«ملکخاتون» که تحت تاثیر آموزههای مذهبی و علوم قرآنی خانواده است، در مجالسِ نمایشِ بازیهای زنانه در خانهی پدری، شیفتهی نقشبازی میشود. او با کمک سردستهی یکی از همین گروههای نمایشی، نقشهی فرار از خانهی کاشان و پناه به عمارت حاشیهی تهران را میریزد. «زرینتاج»، بازیگر مطرح تئاتر دههی ۲۰ و ۳۰، بعد از تعطیلی تئاتر توسط شهربانی و دستگیری شوهرش، خانهی خود را ترک میکند و به خانهی پدری میآید.او که به دنبال آرامش به این خانه آمده بود، با متن تازه رسیده از زندان روبرو میشود. «هما» که به دلیل فعالیتهای سیاسی و سازمانیاش در یک خانهی تیمی مستقر بود، با یورش نیروهای امنیتی مواجه میشود و فرار میکند. او خودش را به خانهی امنی که به او گفته شده است، میرساند تا محمولهای را پیدا و معدوم کند.
اقتباسی آزاد از کتابهای:
«دختری از ایران» نوشتهی دونا مانکر
«بردی از یادم» نوشتهی زاون قوکاسیان
«داد بیداد» نوشتهی ویدا حاجبی تبریزی