یادته اون روزی رو که شهر رو دود آتیش گرفته بود؟
صبح بود و ما هم برای خرید لباس میخواستیم بریم همونجایی که توی آتیش سوخت؟
من و تو همیشه برای لباس خریدن میرفتیم اونجا، هر دو تامون تا مدتها شوکه بودیم و دلمون برای اون همه آتشنشان سوخته بود.
چه سالی اون اتفاق افتاد؟
گاهی و در لحظههایی از زندگی، تصمیمهایی در پیش روی ما قرار میگیرد که میتواند سرنوشت ما را تغییر دهد. جایی که میان وفاداری به رفاقت و پیروی از منطق باید راهی انتخاب کرد، اما هیچکدام آسان نیست. هر قدم بهسوی رهایی، میتواند فرو رفتن در عمق تاریکی باشد. این داستان روایتی است از تقابل میان دل و عقل، از تصمیمهایی که تا ابد ردپایشان باقی میماند.
باتلاق روایتی از یک انتخاب است، شرح رفاقتی که نتیجه آن میتواند رستگاری، موفقیت و کامیابی باشد و یا میتواند تباهی، خیانت و فریب!
در این داستان شما برای کمک به دوستی که مدعی اینست که به ناحق در مظان اتهام قرار گرفته، کمک میکند تا بتواند صحت ادعای خود را ثابت کند. بازی در دو فصل به انجام میرسد و شما میتوانید پس از اتمام فصل اول در صورت تمایل و بنا بر ارضای حس کنجکاوی از سرانجام ماجرا به بازی در فصل دوم ادامه دهید.