« All the world’s a stage »
(این مطلب به پاسِ تأثیرِ عمیق و هنرمندانۀ نمایش مایبر بر نگارنده، در سه قسمت تنظیم شده است.)
اکنون بخش اول: نظریه نمایشی
"دنیا سراسر صحنۀ نمایش است و همۀ مردان و زنان صرفاً بازیگرانی اند که ورودها و خروجهای خود را دارند و هرکس در نوبتش قسمتهای مختلفی را ایفای نقش می کند."
این جملۀ معروف از شکسپیر است که در نمایشنامه اش به نام "هرطور شما دوست دارید" از قولِ کاراکتری به نام جاکوز عنوان می کند. ما اگر چهارصد سال زودتر به دنیا می آمدیم این شانس را داشتیم تا از ویلیام شکسپیر بپرسیم: اکنون که به نظرش زندگی یک تئاتر است و مردم همه بازیگر، پس تعیینِ
... دیدن ادامه ››
"نقش" و "میزانسن" برعهدۀ کیست؟
امروزه به لطفِ کاوش هایی که توسطِ اندیشمندانِ علوم انسانی صورت گرفته، این امکان میسر شده است تا پاسخِ سوأل را در لابلای نظریاتِ مطرح و آراءِ بحث برانگیزِ دانشمندانِ متعددی یافت.
اروینگ گافمن یکی از آن انسان پژوهان و جامعه شناسانِ نامدار است که تئوری های درخور توجه و قابلِ تأملش درخصوصِ انسان به مثابهِ موجودی اجتماعی، محلِ تدقیق و موضوعِ تحقیقِ جوامع علمی بوده و بحثهای فراوانی را به خود اختصاص داده اند. از آن جمله "نظریه نمایشی" و "داغ ننگ" که در صدرِ این فهرست قرار گرفته اند و می توان شهرت گافمن را وامدارِ این دو دانست.
گافمن در "نظریه نمایشی" نشان داد که همچون شکسپیر معتقد است زندگی، یک تئاتر و انسانِ اجتماعی، بازیگرانِ نمایش هستند که به ایفای مجموعه نقش های محول شده مشغولند. البته گافمن از شکسپیر پا را فراتر نهاده و برای پاسخ به سوألِ ما به کشف و شناختِ متغیرهای نقش و میزانسن در چنین نمایشی مبادرت ورزیده و برای فهمِ ساختارِ این رویکرد پیشنهادات ارزنده ای داده است.
او بر پایۀ "کنش متقابل نمادین" انسان را دائماً در "موقعیت" ِ اجتماعی مورد ارزیابی قرار می دهد و کنشها و واکنشهایش را در ظرفِ "نقش" به بوتۀ آزمون می گذارد. رول هایی که جامعه متناسب با انتظارش به شخص تحمیل می کند و رول هایی که شخص فراخورِ تجارب، الگوها و امکاناتش برای خود درنظر می گیرد. این نظریه پرداز هر واحدِ انسانی در جامعه را در لحظه به دو صورت فعلیت می بخشد که یا در حال نقش آفرینی است و یا در حال تماشای بازی دیگران. اینگونه که مشخصاً هر بازیگر، در موقعیتِ تعیین شده، به مقتضای انتظاری که هم دیگران (به مثابه مشاهده گر و تماشاچی) از او دارند و هم خودش ناظر و متوقع از "خود" است، جملگی سعی دارند نمایشی بی نقص با کمترین خطا و تردید به اجرا در آید تا هم بیشترین تأثیر روی مخاطب را داشته باشد و هم بر قابلیت و لیاقتِ ایفای نقش توسط بازیگر تأکید شود و بدینوسیله نظریۀ گافمن دنیای تئاتر را برای تشریح و تحلیلِ کنش افراد در صحنۀ اجتماع به استعاره می گیرد و مشارکتِ هر دو گروهِ بازیگر و تماشاچی برای ایجاد روابط اجتماعی را نشان می دهد. قصۀ ملانصرالدین، پسر و الاغش یک مثالِ ساده و شیرین است که این مهم در آن صدق می کند اما متأسفانه همیشه به همین سادگی و شیرینیِ قصه ها نیست.
اروینگ گافمن برای تبیین هرچه بهترِ دیدگاهش جهانِ تئاتریِ انسانِ نمایشی اش را به سه صحنه تقسیم می کند. او از سه ساحتِ "جلوی صحنه" و "پشت صحنه" و "خارج از صحنه" نام می برد.
1- وی عرصۀ اجتماع را جلوی صحنه می داند جایی که موقعیت ها خلق می شود، افراد نقش می گیرند، تماشاگران منتظرِ اجرا هستند و نمایش رخ می دهد. در اینجاست که هم طراحی صحنه و هم شخصیت پردازی صورت می گیرد. گافمن شخصیت پردازی را معطوف به "ژست" و "منش" می داند. در توضیحِ ژست، او افراد را از منظرِ جامعه مزین و مجهز به گریم و ظواهری مناسبِ نقشهایشان معرفی می کند. مثلاً مارکِ گرانقیمت برای پوشاکِ یک نقشِ متمول از دیدِ اطرافیان کاملاً برازنده است. این ژستی است که هم خودِ فرد برای رول اش و هم جامعه برای نقش ها تأیید و یا رد می کند. و اما "منش" آن کنش و رفتار و نقشی است که موردِ انتظارِ هم جامعه و هم خودِ شخص در یک "موقعیت" است. مثلاً از نقشِ یک پزشک انتظار استعمالِ دخانیات نمی رود اما از نقشِ یک خلافکار، بروزِ خشونت امری ست طبیعی. طراحی صحنه نیز همینجاست مثلاً نقشِ مسافرکشی بوسیلۀ آکسسوار پورشه بعید و مذموم است و در مثالی دیگر برای ایفای نقشِ خیرخواه نیاز به یک صحنۀ فقرزده است.
2- حریم خصوصیِ افراد و یا صحنه های غیرِ مرتبط به نقشِ فعلی همان پشت صحنۀ هر موقعیت است که می تواند با جلوی صحنۀ حال اختلافی فاحش و یا اندک داشته باشد. رازها، عواطفِ شخصی، خاطراتِ خصوصی و افکار و عقاید و نقشهای مختلف و گاهِ متضاد شخص در دیگر موقعیت ها همان هایی هستند که هر بازیگر سعی در پنهان کردن آنها از تماشاگران حاضر دارد چراکه هرچه تماشاگران به پشت صحنۀ هر بازیگر دسترسی یابند در اینصورت هم ایفا و هم باورِ نقش در جلوی صحنه برای هر دو طرف سخت تر و ناممکن تر خواهد شد. مثلاً اگر تماشاگر بداند فردی که اکنون نقشِ قربانی را برایش ایفا می کند اخیراً مرتکب تخلفاتی شده است، در یاری رساندن به بازیگرِ قربانی دچار تردید می شود و نمایش منعقد نمی شود و یا آنطور که باید تأثیرگذار از کار در نمی آید. برای همین ایفای بی کم و کاستِ نقش وظیفه ای ست که جامعه بر شانۀ بازیگرانش می گذارد و از این رو تماشاگران هرگونه نشانۀ خلاف انتظار که حاکی از پشت صحنه باشد را بر نمی تابند. جلوی صحنه و پشت صحنۀ گدایان و متکدیان یکی دیگر از این نمونه هاست.
3- سومین ساحت خارج از صحنه است. همانجایی که هم کنشگرهای پنهانی و هم تماشاگران نامشهود حضور دارند. ناخودآگاهِ فرد در ایفای نقشِ اجتماعی، سلسله موقعیتهای پنهان و ناظرِ بیرونی از این جمله اند.
گافمن خود، کارکردِ نظریه نمایشی اش را به شناخت و رفعِ کنشگریِ جامعه در ایجاد و تشویق و تحمیلِ بسترهای نابهنجار که ایفای خرده نقش های مخرب توسط هر بازیگرِ عضو را در موقعیت های آسیب می طلبد متمرکز و معطوف ساخته و از این گذار سعی در ارائۀ یک مدلِ هنجارسازِ اجتماعی نموده که ضامنِ بازیگرانی موفق تر در نقش هایی افتخارآفرین و سازنده تر باشد.
او تاکنون موجبِ تحولاتِ بسیاری در رویکردِ جامعه جهانی به مقوله جرم شده است اما آنچه این مطلب در صددِ آن است معرفیِ یک تئوریسین و نظریاتش نیست، بلکه آنچه در پی خواهد آمد -صرفنظر از سلائق شخصی- استخراج و تأویلِ نظامِ نشانگانِ نمایش مایبر در برخورداریِ از چنین دستآوردهایی و هوشِ اثر در دستیابی به زبانِ مشترک و ایجادِ گفتمان و انتقالِ پیامی ژرف مبتنی بر آفرینشِ فضای بومی اش است که در کوتاه یا میان مدت مخاطبش را متأثر از خود ساخته، از او عادت زدایی نموده و در زمان هایی مایبر را به وی یادآور شود.
پایان نوشتارِ اول.
در ادامه، دو بخشِ دیگر مطلب را در برگۀ همین نمایش تقدیم خواهم کرد.