در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گردشگری | عکس‌ها | سفرنامه «یک سفر یک کتاب |آبشار هریجان - با یوسف علیخانی|»
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:12:33
جمعه، سوم اردیبهشت ۱۳۹۵، راس ساعت ۵:۴۵، همراهان یک سفر - یک کتاب، همراه شدیم با یوسف علیخانی، نویسنده ی رمان بیوه کشی و مجموعه داستان های قدم بخیر مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بید. ساعت کمی از ۶ گذشته راهی آبشار هریجان واقع در جاده سرسبز چالوس شدیم. گلنار رامش، تور لیدرمان، بعد از معرفی خودش و گروهش، از ما خواست خودمان را معرفی کنیم. تک تک همراهان از خودشان حرف زدند و صمیمیت سفر آغاز شد. صبحانه را بین راه در یک رستوران باصفا خوردیم و در ادامه مسیر راهنمای سفر پر انرژی تور، از منطقه حفاظت شده و آبشار هریجان و برنامه سفر برایمان گفت. بنا بود تا رسیدن به ابتدای مسیر پیاده روی، موسیقی بشنویم اما آهسته آهسته از انتهای اتومبیل بحثی درگرفت که یوسف علیخانی، با تک تک همراهان حالا دیگر رفیق، شروع کرده بود. گفتگوی دلچسبی بود درباره ادبیات ایران و قوت و ضعف ها و فراز و فرودهایش. حوالی ساعت ۱۰ رسیدیم به ابتدای جاده پاکوب روستای هریجان، کوله ها بر دوش، مسیر سراشیبی را به طول۴.۵ کیلومتر آغاز کردیم. هوا فوق العاده بود. آفتاب و ابر بود با مهی که آمده بود پایین و کوهستان را در فضایی بهشتی و راز گونه فرو می برد. هر کس که ذوقی داشت عکاسی می کرد و با دیدن گلها و گیاهان متفاوت به وجد می آمد. ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که به نزدیک های آبشار هریجان رسیدیم و در محل پرچین های سنگی اطراق کردیم. ناهار خوردیم و آتشی برپا کردیم. وقت کتابخوانی فرا رسید و گپ و گفت با نویسنده. قبل از اینکه کتابخوانی آغاز شود، از یوسف علیخانی جویای ایده ی داستان شدیم و اینکه چرا بیوه کشی؟ بحث سوق داده شد به آداب و رسوم جذاب و گاه غلط ولی هنوز زنده در ایران و رسم بیوه کشی. و در آخر همه گوش جان سپردیم به خوانش نویسنده. نیم ساعتی در حال و هوای داستان با صدای دلنشین یوسف علیخانی سیر کردیم و بعد امضای کتاب توسط نویسنده شروع شد. در ادامه، دیدار با آبشار هریجان را داشتیم و چای ذغالی و گرمای دلچسب آتش و در آخر به رسم سفرهای قبلی، عکس دسته جمعی با نویسنده و کتاب هایی که هدیه گرفته بودیم. ساعت تقریبا ۵ عصر بود که عزم برگشت به پایین و ابتدای مسیر پیاده روی را کردیم و ساعت ۷ سوار اتومبیل شده و تا تهران شادمانی کردیم و با انواع بازی ها سرگرم شدیم. ساعت ۱۰ شب بود که به مبدا رسیدیم؛ خسته اما سر زنده.
گردش خوبی بود، سفری به دل طبیعت همراه با یوسف علیخانی و رمان بیوه کشی.

به روایت مارال اسکندری

۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۵