عقب ماندگی ما ایرانیان در علوم انسانی باعث شده که فهم ما از تحولات سیاسی جامعه مان خلاصه شده در مشتی از تئوری های توطئه.
نگاه مان به تاریخ و گذشتگان هم اینگونه است. بعلاوه و باز به واسطه همان عقب ماندگی شخصیت های تاریخی مان تقسیم شده اند به دو گروه سیاه و سفید؛ فرشته و اهریمن و خادم و خائن. قضاوتمان هم بیش از آنکه متاثر از پژوهش و مطالعه باشد، مبتنی بر بغض و کینه و عواطف و احساسات است.
محمد رضاشاه پهلوی هم دچار چنین سرنوشتی است. در مقطعی سیاه و اهریمن بود و در مقطع دیگری فرشته و نجات بخش.
نه نگاه اولی مبتنی بر مطالعه و تحقیق بود و نه نگاه دوم. هردو نگاه محصول عواطف و احساسات و بغض و کینه های حاکم بر جامعه بودند.
در این دوره سعی شده به این پرسش پرداخته شود که تئوری های توطئه بکنار، واقعا چه شد که نظام شاهنشاهی استوار و نیرومند محمدرضا شاه آنچنان غیر مترقبه سقوط کرد؟ با توجه به اینکه رژیم ایشان جدای از آنکه با هیچ بحران جدی اعم از اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی روبرو نبود، از حمایت قاطع نیروهای نظامی اش هم برخوردار بود بعلاوه «ساواک» تشکیلات امنیتی مجهز و کارآمدش، جایی برای حرکت جدی مخالفین باقی نگذارده بود.
توجه: شماره تماس از سوی گروه محترم اجرایی درج شده است و تیوال نقشی در عملکرد و پاسخ دهی آن ندارد.