جا.
امکاناتی هم که بقیهی دوستان اشاره کردن امکانات خوبی هستن که امیدوارم به زودی به همین نسخه اضافه بشه.
بازم ممنون از تلاشتون و خسته نباشین.
"وقتی مریض شدم توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه. ولی بعد فهمیدم آدما باید زندگی خودشونو بکنن و اگه شد و دوست داشتن گاهی کنارم باشن...
کنارم باشن و بیحوصله باشن
کنارم باشن و دعوا کنن
کنارم باشن و شاد باشن
کنارم باشن و زندگی معمولیشونو بکنن
کنارم باشن
همین که گاهی باشن بسه..."
از اجراهای تعاملیِ جناب رضایی، این اولین کاری بود که من دیدم و از اساس با موقعیتِ ایجاد شده مشکل داشتم.
فارغ از اینکه مرد چه کرده و به چه علت، فکر میکنم طرزِ برخوری که از فرنوش در این اجرا دیدیم، فقط از کسی برمیاد که تعادلِ روانی نداشته باشه. اینکه شخصی که بهش خیانت شده به شدت تحت فشار روحی قرار میگیره و احتمالاً برخورد عصبی و رفتارهای غیرمنطقی ازش سر میزنه کاملاً قابل قبوله. دعوا، درگیری لفظی و درگیری فیزیکی، حتی درگیریهای شدید فیزیکی که منجر به قتل شده، همهی اینها اتفاقاتِ خیلی رایجتری هستن در مقایسه با رفتارِ فرنوش. (بستن دست و پا و حبس کردن)
البته اگه اجرا غیرتعاملی بود، اصلاً با این موضوع مشکلی نداشتم و داستان رو خیلی راحت دنبال میکردم از دیدِ شخصیتهای همون اجرا. ولی وقتی این اثر بیننده رو قراره درگیر داستان کنه و ازش نظر بخواد، بهتره که موقعیتِ فرضی هم کمی طبیعیتر باشه تا بیننده بتونه با منطقِ موقعیتِ داستان راحتتر همراه بشه.
تنها بخشی که برای من جالب بود، مشارکت مخاطبان و شنیدن نظرات متنوع اونها بود. ولی با داستان و اتفاقاتی که افتاد نتونستم ارتباط زیادی برقرار کنم.
سینمای ایران مملو از خیانته و سریال های ترکیه ای هم که انواع و اقسام خیانت رو به خانه های ایران آوردند
شاید پرداختن به این موضوع در تیاتر ضرورتی نداشته باشه آن هم به شکل تعاملی
جناب تهوری. بله، من هم با این همه تکرار این موضوع در همه جا و به هر قیمتی موافق نیستم.
یاد یکی از برنامههای طنز افتادم که میگفت ما تنوع ژانر داریم. ژانر طنز با موضوع خیانت، ژانر جنایی با موضوع خیانت، ژانر خانوادگی با موضوع خیانت... (البته دقیق یادم نیست و احتمالاً غلط گفتمش.)
من از ایشون قبلا کار دیور رو دیدم. و اصلا اجرای موفقی نبود ( لااقل شبی که من اجرا رو دیدم ) / نه داستان ، داستان مناسب و پرکششی بود و نه مدیریت موقعیت ها و انتخاب شون در لحظه ای که قرار بود تعامل شکل بگیره ،( از طرف کارگردان )که خب راهبری این تعامل رو به عهده داشتند. بعد از اجرا هم با آقای کارگردان صحبت کردم و ایشون متاسفانه جبهه گرفتند و باور داشتند کارشون عالی بوده / و وقتی من نقاط ضعفشون رو در قسمت مشارکت مخاطب گفتم به گفتن خب شما می اومدی توی بازی و موقعیت رو درست جلو می بردی. من بهشون گوشزد کردم شما به عنوان مدیر و راهبر و راهنما باید موقعیت درست رو انتخاب کنی و تماشاچیان رو رهبری کنی ...تمام نمایش یک مضحکه بود، بخصوص قسمت مشارکت تماشاچیان در نمایش . فقط دو نفر برای حل مساله ... دیدن ادامه ›› و با جدیت برای ایفای نقش رفاتند. نمایش محلی شده بود برای تماشاگران تا برن روی صحنه و خودشون رو محکی بزنند و دورهمی بخندیم ...
خلاصه از همونجا قید تماشای تاتر تعاملی رو زدم. (البته تنها نبودم. اونشب دو نفری رفته بودیم برای تماشای کار. با دوستی که تاتر بین حرفه ای هست و هردومون نظرات مشابه داشتیم روی کار )
الان هم که نظر شما رو خوندم متوجه شدم که این نمایش هم احتمال خیلی زیاد تجربه ای شبیه دیور بوده است / ندیده قضاوت نمی کنم ، فقط احتمالش رو گفتم با توجه به تجربه ام (ایموجی لبخند )
برقرار باشید
برای من فقط ارتباطی که بین داستانها برقرار شد جالب بود و تأثیری که اتفاقهای به ظاهر بیربط روی هم میتونن بذارن. اما در کل این اجرا با سلیقهی من هماهنگ نبود. (شاید برای افرادی که به مونولوگ علاقهی بیشتری دارن، دوست داشتنیتر باشه.)
موسیقیِ فریدون شهبازیان حس خوبی داشت و همون اول اجرا من رو یاد فیلمهای دههی شصت و هفتادِ ایران انداخت. :)
از امین میری قبلاً اجرایی در مقام کارگردان ندیده بودم. ولی با توجه به بازیِ ایشون در "آبی مایل به صورتی" و "شبی که ماه کامل شد" دوست داشتم که این اجرا رو ببینم و به لطف تخفیف پنجاه درصدی این فرصت فراهم شد. اجرا رو دوست داشتم. عالی نبود. اما فضای معمایی-جنایی و داستانی که داشت رو کمتر دیده بودم و برام نسبتاً جدید بود. با توجه به زمانِ طولانیِ اجرا، بدون خستگی داستان رو دنبال کردم. فقط پایانش یه مقدار قابل حدس و مصنوعی بود.
دیدنش با تخفیف میتونه جالب باشه.
و چه خوب که بلیت فروشی به تیوال منتقل شد.
چهار هفته پیش این اجرا رو دیدم. ولی متاسفانه امکان و زمانش پیش نیومد تا در موردش نظری بنویسم.
هنوز دارم بهش فکر میکنم.
به اینکه دومین نفر اولین نفریه که میبازه... که گاهی فاصله با اول بودن فقط یه لحظهاس... و مادری که در بیست سالگی هنوز دوستم داره... که شاید فقط همونه، حتی در سی سالگی یا چهل سالگی...
ممنون از تیوال و گروه اجرا برای دعوت به دیدن این کار.
شروعش رو خیلی دوست داشتم با اینکه تقریباً هیچ جملهای ازش یادم نمونده. اگه دوباره اجرا بشه، دوباره میبینمش.
خوشبختانه این اجرا رو در حالی دیدم که اصلاً تمایل و آمادگیِ دیدن اجراهای شلوغ و پر سر و صدا نداشتم. سکوت و آرامش اجرا برای من خیلی دوستداشتنی بود. اما اگه شما علاقهمند به دیدن اجراهای پر انرژی هستین، دیدن این کار به شما توصیه نمیشه.
در مقایسه با کار قبلیِ کارگردان (خرده نان) این اجرا از دید من پختهتر بود.
با تغییرِ اسم نمایش (که توی همین صفحه و توضیحات نوشته شده) هم خیلی موافقم. این عنوان دلچسبتره.
سالنهای پر از تماشاچی رو براتون آرزو میکنم جناب سلیمانی. موفق باشید.
"کد ۱۳" یه اجرای دخترونه و خوب بود.
البته میتونست اجرای قویتری هم باشه. هم از نظر متن و هم از نظر بازی در بعضی صحنهها. اما در کل کاریه که ارزش دیدن داره.
به نظر من همونقدر که "لانچر ۵" مخاطب رو با دنیای پسرها و سربازی آشنا کرد، "کد ۱۳" هم بخشهایی از دنیای دانشآموزان دختر رو به نمایش میگذاره.
مسئولینِ سالنِ شهرزاد. خیلی خوبه که قبل از اجرا، توضیحات خوب و کاملی دادین در مورد آدابِ دیدنِ تئاتر. ولی لطفاً در موردِ آدابِ سالنداری هم کمی حرفهای تر عمل کنید. این خیلی بَده که وسطِ اجرا صدای موتور سیکلتهای توی خیابون به گوش میرسه. یا اینکه موسیقیِ اجرای یک سالن به وضوح در سالنِ دیگه شنیده میشه... رویِ آکوستیکِ سالن کار کنید لطفاً !!!
در مورد نمایش.
اول. موسیقی و اجرای زنده رو دوست داشتم. اما... نسبت به مدتِ اجرا، موسیقی بر نمایش غالب بود و میتونست کمی کمتر باشه.
دوم. دلیل من برای انتخاب این کار دیدنِ بازیِ جناب برقنورد بود، بعد از مدتها... بازیِ خوبی هم داشتن. با اینکه نقش جای کار زیادی نداشت، ولی بازیشون دوستداشتنی بود.
به جز این دو مورد، بقیه موارد (از نظر من) متوسط بود. داستان میتونست خیلی جذابتر پیش بره و دیالوگها هم میشد که منسجمتر و پختهتر و قویتر باشن. بازی خانم افشاری هم بهتر از توقعم بود ولی جا داشت برای بهتر شدن.
هماهنگی در اجرا خیلی خوب بود... ولی دنبال کردن داستان برای من که اطلاعات سیاسی ناقصی دارم، سخت بود. تلاشم رو کردم که بفهممش. اما بعضی جاها، دیالوگها سریع بیان میشد و گاهی هم صداها توی هم میومد و کلام واضح نبود برای من... البته، تسلط گروه به زبانهای مختلف و لهجهها خیلی خوب بود به نظرم. در کل، از نظر اجرایی کار رو دوست داشتم و اگه موضوع برام جذابتر بود، میتونستم ارتباط بهتری با کار برقرار کنم.
خانم صالحیان گرامی سلام .. نمایشنامه اسلو اثر راجرز ، به نقل از منتقدان آمریکایی و اروپایی در ژانر دلهره اور سیاسی می گنجد و خود متن نمایشنامه اتفاقا خیلی سر راست و روشن به ماجراهای مذاکرات پشت پرده برای ایجاد گفتگو و صلح بین اسرائیلی ها و فلسطینی می پردازد که توسط بخشی از افراد در وزارت امور خارجه نروژ و تشکل مردمی ان پشتیبانی و اقدام شده..
به نظر من نمایشنامه انقدر شفاف و سر راست به معرفی شخصیت ها و روابط می پردازد که لزوما به داشتن دانش سیاسی زیادنیازی نیست ...
اما آقای باپیری اولا از نمایشنامه سر راست اما پرکشش سیاسی اسلو(سیاسی در معنای متداول و ژورنالیستی آن) سیاست زدایی کرده اند و از طرف دیگر به طرز پرسش برانگیزی آنرا گنگ و پیچیده نما طراحی و اجرا ... دیدن ادامه ›› کرده ....
واقعا دلیل انتخاب چنینطراحی گنگ، نا رسا و البته به زعم بنده کسالت بار و نامنطبق با متن راجرز که سرشار از جملات و گزاره های تحلیل گرایانه نسبت به مواضع دوطرف مجادله است، متوجه نشدم
ارادتمند
این اجرا رو تیرماه دیده بودم. امشب هم برای بار دوم دیدم. داستان خوب که هم مناسب نوجووناس، هم بزرگترها. بازیِ بازیگرانِ جَوونِ این اجرا رو ببینین و براشون انگیزهای باشین برای ادامه.
همیشه و همیشه و همیشه به این فکر میکنم که خیلی وقتها، مثلاً، اگر به جای نگاهکردن به سمت چپ، به سمت راست نگاه کرده بودیم، همه چیز یه جور دیگه پیش میرفت... و هزار سال دیگه هم به این موضوع فکر کنم برام جذابه!
به شخصه بخش اول نمایش رو بیشتر دوست داشتم و باهاش بیشتر ارتباط برقرار کردم. از جایی که روندِ داستان تغییر کرد، حسِ اجرا هم تغییر کرد و برای من فقط کنجکاوی باقی موند که ببینم آخرش چی میشه؟ ولی ایدهی داستان رو دوست داشتم. بخشِ استاد دانشگاه خیلی عالی بود. با دوستانی که نوشتن بازیِ خانمها بهتر بود، موافقم. من ردیف اول بودم و مشکلی در شنیدنِ دیالوگها نداشتم، اما یه قسمتهایی آقایون تقریباً دیالوگها رو توی دلشون میگفتن. ؛)
یه کوچولوی چهار-پنج ساله هم توی سالن بود. با اینکه مخالفِ همراه داشتنِ بچه در سالن هستم، اما این کوچولو انقدر ساکت و مودب بود که دلم میخواست به عنوانِ تماشاچیِ نمونه ازش تقدیر کنم. بزرگترها یاد بگیرن!
تمامِ اجرا یه طرف، صحنهی آخرش یه طرف... صحنهی آخر رو خیلی دوست داشتم.
وسطای اجرا شک کردم که نویسنده ایرانی بود یا نه! خوشحالم از ظهورِ این نویسندههای جوان و خلاق.
در کل اجرا رو دوست داشتم، به نظرم میتونست کمی بهتر و پختهتر هم باشه. ولی با توجه به اینکه از این گروه اجرای اولی بود که من دیدم، راضی بودم ازشون.
موسیقیِ صحنه آخر رو کسی میشناسه؟
(خانومی که ردیف سوم نشسته بودی، لطفاً اگر خوراکی هم میخوای بخوری توی سالن، از قبل خوراکیتو از کیسهی نایلونیش در بیار که وسطِ اجرا انقدر صدا نده! اگرم وسط اجرا یادت افتاد، لطفاً وقتی یه بار از کیسه خوراکیتو در آوردی، دوباره جمعش نکن!!! چون پنج دقیقه بعد دوباره لازمت میشه! چه کاریه آخه؟ وسط اجرا به خودم قول دادم بودم که بعد از تموم شدن نمایش حتماً اینو براش توضیح بدم. ولی صحنهی آخر رو اونقدری دوست داشتم که به کل از یادم رفت. اگر خودش یا همراهش اینجا هستن، لطفاً برای اجراهای بعدی این نکته رو رعایت کنن.)
آقا محمدجواد. نمیدونم شدتِ تعجبتون شوخیه یا جدی ؟! :))
این روزا که خدا بده برکت، اگه توی سالن سر و صدای اضافه نباشه اصلاً اون اجرا، اجرا نمیشه!
ولی اگه تعجبتون جدی بود توضیح بدم. بله. یه خانومی هر چند دقیقه یه بار کیسه اش رو در میآورد و خیلی هم طولانی باهاش صدا تولید میکرد! اونم صحنههایی که خیلی سکوت بود و به قول شما ما هم روی صندلی جابجا نمیشدیم که صدا تولید نکنیم! ولی ایشون خیلی ریلکس بود. سه چهار بار هم این اتفاق افتاد. واقعاً قصد داشتم بعد از اجرا بهشون توضیح بدم که خوراکیشون رو بگیرن بغلشون که مجبور نشن هی در بیارنش و بذارن توی کیف! اما به کل ... دیدن ادامه ›› یادم رفت.
(پیشاپیش هم در جواب دوستانی که ممکنه بگن "باید همون موقع تذکر میدادی" بگم :)) قبلاً امتحان کردم این کار رو و انقدر خودم تمرکزم از دست رفته که نصف اجرا رو متوجه نشدم!!)
نه بابا نمیشه که همش تذکر داد، خدا صبرت بده، صدای نایلون خیلی رو مخه
چندروز پیش یه آقایی کنار من نشسته بودن، یه بطری آب دستشون بود، فک کنم قطره قطره میخوردن، کلا شمارشش از دستم در رفت، هربار در بطریو باز میکردن میبردن لبشون بعد دوباره در بطریو محکم میبستن... دوباره دو دیقه بعد....
البته خداییش سر صدا خیلی نداشت، ولی بعد نمایش نموندن بپرسم داداش این بطریه جادویی چیزیه؟ چرا تموم نمیشه پس این لامصب؟؟؟ :))))
یادم افتاد خودمم که چند ماه پیش سرما خورده بودم، کار همین آقا رو انجام میدادم و قطره قطره آب میخوردم... وگرنه اگر سرفه ام میگرفت، دیگه ول نمیکرد! شاید این بنده خدا هم مشکلی داشته. :) ولی بازم خوبه که سر و صدا و مزاحمتی نداشتن. :) بعضیا هستن که نفس کشیدنشونم صدا داره :)))))
از جنابِ رحمتی اجراهای دیگهای دیده بودم قبلاً. ولی متاسفانه به اسم نمیشناختمشون و چه بهتر که ندانسته و بدونِ داشتنِ پیشزمینه به دیدنِ این اجرا رفتم. وسطای اجرا از صداشون شناختمشون و حیرت کردم از این بازیِ متفاوت و انرژیِ بالا.
کمتر پیش میاد از اجراهای تک نفره لذت ببرم. ولی این اجرا رو دوست داشتم و دلم میخواست طولانیتر باشه. لذت بردم. خدا قوت به جناب رحمتی. روحِ کریم شیرهای هم شاد.