در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش ملاقات بانوی سالخورده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:05:14
امکان خرید پایان یافته
۱۰ مهر تا ۰۲ آبان ۱۳۹۳
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه
بها: ۲۰,۰۰۰ و ۱۵,۰۰۰ تومان  |  جزییات
همکف: ۲۰.۰۰۰ تومان
بالکن: ۱۵.۰۰۰ تومان

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

گزارش تصویری تیوال از نمایش ملاقات بانوی سالخورده (سری دوم) / عکاس: کامران چیذری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش ملاقات بانوی سالخورده (سری نخست) / عکاس: کامران چیذری

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› اجرای «ملاقات بانوی سالخورده» به استاد فناییان تقدیم شد

›› بلیت نیم‌بهای نمایش«ملاقات بانوی سالخورده» برای اعضای تیوال

›› «ملاقات بانوی سالخورده» برای دانشجویان و اعضای تیوال نیم بها شد

›› آغاز فروش اینترنتی نمایش «ملاقات بانوی سالخورده»

›› اجرای ویژه عکاسان نمایش«ملاقات بانوی سالخورده»

آواها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به آگاهی می رسانیم که ساعت اجرای این نمایش به ۱۹:۳۰ تغییر پیدا کرده است
دیشب که ساعت8 شروع شد
۲۹ مهر ۱۳۹۳
به همین راحتی؟ چرا؟

حالا هم که ظاهراً از اساس کنسل شده دیگه! نه؟
۲۹ مهر ۱۳۹۳
من چجوری از تخفیف استفاده کنم هلپ
۱۸ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انتقام به مثابه عدالت
نقد و تحلیل نمایش "ملاقات بانوی سالخورده"
اثر فردریش دورنمات
(قسمت پنجم)

توجه:
این نگاشته در سه بخش نقد نمایشنامه، نقد نمایش به کارگردانی هادی حجازی فر و تحلیل دیدگاهها میباشد و خطر لو رفتن داستان و لوث شدگی وجود دارد باوجودیکه تلاش شده قسمتهایی از نمایشنامه آورده شود که در اجرا ... دیدن ادامه ›› حذف شده اند.
-----------------------------------------------------------------------------------

اکسپرسیونیسم انتزاعی نمایشنامه

در واقع این استفاده بلامنازع از اکسپرسیونیسم است که این نمایشنامه را تبدیل به گروتسک میکند. تصویری که دورنمات از از کلر میکند کاملا یک تصویر وحشتناک و خارق العاده اکسپرسیونیستی است. پیرزنی با موهای قرمز که شوهرهای هفتم و هشتم و نهمش با او به گولن می آیند. حیوان خانگی او یک پلنگ سیاه است و همراهش یک تابوت سیاه. یک دست او مصنوعی و از عاج فیل ساخته شده و یک پایش هم مصنوعی است. او از سقوط هواپیما در افغانستان، درحالیکه حتی خدمه هواپیما نیز میمیرند، به طرز عجیبی جان سالم به در برده است و در جنگل کنراد پس از 45 سال دوری از معشوق نخستش فریاد میزند: من فناناپذیرم!

در برداشتی دیگر از شخصیت پردازی کلر او تمایل بسیاری برای نامگذاری روی اطرافیانش به جهت تحقیر دارد و رفتارهایش خارج از انسانیت است. از طرفی توصیف دست و پای مصنوعی برای او میتواند جلوه اکسپرسیونیسم در انسان نبودن کلر را دارا باشد. به نظر میرسد که کلر درست در آن زمان که مورد خیانت و اتهام جامعه اش قرار گرفت مرده است و اکنون پس از 45 سال او در قالب یک اهریمن یا فرشته مرگ به گولن بازمیگردد نه یک انسان. دورنمات در این بیانگرایی تلاش میکند آرمانهای انسانی را با توجه به تاریخچه شهر و شخصیت معلم مدرسه بیان کند و درمجموع عنوان کند که با حرکت به سوی کاپیتالیسم جامعه را از آرمانهای انسانی دور میکند.

همچنین سیاه نمایی در توصیف رفتار مردم گولن با ایل خصوصا خانواده اش نیز میتواند یک تعبیر اکسپرسیونیستی از جامعه خشک و خشن مدرن باشد که در مقابل ثروت از هیچ جنایتی دریغ نمیکند. باوجودیکه اکسپرسیونیسم در ادبیات آلمان متولد شده است اما با تعبیرات سوررئالی که در نمایشنامه دیده میشود میتوان نمایشنامه ملاقات بانوی سالخورده را متاثر از اکسپرسیونیسم آبستره امریکا دانست.
باوجودیکه کاراکتر پلید داستان در وجه کلر به نمایش در می آید اما نمایشنامه شخصیت خوب ندارد و سایر کاراکترها همگی خاکستری هستند و هرکدام دارای گناهانی در گذشته خود بوده اند.

فمینیسم و حقوق زنان

انتخاب جنس زن به عنوان موحشترین کاراکتر نمایشنامه جلوه ای زن ستیز به نمایشنامه دورنمات میدهد اما این زن یک دست و پا ندارد حتی او هرچه بدست آورده از شوهران ثروتمندش بوده و از خود هیچ ندارد با اینوجود با ابهت ترین و قدرتمندترین کارکتر نمایشنامه کلر است که این میتواند نشانه خیزش زنان و در دست گرفتن قدرت توسط آنها باشد.
دورنمات اهل سوییس است و سوییس کشوری است که در آن زنان تا سال 1971 حق رای دادن نداشتند. در صحنه آخر که شهردار در حال رای گیری است در نمایشنامه تنها از مردان سوال میکند و این رای نابحق در مورد ایل گرفته میشود که این نیز میتواند نشانه اعتراض دورنمات به مسئله عدم حق رای زنان در سوییس باشد.

عدالت و عشق

دورنمات به طور کلی در تلاش است که بگوید عدالت و عشق تحت تاثیر پول و سرمایه قرار میگیرند. بی عدالتی نخستین در حق کلر با پولی که به شاهدان رشوه داده میشود صورت میگیرد و بی عدالتی دوم هم که متن اصلی داستان است که علیه ایل صورت میگیرد.
در اوایل نمایشنامه ایل میگوید که کلر بی اندازه عاشق عدالت بوده است اما برداشت کلر از عدالت به طور ترسناکی تبدیل به مفهوم انتقام شده است.
اما عشق ایل به کلر نیز تحت تاثیر پول و سرمایه به سمت ماتیلدا کشیده میشود و چه جالب است که در گفتگوی عاشقانه ایل و کلر در جنگل کنراد باز هم پای پول در میان است و قطعا اگر کلر به وضعیت مالی و ثروت هنگفتی نمیرسید چنان گفتگوی نوستالژیک و عاشقانه ای پس از 45 سال صورت نمیگرفت.
صحنه ای که در پرده دوم نمایشنامه تصویر میشود که در آن کلر در بالکن نشسته و آلفرد در مغازه خود مشغول کار است و به مردم گولن نسیه جنس میدهد نیز میتواند معادل صحنه معروف بالکن خانه کاپولت ها باشد که ژولیت بر آن بود و رومئو پس از رد و بدل کردن کلام عاشقانه بسیار در حیاط خانه با او قرار ازدواج میگذارد.

پایان بخش اول
انتقام به مثابه عدالت
نقد و تحلیل نمایش "ملاقات بانوی سالخورده"
اثر فردریش دورنمات
(قسمت سوم)

توجه:
این نگاشته در سه بخش نقد نمایشنامه، نقد نمایش به کارگردانی هادی حجازی فر و تحلیل دیدگاهها میباشد و خطر لو رفتن داستان و لوث شدگی وجود دارد باوجودیکه تلاش شده قسمتهایی از نمایشنامه آورده شود که در اجرا ... دیدن ادامه ›› حذف شده اند.
-----------------------------------------------------------------------------------

در صحنه بعد کلر در میهمانی ای که شهردار ترتیب داده یک میلیارد پول به گولن وعده میدهد به شرطی که آنها آلفرد ایل را به قتل برسانند. در این صحنه دو شاهدی که چهل و پنج سال پیش به دروغ علیه کلر شهادت بودند نیز حضور دارند. کلر همه دنیا را گشته و آنها را پیدا کرده و دستور داده که آنها را اخته کنند. کلر زنی شهوتران است. او به همراه شوهر هفتم خود به گولن می آید و در طول داستان او را طلاق میدهد و شوهر هشتم و به همین ترتیب شوهر نهم را نیز انتخاب میکند. از ابراز علاقه به شلوارهای کوتاه مردان در ضیافت شهردار کوتاهی نمیکند. پس عده ای از مردانی که اطراف کلر هستند و عنوان شوهرهای او را یدک میکشند صرفا به دلیل روابط جنسی است که گوش به فرمانش هستند. دو گنگستر منهتنی نیز هر کدام زندگیشان با 1 میلیون دلار پول خریداری شده است پس عده دیگر هم به دلیل پول و ثروتش گرد او جمع شده اند. اما دو شاهد اخته شده چرا باید همراه او باشند؟ آنها که نه سهمی از ثروت کلر دارند نه توانایی همبستر شدن با او را دارند؟ پس مشخص میشود که این دو شاهد نیز گروتسک هستند و واقعیت ندارند. اخته شدن آنها به دست کلر به مثابه بی اختیار شدن آنها و از دست دادن قدرت اختیار آنها است که بی اراده و برده وار مجبورند به دنبال کلر باشند.

مردم گولن در ابتدا پیشنهاد بیشرمانه کلر را رد میکنند و از فردای آنروز همه مردم شهر تغییر میکنند و کفشها و لباسهای نوی زرد رنگ به تن همه مردم شهر دیده میشود. اهالی فقیر گولن از ایل سیگار و مشروب گران قیمت به صورت نسیه خریداری میکنند چون معلوم است که اصلا قرار نیست این بدهی را پرداخت کنند. باز هم اغراق در سیاه نمایی و در تلخی روایت ماجرا به صورت تصاعدی پیش میرود تا آنجا که خانواده ایل اعم از زن و حتی فرزندانش نیز پالتوی پوست نو و ماشین نو و وسایل تفریحی نو دارا میشوند. اکنون در کل گولن تنها این معلم شهر است که از ایل حمایت میکند.

ایل ابتدا میترسد و تصمیم به فرار میگیرد. باوجودیکه میتوانست فرار کند اما زمانیکه میبیند حتی خانواده اش از صمیم قلب مرگ او را میخواهند دیگر ترسش از بین میرود و تنها ناامیدی و تلخکامی برایش باقی میماند. او به ظاهر تسلیم تقدیر و سرنوشت میشود اما زمانیکه شهردار از او میخواهد که که خودش را بکشد او سرباز میزند و ازینجا میشود اینگونه برداشت کرد که ایل تسلیم سرنوشت نشده است و او میخواهد زنده بماند. نهایتا دادگاهی برای ایل تشکیل میشود و شهردار در آنجا اعلام میکند هرکس موافق مرگ آلفرد ایل است دستش را بلند کند و همه به جز ایل دست بلند میکنند که باز به این معناست که ایل به هیچ عنوان تسلیم مرگ نشده است و نهایتا تلخترین دیالوگ نمایشنامه در این صحنه بین کشیش و ایل رقم میخورد:

کشیش- آموس پیغمبر فرمود....
ایل- چیزی نگید. خواهش میکنم (ایل سیگار میکشد)
کشیش- شما نمیترسید؟
ایل- دیگه نه چندان زیاد
کشیش- (نمیداند چه بگوید) من برای شما طلب آمرزش میکنم
ایل- برای گولن طلب آمرزش کنید

و در نهایت ایل در حالیکه مردم گولن دورش حلقه زده اند که او را بکشند سکته قلبی میکند و میمیرد.بدترین پایانی که ممکن بود بر سر آلفرد ایل بیاید همین بود که در اثر سکته قلبی بمیرد و این پایان خوش برای چنین نمایشنامه ای آنرا در سطح فیلمهای دست چندم هندی پایین می آورد.اما این قسمت از نمایشنامه طوری نوشته شده است که گویی دورنمات نمیخواسته هیچگونه مرگ واضح و روشنی برای ایل برگزیند.
دورنمات در توصیف این صحنه مینویسد که ایل زانو میزند و مردم شهر به دور او جمع میشوند و گره فشرده ای از آدمها تشکیل میشود و باز میشود سپس خبرنگاری جلوی می آید و میپرسد: چه شده است؟
بعد تنها دکتر بر جنازه ایل نشسته و درحالی که گوشی مخصوص آزمایش ضربان قلب را از گوش خود برمیدارد میگوید: سکته قلبی!
و شهردار میگوید: مرگ در اثر خوشحالی!

کاملا مشخص است که این یک مرگ مبهم و نامعلوم است و میتوان اینگونه برداشت کرد که دکتر برای راحتی وجدان مردم گولن به دروغ مرگش را سکته قلبی اعلام میکند و شهردار هم بر آن صحه میگذارد. این یعنی گولن حتی برای مرگ ایل و این جنایت موحش در حق او حتی حاضر نیست عذاب وجدان بگیرد.

ادامه دارد...