بچه های روستا از اینکه برخی اهالی با ساخت مدرسه مخالف هستند و مانع ساخت آن میشوند ناراحت هستند. آنها که میبینند تلاشهای آقا معلم و آقا ایاز برای راضی کردن اهالی روستا برای ساختن مدرسه بی ثمر است. چاره کار را در این میبینند که به شهر رفته و از میرزا کوچک خان که اهالی روستا حرفهای او را قبول دارند و با خواسته او مخالفت نمی کنند کمک بگیرند.