سهم سکوت
همه احساسم رادر درون سبد غنچه دل،
به تو،ای تاج سرم می سپارم؛
گل بهار زندگیم،توچرااز من رو گردانی؟
وتو بگذار که من پا بنهم
به شفا خانه قلبت، که قدمگاه پریشان شده عشق خداست.
هر چند با خود گویم:
"کلبه ی کوچکی از سهم دلت، بی نهایت کافیست."
و غرورم که ترک خورد و شکست.
در پی لبخند پر از زخم زبانت...
و
... دیدن ادامه ››
مجازات من اکنون ،"مرگ" است؛
که در این کوچه سنگین سکوت،
اسم مرا می خواند.
و سکوتم پر از فریاد است،
و چه آرام بی صدا می شکنم...
ولی ای جان دلم، تو به خاطر بسپار:
"که منِ عاشقِ دیوانه ترا بخشیدم"
که مبادا تقدیر، سرنوشتم را با تو تکرار کند