یکبار گفت: «یه کلماتی هست که وقتی با هم ترکیب میشن، چیزی بیش از یه عبارتند. انگار یه جای ناشناختهن که یکی کشفشون میکنه. همین سه تا کلمهی «مرگ در پاییز» مثلن. وقتی کنار هم قرار میگیرن یه احساسی به م میده که خیلی دوست دارم بدونم توی دنیای واقعی چه جوری میشه تجربهش کرد. این احساس رو با این ترکیب هم داشتم: «کلیدِ صبح»؛ تا مدتها نمیدونستم که «یا رب تو کلید صبح در چاه انداز»، چه معنیای داره. بعد یه شب تجربهش کردم. همون شبی که دلم نمیخواست صبح بشه.»
- با نگاهی به مجموعه داستان "تابلوی نا تمام " نوشته محمد عبدالهی