آلن دانشجوی موسیقی دانشگاه هنر اصفهان، این روزها خیلی ذهنش مشغوله. چرا که میخواد قطعه پایان نامهاش رو بسازه، اما هیچ کدوم از اتودهایی که زده رو دوست نداره و به دلش نمیشینه. اون میخواد قطعهای بسازه که هم زیبایی اصیل چیزهای قدیمی رو توی خودش داشته باشه و هم اعجاب و شگفتی چیزهای جدید رو. اما مثل اینکه این کار به نظر آسون اما در عمل خیلی دشوار میاد.
نسترن، دوست آلن که از قضا همدانشگاهیاش هم هست متوجه استیصال و سردرگمی دوستش میشه.
- چرا یه سری به موزه نزدیک دانشگاه نمیزنی؟
- کدوم موزه؟
- گنجینه موسیقی ارمنیان جلفای نو. به نظرم میتونه توی ساخت پایاننامهات کمکات کنه.
- منظورت چیه؟
- چه میدونم، یه روح تاریخی توی وجود تو و مردم تو وجود داره که میتونه الهامبخشات بشه. باید گذشتهات رو به یاد بیاری. گذشتهای که توش حتی هنوز متولد نشدی...
مردم تبعیدشده از سرزمین مادریشان؛
به اینجا، جنوب زایندهرود، مسیری طولانی را از جلفا در کنار رود ارس تا به این تکه از شهر اصفهان طی کردند. در این مسیر ارمنیان سرودی غمگین از تبعید زیر لب زمزمه کردند، هرچند اگر با دقت به این نغمه گوش میکردی میتوانستی چندین فراز و فرود سرشار از شادی در آن بشنوی که پیامآور امید و مهر جاودان در دل آنها بود.
امید به سرزمین جدید و فردایی شاید روشن در جلفای نو.
این بازی ترانهی شاد و غمگین سفر ارمنیان است از رود ارس تا زایندهرود.