برای دخترکانتان از زنانی بگویید که سالها در شما زندگی کرده اند ، همان ها که گاه دلشان و گاه زانویشان لرزیده ؛ زنانی که یک روز بدنیا آمده اند و روزی هزار بار مرده اند ...
و یا آنها که چمدان ، بسته و از شما کوچ کرده اند .
آنانی که رنج هاشان ، پابرهنه سر به دیار آینه ها گذاشته ؛ و عمر هیچ دیروزشان به دیدن فردا قد نداده است .
به دخترکانتان بیاموزید همه شکستنی ها دفع بلا نیستند ؛
حریمی که بشکند ، بغضی و یا تنگ آبی ...
از گره هایی بگویید که در سرزمین زنانه ی شما ، حتی با دندان باز نشد ...به دخترکانتان بافتن بیاموزید ؛ خیال و قصه و شعر ... و بگویید از چمدانی که هر زنی ، روزی گوشه ی خیالش بسته و جا داده ، همان که گاه و بی گاه نمیگذارد دمی در خیال و سوسوی چراغ خانه ، پای احوالش را کمی دراز کند ...
_____________
درود ...
این نمایش به لحاظ نشان دادن برشی از یک واقعیت ، به گمانم
... دیدن ادامه »
خوب عمل کرده ست و قطعا نباید انتظار داشت یک نمایش با تمام محدودیت هایش ، بصورت جامع ، تمام زوایای یک مطلب را مطرح و تصویر کند ... محبوبه ها با هایلایت کردن بخشی از واقعیت امروزی ، به خوبی حرفش را میزند و صحنه را ترک میکند ... اینکه این نمایش را جنسیتی بدانیم یا گله مند شویم از تصویر نکردن زنان مستقل و قدرتمند و صدها نکته دیگر ، به گمان من خطا ست ... موضوعیت این نمایشنامه و تمرکز آن بر مفهوم دیگری ست که متاسفانه امروزه قابل انکار نیست . به نظرم نقطه ضعف این نمایش ، قابل حدس بودن قصه از همان ابتداست که جذابیت ماجرا را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد .
سپاس