سال ۱۹۶۲ در شهر بالتیمور، الیسا زن جوانی است که به علت آسیبی که در دوران کودکی از ناحیه گردن دیده، توانایی حرف زدن خود را از دست داده و با زبان اشاره با دیگران ارتباط برقرار میکند. الیسا به عنوان نظافتچی در یک آزمایشگاهی دولتی و فوق پیشرفته کار میکند. الیسا از زندگی خود چندان راضی نیست. او با کسی ارتباط خاصی ندارد و لحظات آرام و صمیمی را تنها با دو نفر تجربه میکند:همسایه خود گیلز که پیرمردی هنرمند است و زلدا که زنی آفریقایی-آمریکایی و همکار او در آزمایشگاه است. با ورود موجود عجیب دو زیستی به آزمایشگاه او