دکتر على بابایى زاد روانشناس مطرح پس از تماشاى اجراى "زندانى خیابان دوم" دست نوشته اى درباره این اجرا منتشر کرد:
در زندانی خیابان دوم از نیل سایمون ما با فرد میانسال روبرو هستیم که هویت خود را از شغل و موقعیت اجتماعیش دریافت می داشته است.
داستان دارای چرخشی در وضعیت زندگی او و همسرش است.
با از دست دادن موقعیت شغلی مل، دچار بحران می شود و گمان می کنند که در شبکه از برنامه های از پیش تعیین شده ، جهت نابودی قرار گرفته است .
همسر او برای تامین زندگی به سر کار می رود و و مل از این وضعیت دچار ناخوشی گشته و نگران این است که آیا دیگر قهرمان زندگی همسرش در قالب خانواده ، در صحنه نمایش آپارتمانش خواهد بود؟!
گویا او در آپارتمان خود زندانی گشته و به واسطه بحران هویتی که در وی وجود آمده است، شروع به دیدن بزرگنمایی شدهء مشکلات اطرافش
... دیدن ادامه ››
میکنند.
سر و صدای همسایه ها ، دمای نامتعادل آپارتمان، آشغالهای های تلنبار شده، همه و همه او را همچون زندانی ای در آپارتمان خیابان چهل و دوم، برای بیننده به تصویر می کشند.
او نمیتواند محیط خود را کنترل کنند، در حالی که میل به کنترل محیط ناشی از از دست دادگی و عدم کنترل بر روی وضعیت روانی خود اوست.
سر و صدای همسایه ها و دو دختر مهماندار گویا نشان می دهند که در بحران میانسالی، او دیگر توان قبلی را ندارد و نمیتواند آنقدر جذاب باشد که همچون آن دو دختر، هر شب مهمان هایی ویژه داشته باشد.
آشغال های تلنبار شده گویا نمادی از احساسات و آرزوهای ناکام شده ای هستند که در طول سال ها، اکنون به واسطه مکانیسم دفاعی جابجایی و نمادگرایی در چشم او همچون هیولایی بلعنده خودنمایی می کنند.
دمای ناتنظیم آپارتمان، همان عدم خوش کوک بودن عواطف اوست که از سطح تعادل خارج شده.
دیوار های نازک آپارتمان نیز حکایتی سمبولیک از مرزهای روانی "من آسیبپذیر" خود است.
سرقت تمام وسایل، وضعیت او و همسرش را حادتر میکند.
گویا این وضعیت اشارتی دارد به انسان امروز که به جای "تجربه بودن" ، خود را با "داشته ها" سرگرم می کند.
"داشتن" یا "بودن" مسئله این است.
او که با جمع آوری داشته هایش خود را آرام نگه داشته بود، اکنون بعد از سرقت کامل، مسئله وجودی اش به صورت اضطرابی وجودگرایانه، نمود پیدا می کند و به سمت بحران روانی پیش میبرد.
وضعیت کودکی که توسط برادر و خواهرش در طول اجرا تشریح می شود، نشانگر نوعی عدم بلوغ و بیش حمایت شدگی ای است که باعث رسیدن وی به وضعیت پارانویید می شود، شاید او نیاز دارد تا برای دستیابی به امنیت، همچون کودکی که بوده است، مورد حمایت واقع شده و دنیا برایش جلوهای کمتر خطرناک پیدا کند.
برادرش که خود دچار مقایسه و کمبود نوازش می باشد علیرغم میل به کمک او، حسادت و تمایل به ویرانی اش را در سطح ناخودآگاه می پروراند.
در نهایت می توانیم در این نمایش بحران هویت انسان امروز را که به جای درک وجودگرایانه زندگی، به دنبال انجام موقعیتهای موفق پیاپی است، دریابیم
و اینکه چگونه داشتن خانه ، وسایل رفاهی ،همسر و غیره شاید همچون مخدری دهههای از عمر را به سوی امنیت روانی کاذب سوق دهد.
در حالی که آنچه که لازم است رسیدگی به "معنای زندگی" دریافتن شواهدی جهت آن معنا به طور عمیق و درونی، به جهت دستیابی به "خودشکوفایی فردی" میباشد.