- سقوط محمدرضاشاه پهلوی بدل به شکافی عمیق میان ایرانیان شده. یک طیف نسبتاً وسیع، که بیشتر شامل نسلهای بعد از انقلاب و جوانتر میشود، آن سقوط را توطئهٔ آمریکا میپندارند. آنان نه به وضعیت سیاسی ایران قبل از انقلاب توجهی دارند و نه اساساً شیوهٔ حکمرانی اعلیحضرت برایشان اهمیتی دارد. در عوض، همهٔ تقصیرات را بر گردن آمریکاییها میاندازند که بواسطهٔ بالا بردن قیمت نفت توسط رهبر ایران و پشت کردن وی به واشنگتن، با مخالفین وی تبانی کرده و اسباب سقوط او را فراهم میسازند. در این نگاه، هیچ کاستی و نقصانی متوجه اعلیحضرت و یا شیوهٔ زمامداری مشارالیه وجود ندارد. طرفداران اعلیحضرت معتقدند که شاهنشاه به سرعت ایران را در مسیر پیشرفت و ترقی هدایت میکردند، اما مردم قدرناشناس و ناسپاس ایران، قربانی جهالت و ناآگاهیشان شده و بدنبال سراب «آب و برق مجانی» علیه حکومتی که بجز خدمت به کشور، سودای دیگری نداشت، طغیان میکنند. و صد البته که بعد از انقلاب متوجه اشتباهشان میشوند؛ اما چه سود که پشیمانی حاصلی نداشت. گروه دوم، که تعدادشان به نسبت اوایل انقلاب بسیار کاهش پیدا کرده، همچنان مدافع انقلاب هستند.
- البته این تقسیمبندی چند سالی است که در میان ایرانیان بوجود آمده. دوران انقلاب و دهههای نخست انقلاب که جای خود دارند، حتی تا اواسط دههٔ ۱۳۹۰، اکثریت همچنان معتقد به اصالت انقلاب بودند. اما از اواخر این دهه و بالأخص بعد از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، این باور که محمدرضاشاه پهلوی بجز خدمت، اقدام دیگری نکرده و آمریکاییها آن رهبر وطنپرست را سرنگون میکنند، رونق میگیرد. این نگاه جدید بیش از آنکه معلول آگاهی از وضعیت ایران قبل از انقلاب باشد، واکنش آکنده از غیظ و سرخوردگی ایرانیان از عملکرد جمهوری اسلامی است. آنان به واقعیتهای جامعهٔ ایران قبل از انقلاب، از جمله دلایل نارضایتی مردم، بالأخص اقشار و لایههای تحصیلکردهتر، از حکومت پهلوی توجهی ندارند و در عوض، آنان را متهم به ناسپاسی و ناآگاهی میکنند.
- اگر مخالفین انقلاب اعلیحضرت را در سالهای اخیر تا مقام فرشته بالا بردهاند، موافقین او را تا مقام اهریمن پایین آوردهاند. داوریهایی که بیش از آنکه معلول آگاهی باشند، حاصل تعصبات سیاسی هستند.
- در دورهٔ پیش رو در «کافهتاریخ» بر آن هستیم که حتیالامکان بهدور از تعصبات سیاسی و تئوریهای توطئه، به اسباب و علل سقوط محمدرضاشاه پهلوی بپردازیم.