مصائب عاشق
نگاهی به اجرا-نمایش برگرد مرا ببین
دوستت دارم: ... من هم ... وشنیدن این من همِ لعنتی کافی نیست ... این من هم ... معنی میدهد من نَه ...
این واژه ها برای تنها صحنه اجرا، در میان تمامی تک گویی ها است که دیالوگی بین بازیگران رد و بدل می شود. صحنه ای تاثیرگذار درون اتاق ناهارخوری، که بازیگران زن و مرد امروزی اجرا در دو طرف میز مستطیل شکل ناهارخوری که با تنه های بریده درخت پوشیده شده و لامپ های زرد رنگ آویزان از سقف آن را روشن کرده، به یکدیگر خیره شده اند. اجرا-چیدمان برگرد، مرا ببین درون خانه وارطان هوانسیان، یکی از بزرگان معماری مدرن ایران که در اوایل دهه ٦٠ خورشیدی از دنیا رفت، اجرا می شود. خانه ای بزرگ، قدیمی، عجیب و زیبا که در حال حاضر خانه گفتمان شهر ومعماری لقب گرفته است. هیچ صندلی برای نشستن وجود ندارد.اجرا از حوضخانه در طبقه پایین شروع می شود و تماشاگران بازیگران را در اتاق های مختلف سه طبقه این خانه، که هر یک قابی از یک صحنه نمایش را شکل می دهند دنبال می کنند. و در آخر پس از گردشی یک ساعته در همان حوضخانه اجرا به اتمام
... دیدن ادامه ››
می رسد.
اجرا می کوشد شما را درون یک چهارراه هنری قرار دهد. ترکیبی از پرفورمنس، چیدمان، ویدئو آرت و تاتر تصویری، که هر یک به تنهایی هم می توانست یک اثر هنری باشد.
برگرد، مرا ببین برداشتی است از کتاب "قطعاتی از یک سخنرانی عاشقانه" نوشته فیلسوف فرانسوی رولان بارت که در ایران از روی ترجمه انگلیسی آن با نام "سخن عاشق" به چاپ رسیده است. رولان بارت استاد نشانه شناسی و ساختارگرایی در متون ادبی است و در این اجرا از نشانه ها بسیار استفاده شده تا نگاه خاصِ خوانش بین خطوط بارت از کاراکتر عاشق نشان داده شود. از استفاده از کلمات چاپ شده روی کاغذهای چسبیده به روی پنجره های گلخانه تا نوشته های روی کاغذهای پرتاب شده روی هوا تا باقی ماندن اثر کلمات بر روی کاغذهای کاهی یا هر یک از المان های چیدمان که بدون حضور بازیگر نیز با نشانه هایشان حرفی برای گفتن دارند. بارت معتقد بود برای کشف رمزگان اثر باید به نشانه توجه کرد و این به مراتب کارایی بیشتری از بررسی کل و ساختار دارد.در کتاب قطعانی از یک سخنرانی عاشقانه، بارت زبان عاشق را فاقد شالوده منطقی و کلی می داند که نمی تواند روایتی را گزارش کند بنابراین در نوشته خود قطعه قطعه، فاقد نظم درونی، مالیخولیایی، غمگین، تلخ اما خوشایند در مورد کاراکتر عاشق می نویسد. بارت در متن نگاهی به کتاب رنج های ورتر جوان نوشته گوته نیز دارد و از آن برای پیام خود کمک می گیرد.
٣٠ تماشاگربه دنبال بازیگران از اتاقی به اتاق دیگر می روند و سعی می کنند داستان های آنها را دنبال کنند. در لحظاتی صدای دانای کُل گونه ای با اجرای رضا کیانیان نوشته های شاعرانه بارت را برایشان بازگو می کند. در طول اجرا بارها سعی می شود خود تماشاگران هم درون حس نمایش قرار گیرند مانند صحنه تکه های آینه آویزان که خود را درون آن می بینند و یا قاب آیینه ترک خورده که توسط یکی از بازیگران جلوی صورت تک تک تماشاگران قرار می گیرد. تماشاگران بعد از گذشت زمان اندکی با قواعد چنین اجرایی هماهنگ می شوند. جای مناسب خود را برای دیدن در گوشه هر یک از اناق ها پیدا می کنند با اینکه می شد با مشخص کردن مکان قرارگیری آنها با نوارهای چسبیده بر روی زمین، از قرارگیری آنها در مسیر حرکت بازیگران درون اتاق جلوگیری کرد با این حال می توان همین مواجه نزدیک را هم در ارتباط با نفس اجرا دانست. به طوری که حتی یکی از تماشاگران را وا می دارد کاغذ مچاله شده توسط بازیگر را از روی زمین بردارد تا درون آنرا ببیند.
در چیدمان ها نیز نشانه ها غوغا می کنند و تجربه ای از نوع نزدیک و منحصر به فرد به تماشاگر می دهند. در ماقبل صحنه ناهارخوری، کاغذهایی در آسمان رها می شود که پس از آرام گرفتن بر روی زمین نوشته ای سه خطی با محوریت خراشیده شدن به چشم تماشاگر می خورد و سپس در چهارچوب در ورودی اتاق ،تماشاگران بر روی تکه های چوبی خشک شده شاخه های درخت بدون نگرانی از آسیب دیدن قدم می گذارد، زیرا قبلا حسابی دل عاشق را خراشیده با صدایی شبیه آنچه زیر پاهایتان حس می شود. در یکی از صحنه های ابتدایی اجرا، حسِ خفگی در آب با ریزش ممتد شِن از درون یک کوزه بزرگ وارونه به چشمان تماشاگران القا می شود. نشانه استمرار در دوست داشتن عاشق با رَج به رَج بافتن یک بافتنی بزرگ، نشانه انتظار با نشستن برف بر روی میزی که یک تلفن بر روی آن است که باید زنگ بخورد و حالا یخ زده، و نشانه امید با چسباندن تکه های بشقاب شکسته نمایان می شود.
اجرا ٤ بازیگر اصلی دارد. که ما نام آنها را نمیدانیم. یک زن و مرد با لباس های قرن ١٨ و یک زن و مرد با لباس هایی امروزی که هیچ ارتباطی ظاهرا با هم ندارند. اجرای محسن رستگار با لباس قرن ١٨ و نیلوفر ندایی با لباسی امروزی به پرفورمنس نزدیک تر است با نگاه هایی همراه با مَکس طولانی به چشمان تک تک تماشاگران و حتی برقراری دیالوگ با آنها. در مقابل در بازی بانی پال گومون و مارال عبادی تسلط تاترگونه ای مشاهده می شود که شما را به روایتگری نزدیک می کند.
ابن اثر نتیجه تحقیق و آفرینش بصری یک گروه سه نفره کارگردانی است.سعید بهنام خانیکی، نسیم ریاضی و شیرین فرشباف. برای اجرای این پروژه گروه چالش های زیادی پیش رو داشتند. ازچگونگی برداشت نمایشی و درام کردن از بک متن فلسفی تا خطر خسته شدن تماشاگران از ایستادن بیش از یک ساعت مخصوصا افراد میانسال و مواجه با خانه وارطان که اصولا مکان متعارفی برای اجرا نمایش نیست. اجرای این گونه نمایشی باید به قدری قوی و تاثیرگذار باشد که با وجود این همه تغییر مکان دادن تماشاگران و دغدغه پیدا کردن جای مناسب در هر اتاق برای خوب دیدن و عدم تمرکز کافی، بتواند تماشاگران را به خود جذب کند. هدفی که در این اجرا گروه کارگردانی تا حدودی در آن موفق عمل کرده و تجربه هیجان انگیزی را برای مخاطب فراهم کرده است.
در یکی از اجراهای ویدئو آرت چهارگانه که از صورت چهار بازیگر فیلمبرداری شده و آنها داستان عشق خود را از درون مونیتورهایی برای تماشاگر بازگو می کنند، پسر از بازی بین خودشان، بین خود و معشوقش می گوید به اسم بازی فکرها. به این صورت که بدون اینکه چیزی به یکدیگر بگویند درون فکرشان از دیگری می خواستند که کاری انجام دهد مثلا تماس بگیرد و آن دیگری ندایی درون فکرش او را به تماس گرفتن وا می داشت. از هر صد مورد، نود بار این شیوه جواب میداد. و حالا پس از فراغ درون فکرش از دختر میخواهد که به دیدن نمایشی که در آن بازی میکند بیاید. من نگاهم به صورت پسرکی با لباس فرم کارگاهی و کلاه که از عوامل اجرایی نمایش است می افتد. حس می کنم او هم درون فکرش از کسی می خواهد به دیدن نمایش او بیاید. اگر به دیدن اجرای برگرد، مرا ببین رفتین به او دقت کنین.
دوشنبه بیست و پنجم امرداد هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی
رامین سعیدیان