در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سیاوش ایزدپناه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:40:05
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این نمایش را دیدم و دوستش نداشتم اما قطعاً این کار هیچ ایراد و کاستی ای ندارد و دوست نداشتن من از سر سلیقه ی من است که این نوع از تئاتر را نمی پسندم وگرنه این نمایش یک نمونه ی استاندارد از گونه ی خودش است. اصغر همت در این کار چهره و بازی ای متفاوت و مسلط ارائه داد که جای تبریک بسیار دارد. بازی مرجان قمری هم از دید من فوق العاده بود، تبریک فراوان. اما چند کلامی با بهرام منصوری عزیز!
این کار را نمایشی کلاسیک نامیده و در ادامه نوشته اش پیداست که دچار اشتباهی فاحش در تلقی خود از معنای این واژه شده. واژه ی کلاسیک در دو معنا به کار می رود: 1- پدیده ای متعلق به مکتب کلاسیسیسم؛ که در این معنا این کار به هیچ روی کلاسیک نیست. 2- پدیده ای شاخص و ماندگار در طول تاریخ و در زمینه ی خودش؛ که در این معنا چخوف نویسنده ای کلاسیک است و این کار هم. و با این تعریف از کلاسیک ایراد استفاده از دیالوگهای عامیانه خودبخود بی اعتبار می شود. و نکته ی مهم دیگر این که ساده نویسی ویژگی چخوف است و اصلاً او از سوی همدوره هایش متهم به این می شد که به زبان عوام و برای مردم کوچه و بازار می نویسد و با این اوصاف استفاده از دیالوگهای عامیانه در این نمایش دقیقاً به معنای وفاداری به چخوف و سبک اوست (واژه ی سبک را برابرنهاد (معادل) style در نظر گرفته ام). و نیز به یاد بیاوریم گفته ی محمد مختاری را که: «اگر بپذیریم که یک اثر هنری تاریخ انقضا نباید داشته باشد، اما قطعاً باید تاریخ تولید داشته باشد» و این استفاده از تکنیکهای مدرن در این نمایش نیز دقیقاً به معنای تاریخ تولید کارگردانی اثر است و به خودی خود نمی تواند ایراد تلقی شود مگر آن که اعتقاد داشته باشیم استفاده از این تکنیکها در این کار خاص موفق نبوده و جا نیفتاده و خوب از کار درنیامده است (البته با توجه به قواعد و قراردادهایی که این کار برای خودش تعیین و تعریف کرده است) که در این صورت می توان آن را ایراد و ضعف تلقی کرد؛ به بیان دیگر استفاده ی ضعیف و نادرست از این تکنیک می تواند ایراد تلقی شود، نه صرف استفاده از آن.
پی نوشت: یادتان هست که گفته بودم دیگر نخواهم نوشت؟!!!
من هم این نمایش را دیدم و دوستش نداشتم
ممنون که دوباره نوشتین
۰۶ مرداد ۱۳۹۱
درود بر شما
آری خوب یادم هست .خوشحالم که دوباره نام شما و نقدی دیگر از شما را بر روی دیوار میبینم.

برقرار و پیروز باشید.



۰۶ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و بدورد!
در پاسخ به اعتراض و دلخوری هادی ملک زاده عزیز از نظری که درباره این تئاتر نوشته بودم، و به قصد حرمت نهادن به این دوست ناشناس و باقی دوستان ناشناسی که احتمالاً از نوشته های من و به ویژه زبان این نوشته ها دل آزرده شده اند و آن قدر بزرگواری داشته اند که به روی این ناقص عقلی که منم نیاورند، از این پس تا زمانی که رعایت ادب مورد نظر دوستان در نوشتن را نیاموخته باشم و یاد نگرفته باشم چطور بنویسم که کسی را نیازارم، درباره ی هیچ تئاتری هیچ نخواهم نوشت. و از آنجا که من اصولاً آدم کندفهم و دیرانتقال و ...ای هستم (!!!) و به هیچ روی تعاریف این دوستان را از ادب و احترام و... نمی فهمم، و از سوی دیگر قصد باز آزردن دوستان را نیز ندارم، بعد از این تنها به خواندن خاموش نظرات دوستان بسنده خواهم کرد.
از تمام دوستانی که هر نوشتاری از من به هر شکل و هر ترتیب آزرده شان کرده صمیمانه عذر میخواهم.
باقی بقای دوستان!
درود بر شما اقای ایزد پناه

نقد هایی که بر روی دیوار نوشته اید کاملا خواندنی و مفید بوده برای من
البته این را هم بهتر از من میدانید که نظرات و افکار در اینجا به یک شکل نیست و نخواهد بود.
من به هیچ وجه قصد نصیحت یاتوصیه به شما یا اقای ملک زاده ندارم ولی بهتر است در این فضایی که برایمان ترتیب داده شده به نظرات هم احترام ... دیدن ادامه ›› بگذاریم و اجازه بدهیم که اعضای این سایت آزادانه بتوانند در چارچوب قوانیین نوشته شده در باره تاتر ها نظرات خودشان رابدهند تا باقی اعضای سایت از نقد ها و نظرات دوستان درباره نمایش های روی صحنه مطلع شوند.
آقای ملک زاده هم اگر نظری مخالف شما درباره تاتر نمایش داده شده دارند بهتر است که به جای جواب دادن به بقیه دوستان نقد خود را درباره تاتر مذکور بر روی دیوار بنویسند.به نظر من این پسندیده تر است تا اینکه نظر خودشان را به این شکل بیان کنند.

امیدوارم در روزهای آینده نقدی دیگر از شما برروی دیوار بخوانم.

برقرا باشید دوست عزیز.
۳۱ تیر ۱۳۹۱
آقای ایزدپناه عزیز
با نظر آقای عسگری موافقم. لطفاً شما هم تحمل نقد نوشته هایتان را داشته باشید و امیدوارم باز هم نظر شما را درباره ی تاترهای دیگر بخوانم.
ممنون.
۰۲ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متن خوب بود، بیشتر منظورم داستان پردازی و ایده هایش است. اما به بعضی از دیالوگها ایرادی وارد میدانم: تعدادی از دیالوگها از حیث محتوا دقیقاً مطابق داستان هستند و مطلقاً هیچ کارکرد یا معنایی جز همان که در اصل داستان آمده ندارند و آنهایی این ویژگی را دارند که اتفاقاً در خود داستان هم دیالوگ هستند، اما نویسنده نمایش بی دلیلی آنها را بازنوشته و اتفاقاً در این بازنویسی به شدت آنها را فروکاهیده است، چه اتفاقی می افتاد اگر اینها عیناً همانطور که در داستان آمده در نمایش هم حاضر می شدند؟ و نکته ی دیگر متن آشنایی خوب نویسنده با کتاب مقدس (به ویژه عهد عتیق) و فرهنگ مسیحی است که قصد به رخ کشیدنش را داشته و موفق هم شده است، تبریک. طراحی صحنه درست همانقدر فانتزی است که باید باشد، تبریک. بازی باران چراغی پور خیلی خوب است، نه به عنوان بچه ای که یک تئاتر بازی میکند، به عنوان یک بازیگر حرفه ای. اما درست به همان اندازه که بازی باران چراغی پور خوب است، بازی سیاوش چراغی پور کار را فروکاهیده و گذشته از بازی بسیار بدش (جست و خیزهای مداوم و بدون دلیل و حتا در تضاد کامل با موقعیت، آخر کسی که از تشنگی و گرسنگی رو به مرگ است چرا باید هر بار که از این سوی صحنه به آن سو می رود از روی بال هواپیما مثل کانگارو جست بزند؟!) صدای ویژه ی او آزاردهنده است. انتخاب بازیگر هیچ کار کم و فرعی ای نیست آقای باستانی عزیز! انتخاب بازیگری با این صدا، اگر دلیلمند بدانیمش، چه دلیلی می تواند داشته باشد جز این که بخواهیم اگزوپری را مخنث بنماییم؟ و از این گفته هیچ قصد توهین ندارم؛ مخنثان در تمامی ادیان کهن خدایواره انگاشته می شوند چرا که به تعبیری فاقد جنسیت اند ولی آیا شما به فکر این کارکرد بوده اید؟ بعید میدانم، چون اساساً این کار داعیه ای چنین ندارد.
اما در مجموع کاری است که به تماشایش می ارزد لااقل از این حیث که مسافرکوچولویی که اینهمه دوستش میداشته ایم و تنها در کارتون دوران بچگیمان دیده بودیمش را می توانیم زنده ببینیم که جلوی چشمهایت راه میرود و حرف میزند و این به معجزه می ماند، تبریک.
یک نکته ی جالب: از مسئول گیشه گرفته تا راهنمای سالن، همه، وقتی واژه ی «گورگیر» را از دهان من می شنیدند لبخندی بزرگوارانه می زدند و نگاهی عاقل اندر سفیه به سرتاپای ناقابلم انداخته و راهنمایی می فرمودند: «گورگیر» نه، «گورگیو» (همان «جورجیو» یا «جئورجیو» یا «گئورگیو»ی خودمان!!). جایتان خالی!!!
کسی میدونه مدت اجرا چند دقیقه ست؟ می شه این نمایش و «آنتوان...» رو توی یک روز تماشا کرد؟
شادی بهرامی و سعید بیگی این را خواندند
ممنون. راستی اجرای آنتوان شروع شده؟
۲۱ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار ریتمی داشت به شدت کند و فاجعه بار به طوری که بعد از گذشت حدود بیست دقیقه مدام به ساعتت نگاه می کردی و در فکر بودی که چطور زمان باقی مانده را دوام باید بیاوری توی سالن و گواه این گفته نور موبایلهایی است که سالن را به آسمانی پر از ستاره های درخشان بدل کرده بود! بازی های ایرادی نداشت و تمام بازیگران سهم خود را به خوبی هرچه تمام تر ادا می کردند که خسته نباشند. اما متن پرگویی و خرده ماجراهای زائد بسیار داشت و انگار نویسنده تعمدی داشت که پینوکیو را به دیدن تمام شخصیت های شناخته شده در چهار گوشه جهان ببرد بی که هیچ یک از این شخصیت ها حرف تازه ای و حرفی متفاوت از قبلی داشته باشند که حضورشان را ایجاب کند. و ایراد دیگر متن این که تماشاگرهایش را کودکانی دوسال و نیمه انگاشته بود که نیاز است هر حرکتی و هر گفته ای را چندین بار به صراحت برایشان معنی کنی وگرنه هیچ نخواهند فهمید؛ مثلاً در صحنه ی روبرویی پینوکیو با شهرزاد زبان بریده که یکی از بهترین قسمتهای نمایش است واقعاً لازم بود پینوکیو را واداریم بپرسد: «چه کسی زبان شهرزاد را بریده است؟» و جواب بشنود: «همانها که دوست ندارند شهرزاد و شهرزادها قصه بگویند»؟ آقای من، یک نقطه ی سیاه در صفحه ای سفید چشمگیر است و دو نقطه، نظرناگیر. از حق نباید گذشت که ایده ی اصلی داستان، ایده ی خوبی است البته.
و البته شاهین علایی نژاد بسیار دوست داشتنی تلاش فراوانی کرده بود تا یک تنه مانع کلافگی و خواب آلودگی تماشاگر شود اما چه کند که بهار را هر چه اصرار کنی با تنها یک گل نمی آید! و انصاف نباید فروگذارد که گرمای جهنمی سالن نیز سهمی عمده در این کلافگی و خواب آلودگی داشت!
مسعود موسوی القمی را می شناسم و به نیکی هم می شناسمش این مرد نیک را، اما ای کاش به تدریس بسنده می کرد و مرتکب اجرا نمی شد که لااقل این اجرایی که من دیدم فروکاهنده ی قدر اوست.
همچین فاجعه بارهم نبودریتمش....بنظر من بازی همه بازیگرهاش خوب بود ولی اشکال جای دیگه ای بود....
۲۰ تیر ۱۳۹۱
هادی جان!
1- منظورت از متلک گفتن به یک گروه حرفه ای را نمی فهمم. داستان ستاره ها را میگویی؟ واقعاً قصد متلک گفتن ندارم، اما حق سخن گفتن و اظهار نظر آری.
2- جهت اطلاعتان عرض میکنم که اندیشه ی نویسنده و کارگردان که میفرمایید چیز غامض و پیچیده و حتا نویی هم نیست. باور کن دوست عزیز سالهاست که من و دنیا با این دست اندیشه ها آشناییم.
3- گمان نمیکنم به این پیشکسوتی که میفرمایید بی احترامی کرده باشم و صدالبته که به هیچ روی قصدش را هم نداشته ام. بار دیگر دو سطر آخر ... دیدن ادامه ›› را بخوانید: «مسعود موسوی القمی را می شناسم و به نیکی هم می شناسم این مرد نیک را...» اگر نیک خواندن کسی بی حرمتی است از جهانیان عذر میخواهم!!!
4- باور کن عزیز من که مخالفت به معنای بی حرمتی نیست و موافقت بی قید و شرط هم هر معنایی داشته باشد قطعاً «احترام» یکی از معانی اش نخواهد بود.
5- باقی بقای حضرت عالی و تمام خوش سخنان و پاس دارندگان ادب!
۳۰ تیر ۱۳۹۱
نمی فهمم! یعنی کسی که پیشکسوت می نامندش هرگز و هرگز مرتکب هیچ اشتباهی در اجرایش نمی شود و نقدناپذیرست مگر تعریف و تمجید؟
۰۲ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این کار ایرادهای بیشماری دارد و البته نقطه قوتی. نخست اینکه در هیچ کجای پوستر اشاره ای به اقتباسی بودن متن نیست. نویسندگان که داستان را از نظم به نثر درآورده اند خواسته اند از زبان کهن و فاخر یا به اصطلاح آرکائیک استفاده کنند که متأسفانه نابلدی شگفت انگیزشان این خواست را به مضحکه ای در حد فاجعه کشانیده است، به عنوان نمونه: بهرام گور به جای تیر افکندن تیر می پراکند!! و باز این زبان آرکائیک پرغلط و سراسر نادرست کار دست بازیگران داده و از هر ده کلمه ی کهن، دوازده تایش را غلط می خوانند و گویا در طول جلسات خوانش متن در دوران تمرین هم کسی نبوده که خواندن درست این کلمات را به این بندگان خدا یاد بدهد! هرچند که وقتی کار را می بینی گمان می کنی فوقش یکی دو روزی تمرین کرده اند و بعد روی صحنه حاضر شده اند. تپق های بازیگران را با توجه به این که این نخستین اجرای کار است می توان نادیده گرفت اما مابقی این ولنگاری بر روی صحنه را کجای دلمان بگذاریم؟!
اما از حق نباید گذشت این کار موسیقی فوق العاده خوب و قوی ای دارد که قادر به هر کاری هست و یک تنه بار کارگردانی و بازی و طراحی صحنه و فضاسازی و... را به دوش می کشد. مثلاً در جایی که بهرام گور وارد یمن می شود موسیقی لهجه ای عربی به خود می گیرد که اگر هم نشنیده باشی اینجا یمن است خواهی فهمید که در کشوری عربی هستیم. گروه موسیقی زنده بدون حتا یک اشتباه شاهکارشان را اجرا می کنند که جای تبریک فراوان دارد و موسیقی سراسر در خدمت کار است، اما متأسفانه کاری وجود ندارد که موسیقی در خدمت آن باشد!
ایراد اصلی این نمایش آن است که تماشایش چیزی بیشتر از خواندن متن به توی تماشاگر نمی دهد و انگار توی اتاقت نشسته ای و نسخه ای از هفت پیکر را می خوانی که پر است از اشتباه های چاپی و یک موسیقی بسیار خوب هم در حال پخش است.
بزرگان! حضرات! حضرت عظیم موسوی عظیم که کار شما را در گرد آوردن شبیه خوانان دوست می دارم! باور بفرمایید هماهنگی افکت صوتی با حرکت صحنه ای، بدیهی ترین بدیهیات است که حتا در اجراهای کلاسی دانشجویان این رشته هم دیده میشود. من به جای هلاکوخان مغول دقمرگ شدم از بس آمد و افکت دیر کرد و تا افکت به پایان برسد روی صحنه گیج و ویج ایستاد یا رفت روی چهارپایه ای نشست و دست روی دست گذاشت تا لحظه ی فرخنده ی به پایان رسیدن افکت فرا برسد و او لب بگشاید. آخر پدران من! سروران من! یک افکت صوتی که سمفونی چهارم بتهوون نیست خدای نکرده! آخر اگر نمی توانید متناسب با هر بار استفاده طولش را (زمانش را، مدتش را) تغییر بدهید، لااقل بفرمایید جناب خلعتبری به دست مبارک خودشان چندین ورسیونش را با طول زمان (مدت زمان، امتداد، درازا) های مختلف ساخته تحویل تان دهند، آخر حک کردن بر لوح سنگی نیست که زحمت هولناک داشته باشد، اشاره ی توک (نوک، تُک) موشواره ای بیشتر زمان نمی برد!
از باقی اش چه بگویم که باقی بقایتان که اگر نبودید ما بی عقل ها قدر تئاتر خوب را چطور می فهمیدیم؟ راستی اگر قول بدهیم که تئاتر فاخر را از این بزرگان تمام و کمال تا هفت پشت مان یاد گرفته ایم، دست برمیدارند از این کشیده تر و کشدار ادا کردن هجاهای کشیده ی این دیالوگ های بیگناه؟!
بازی تنها بازیگر این کار خوب و کاملا مسلط است. از حیث متن اما این کار را بیشتر باید نوعی تفریح و گونه ای شبه پارودی سطحی به حساب آورد. به هر حال ساعتی را برای مخاطبش می گذراند اما تصویری ماندگار در ذهن مخاطبش باقی نمی گذارد.
و نکته ای به ظاهر کوچک: ترانه های این کار به شدت دم دستی اند و نشان از نداشتن توان ترانه سرای و ناآشنایی با واژه ها و برخوردار نبودن از گنجینه وسیع واژگانی و یا در بهترین حالت ممکن نداشتن وقت کافی برای سرودن ترانه ها می دهند که به هر روی هیچ یک از این دو حالت در گستره ی ترانه و ترانه سرایی پذیرفته نیست. و موافقید که وقتی دست به عرضه ی عمومی کاری می زنی در برابر هر کوچکترین ذره ی آن به تمامی مسئولی و هر آن اندازه دقت و وقت بیشتری برای جزء به جزءش که بگذاری احترام خودت را به مخاطب وانموده ای و...؟
اصلاً به من نخود هر آش چه ربطی دارد خودم را وارد معقولات بکنم؟ حرفهای بزرگ بزرگ را به آدمهای بزرگ بزرگ باید سپارد. بگویید، می شنویم!
اگر کارهای معروف به «حرکات موزون» رو در چندین سال اخیر تعقیب کرده باشید حتما با من موافق خواهید بود که «سیاوش صفری نژاد» تنها کریوگرافر زنده ی این مرز و بوم است. البته آن سه دوست دیگر (نادر رجب پور، علی اصغر فریدی ماسوله، فرزانه کابلی) هم از حیث زیست شناسی زنده اند و امیدوارم هزاران سال دیگر هم زنده و سلامت باشند. اما منظورم از زنده بودن پویایی، خلاقیت، و ... است. دوستان دیگرمان خودشان و همدیگر را مدام تکرار می کنند، متأسفانه.
این نمایش اولین اپرت واقعی لااقل در بیست سال اخیر است(پیشتر از آن را سنم قد نمی دهد!). و نوید ظهور نسلی تازه در تئاتر مملکت مان را می دهد به سردمداری مهدی امین لاری و گروهش که مبارکمان باد و متبرک باد قدومشان.
سپاس از نقد هایی که گذاشتید.
امیدوارم تداوم داشته باشد.
۱۱ تیر ۱۳۹۱
دوست نادیده! من هم امیدوارم! اما می دانید که مجالی می طلبد که در این روزگار که سفر را در سفره ی نان می باید هم بدان دشواری پیش برد که در پهنه ی نام، مجال اندک است.
۱۲ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ددالوس و ایکاروس را به خاطر دارید و تعریف و تمجیدهایی که از آن شد؟ آن کار به نظر من جرقه ای بود و نه درخور تعریفهایی که از آن شد، اما این نمایش به حق شایسته ی ستایش است. پیشنهادهای بسیار خوبی برای اجرا دارد و به خوبی موفق شده تکنیک ها و نماهای سینمایی را در مدیوم تئاتر دربیاورد بی که از تئاتر بودن کار ذره ای فروکاهیده باشد.
نکته ی جالب برای من این بود که بعد از تمام شدن نمایش همه ی تماشاگران به شدت تشویق می کردند در حالی که به یقین می گویم کمتر از پنج درصدشان شاید کار را فهمیده بودند. و این به عقیده ی من هوشمندی نویسنده و کارگردان است که توانسته برای هر گروه از تماشاگرانش چیزی دوست داشتنی در کار بگنجاند بی که به تمامیت اثر خدشه ای وارد آید.
جناب ایزدپناه ممنون و سپاس بابت تمام نقدهایی که امروز گذاشتین:)
۱۱ تیر ۱۳۹۱
ممنون از لطف شما خانم حسن نژاد. و دیگر این که نوشته های من اصلا در حد نقد نیست و لطفا تنها به عنوان نظری شخصی به آنها نگاه کنید.
۱۲ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستان خوبی داشت، و این که نظایر چنین داستانی قبلا هم گفته شده و می تواند شعاری انگاشته شود و... دلیل نمی شود که از بازگفتن داستانی به این خوبی صرفنظر کنیم. ایراد اصلی اما به نظر من در این است که کارگردان به هیچ روی مدیوم خود را نمی شناسد. آقای من، این تئاتر است: عرصه بی بدیل قراردادها. و این نشناختن مدیوم در آنجا به اوج فضاحت بار خود می رسد که کارگردان وقتی برای چند ثانیه نیاز به یک نوزاد دارد، نوزادی را بر صحنه می آورد و همین کار باعث گریه و زاری نوزاد معصوم می شود. آقای من، این کار شما در همه جای دنیا عملی مجرمانه است به نام «کودک آزاری».
لطفا اگر کسی فهمید چرا این جوایز متعدد نصیب این کار شده به من بی عقل که از هیچی سر درنمی آورد هم بگوید!
کاری بسیار بسیار بسیار ضعیف، در حد توهین به شعور تماشاگر.
از ظواهر متن پیداست که می خواسته خوانشی و اقتباسی مدرن از داستان اصلی داشته باشد. اما آیا به راستی اشاره هایی شبیه شوخی مانند رفتن به یک آسمانخراش کافی است تا داستان را به روزگار معاصر آورده باشیم؟
مترجم، کارگردان، و بازیگر نقش اوریدیس یک نفرند و من با عقل بسیار ناقص خودم هرچه تلاش کردم نفهمیدم چه دلیلی وجود داشت که بدترین بازیگر حاضر بر روی صحنه اصلی ترین نقش نمایش را بازی کند؟
بازی اورفئوس قابل قبول است. و بازی سنگ کوچک بسیار خوب. یادمان باشد بازی نقشی به این کوچکی تا این حد اثرگذار کاری درخور توجه است. بازیگر سنگ کوچک تا بدانجا که نقش و حضورش بر صحنه به او اجازه می دهد بی عیب و نقش بر صحنه ظاهر شده و در ایفای نقش خلاقانه عمل می کند.
و گویا فراموش کرده ایم که حضور هر عاملی و طراحی هر ذره ای (لااقل) در تئاتر، باید که معنادار و دلیلمند باشد، چیزی به صرف زیبا یا جالب بودن در تئاتر حضور ندارد.
متن این نمایش بسیار ضعیف است. تعدد شخصیت ها چنان زیاد و بیدلیل است که هیچ کدام از شخصیت ها ساخته نمی شوند و شکل نمی گیرند و اساساً وجود و عدم شان یکسان است. و باز ایراد عمده ی دیگر متن تعدد پیامهای آن است. تعدد ناهوشمندانه ی پیامها از یک سو و انتخاب شیوه ای نادرست برای رسانیدن آنها از سوی دیگر، نمایش را از رسانیدن هر گونه پیامی به کل ناتوان کرده است. به عنوان نمونه پیام توجه داشتن به آخرت در اپیزود مرده شور آنچنان سطحی و رو بیان می شود که پیش از هر چیز مخاطب احساس می کند به شعورش توهین شده و بیش از هر چیز احساس انزجار مخاطب را برمی انگیزد در حالی که اصل پیام ارزشمند است. یادمان باشد همیشه مخاطب خوش دارد خیال کند خودش موفق به کشف پیام و حرف هر اثری شده است.
بازی ها نیز حداکثر در حد اجرای یک پایان نامه در فلان پلاتوی فلان دانشگاه است. و غرضم از این گفته به هیچ عنوان بی احترامی به بازیگران نوپای این نمایش و تلاش و زحمات شان نیست.
قبول دارم که این گروه تازه کار است و نیاز به دیده شدن و کسب تجربه و... دارد. اما در چنین شرایطی که به شدت با مشکل کمبود سالنهای اجرای تئاتر روبروییم اجرای چنین کاری با این سطح نازل در اصلی ترین مجموعه ی تئاتری کشور بهترین انتخاب است؟ و در آخر یک نظر کاملاً شخصی: وقتی در تئاترشهر به تماشای کاری می نشینم انتظار دیدن تئاتر را دارم، نه تماشای تمرین دوستان را.
گروه موسیقی بمرانی که اجرای خوبشان را در نمایش عجایب مخلوقات نیز دیده ام و دوستشان می دارم در این نمایش فوق العاده غیرحرفه ای ظاهر شده اند: صدای سازها levelبندی نشده و سازهای الکترونیک صدای ساز آکوستیک و نیز vocal را به کل ماسکه کرده است. و موسیقی را بدل به سروصدایی کرده که بیشتر آزارنده و مزاحم تماشای نمایش است تا در خدمت کار.
کاملاً باهاتون موافقم.
۱۶ تیر ۱۳۹۱
ممنونم خانم عاصی. کاش دوستان بیشتری لطف داشتند و نظرشان را می نوشتند تا اگر اشتباهی هست و چیزی (خوب یا بد) از نگاه و قلم من (منظورم همان کیبورد است!!) جا مانده، یادآوری شود.
۱۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بازیها خوب یا لااقل قابل قبولند. متن نیز همینطور. نکته ای که بیش از هر چیز در این تئاتر جلب نظر میکند (لااقل برای من) زنانه بودن این نمایش است، و بدیهی است که منظورم فقط جنسیت بازیگران نمایش نیست؛ این نمایش دغدغه های روزمره ی زنان مملکت مان را روایت می کند و این به عقیده ی من نه مزیت یا ایراد، که ویژگی این نمایش است. و یادمان باشد آنچه روزهای زندگی مدرن ما مردم این روزگار را می سازد دقیقاً همین دغدغه ها و دلمشغولی های به قولی پیش پا افتاده و روزمره است، نه تراژدی ها کلان و مسایل بنیادین هستی شناختی. و مبارک است و خوب است که در نمایش مان به چنین دغدغه هایی نگاه کنیم و آن هم با متنی ایرانی، و یادمان نرود بخش مهمی از ویژگی ادبیات و روایت پست مدرن (در حیطه ی مفهوم و مضمون) توجه خاص به روزمرگی ها و ساختن سرتاپای یک داستان با همین روزمرگی هاست.