در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سینمای جهان
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 15:10:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان گرامی
پیامی که من از فیلم دریافت کردم رو می خوام به اشتراک بگذارم. نقد هنری اصلا بلد نیستم.

🧩 «فرانکنشتاین ۲۰۲۵»؛ داستان انسان مدرن

در رمان کلاسیک، مخلوقِ فرانکنشتاین نمادی از انسان مدرنِ گرفتار میراث گذشته است؛ انسانی که با افکار انسان قدیم ساخته شده اما هرگز از سوی او پذیرفته ... دیدن ادامه ›› نمی‌شود.

اما در فیلم ۲۰۲۵، مخلوق نماد انسان مدرنِ امروز است؛ انسانی که پس از رسیدن علم و تکنولوژی به بن‌بست، فهمیده تنها مسیر ادامه‌ی رشد، انسانی‌تر شدن است.
خالق، انسان قدیم است و مخلوق، انسان جدید؛ و این نسل جدید به‌جای تکیه بر قدرت و دانش، مجبور است بر اخلاق، مسئولیت و بخشش آگاهانه تکیه کند.

این داستان، در سطحی عمیق‌تر، بازتابی از پرسش بزرگ ماست:
وقتی علم پاسخ نمی‌دهد، انسان فقط با اخلاق و انسانیت خود می‌تواند مسیر آینده را بسازد.
۷۱۱ نفر کاندیدای ریاست جمهوری می‌شوند که در میان آن‌ها ۴۸ زن وجود دارد که همگی نیز رد صلاحیت می‌شوند. آرزو بیات یکی از این زنان است. اپیزود دوم شروع ماجرای ز
در زندان زنان، رییس جدید، قوانین تازه‌ای برای افراد خاطی در نظر می‌گیرد اما میترا یکی از زندانیان که به خاطر قتل ناپدری خود زندانی است تن به این قوانین نمی‌دهد…
سنگ صبور، روایت دختری به نام ناردانه‌است که ندایی درونی بر او می‌گوید: «با مردی مرده وصلت خواهد کرد.» روزی ناردانه به طور ناگهانی وارد قلعه‌ای کهن می‌شود. در اتاقی از اتاق‌های این قلعه افسانه‌ای، مردی مرده می‌یابد با هفت پیکان در بدن. کتابی در اتاق است، ناردانه کتاب را برداشته و می‌خواند «بسم رب‌العزت»، این کتاب هفت حدیث دارد و ناردانه باید هر روز یک حدیث بخواند و تنها روزی یک مغز بادام بخورد و پس از هرروز یک تیر (سوزن) از تن مرد بیرون آورد و در پایان حدیث هفتم مرد مرده زنده شده و با او وصلت خواهد کرد.
چطور فیلمیه ارزش دیدن داره؟
جوابتون فقط دوست دارم؟
Samira Noorollahi
الان کی داره جواب منو میده؟
🤔
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
؟
فیلم ارزشمندی ست.اثری کند و آرام از گاسپار نوئه.روایتی خطی و داستانی تکراری برای سالمندان:زوال عقل برای همسر و عشق و خستگی و درماندگی برای طرف مقابل.هیچ اتفاقِ هولناک و خاصی قرار نیست رخ بده و جز اینکه انگار ما هم در گوشه ای از خانه نظاره گر این زندگیِ پیوندخورده با بیماریِ لاعلاج باشیم،دستاوردی نخواهد داشت.همه چیز برای نمایشِ ملال در این روزمرگی کند پیش میره.چیزی که خیلی وقت هست در ایران و بین تماشاگران ناپسند و خسته کننده شناخته شده و همیشه از ریتمِ کند شاکی هستیم.پدر و مادری که اسم شان هم برای ما مشخص نمیشه اما خیلی خوب سختیِ زندگی برای سالمندانی که متاسفانه عقل و مغزشون زودتر از زمان مرگشون،دست از فعالیت میکشد،رو نشون میده.
احسان شریعتی راد (ehsanrad)
درباره انیمیشن کوکو i


«Coco» — سفری جادویی به عمق ریشه‌ها و رویاها

سلام، من احسان هستم و امروز می‌خوام باهات درباره یکی از خاص‌ترین انیمیشن‌های دنیا، «Coco»، حرف بزنم.
اگه دنبال فیلمی می‌گردی که فقط سرگرمت نکنه، بلکه بهت عمق بده، حس بهتر و فهم جدیدی از زندگی و روابط انسانی بده، این متن مخصوص توئه.



داستان کامل «Coco» — جایی که خانواده، موسیقی و خاطرات زنده می‌مونن

میگل، یه پسر ۱۲ ساله اهل مکزیک، تو خانواده‌ای بزرگ شده که سال‌هاست ... دیدن ادامه ›› موسیقی رو ممنوع کرده. چرا؟ چون یه تراژدی قدیمی بهشون ضربه زده؛ یکی از اجدادشون توسط موسیقی باعث درد و جدایی شده. خانواده‌شون تصمیم گرفته‌اند تا جلوی هر نوع موسیقی رو بگیرن تا دوباره اون درد تکرار نشه.

اما میگل، مثل هر کسی که یه آتش درونی داره، نمی‌تونه عشقش به موسیقی رو خاموش کنه. اون رویا داره که یه روز موسیقی‌دان بزرگی بشه. این علاقه اون رو به دنیای مردگان می‌کشونه، جایی که می‌فهمه پیوندهای خانوادگی و خاطرات چقدر ارزشمندن.

اونجا با اجدادش روبرو میشه، آدم‌هایی که داستان‌های خودشون رو دارن و فراموش شدن؛ جاهایی که یادها و خاطره‌ها زندگی می‌کنن. میگل درمی‌یابه که کلید حفظ پیوند خانوادگی، درک و احترام به گذشته، و البته شجاعت دنبال کردن رویاهاشه.



چرا این فیلم برای ما اهمیت داره؟
• ریشه‌ها ما رو تعریف می‌کنن: خانواده، گذشته و تاریخچه‌مون سنگ بنای زندگی ماست. اگه ریشه‌هامون رو فراموش کنیم، ممکنه خودمون رو گم کنیم.
• جرات رویاهات رو داشته باش: جامعه یا خانواده گاهی جلوی ما می‌ایستن؛ میگل به ما یاد می‌ده که نباید از عشق واقعی به زندگی دست برداریم.
• تعادل بین سنت و نوآوری: سنت‌ها رو باید احترام گذاشت، اما نباید اجازه داد که جلوی رشد و شکوفایی گرفته بشه.
• یاد و خاطره، زنده‌مون نگه می‌داره: عشق و یاد عزیزان، نور زندگی‌مون هست؛ اون‌ها همیشه با ما هستن.
• شجاعت روبرو شدن با ترس‌ها: ترس‌ها رو باید شناخت و ازشون عبور کرد تا به حقیقت رسید.



سوالاتی که ازت دارم — وقتشه خودت رو بشناسی و عمیق‌تر فکر کنی

۱. تو در زندگی‌ات چقدر به ریشه‌ها و خانواده اهمیت می‌دی؟ فکر می‌کنی این ارتباط چقدر روی تصمیماتت تاثیر داره؟

۲. وقتی جامعه یا اطرافیان جلوی رویاها و خواسته‌هات رو می‌گیرن، چه واکنشی نشون می‌دی؟ مقاومت می‌کنی یا کوتاه میای؟

۳. چقدر جرأت داشتی تا به سمت چیزی بری که با قوانین یا باورهای خانوادت مغایرت داره؟

۴. آیا تا به حال شده بین حفظ آرامش خانواده و دنبال کردن خواسته‌های خودت در تضاد باشی؟ چطور این تعادل رو حفظ کردی؟

۵. چه خاطرات یا افرادی هستن که همیشه وقتی سختی می‌کشی بهشون فکر می‌کنی و انرژی می‌گیری؟

۶. در چه مواقعی حس کردی که یادآوری گذشته بهت کمک کرده در سختی‌ها مقاومت کنی؟

۷. موسیقی یا هنر در زندگی تو چه نقشی بازی می‌کنه؟ آیا ازشون برای رهایی و رشد استفاده کردی؟

۸. چه زمانی از زندگی‌ات به خودت افتخار کردی که جسارت ایستادن جلوی سختی‌ها رو داشتی؟

۹. اگر می‌تونستی به میگل یه پیام بدی، چه چیزی بهش می‌گفتی؟

۱۰. بعد از دیدن «Coco»، چه تصمیم‌هایی داری که برای آینده‌ات تغییر ایجاد کنه؟ چه گام‌هایی می‌تونی برداری که زندگی‌ات رو پر از معنا کنه؟
سلام ، من احسان هستم، و امروز می‌خوام با تو درباره یه فیلم خیلی عمیق و تأثیرگذار صحبت کنم: «The Green Mile».

اگه تا حالا این فیلم رو دیدی، عالیه! ازت می‌خوام به سوالاتی که پایین گذاشتم خوب فکر کنی و جواب‌هاش رو با خودت مرور کنی.
اگر هم هنوز ندیدی، پیشنهاد می‌کنم حتماً وقت بذاری و ببینی؛ بعد دوباره برگرد و با دقت به سوال‌ها جواب بده. این سوال‌ها می‌تونن بهت کمک کنن درک بهتری از خودت و داستان داشته ... دیدن ادامه ›› باشی.



داستان کامل فیلم «The Green Mile»

ماجرای فیلم در دهه ۳۰ میلادی، تو زندانی به اسم کولد مانتین اتفاق میفته. بخشی به اسم «مسیر سبز» داره که مخصوص زندانی‌هایی هست که حکم اعدام گرفتن.

پل اجکام، نگهبان مهربون و منصف این بخش، سعی می‌کنه تو سخت‌ترین شرایط هم انسانیت رو حفظ کنه و مراقب زندانی‌ها باشه.

یک روز مردی سیاه‌پوست به اسم جان کوفی به زندان میاد. اون به جرم قتل و تجاوز به دو دختربچه متهم شده، اما رفتار و نگاهش کاملاً معصوم و متفاوته. جان از تاریکی می‌ترسه و یه قدرت شفابخش داره که می‌تونه درد و رنج رو کم کنه.

پل و نگهبان‌های دیگه کم‌کم متوجه می‌شن که جان ممکنه بی‌گناه باشه. اما یکی از نگهبان‌ها به اسم پرسی، آدم خشن و بیرحمیه که مدام به جان آزار می‌رسونه. با همه این‌ها، قدرت جان باعث می‌شه اتفاقات عجیبی بیفته و پل به درک عمیق‌تری از عدالت و وجدان برسه.

در نهایت، سیستم عدالت خشک حکم اعدام جان رو اجرا می‌کنه و پل تا سال‌ها با بار سنگین این خاطره زندگی می‌کنه.



حالا چند سوال مهم دارم که دوست دارم با خودت مرورشون کنی:
1. تو موقعیت‌هایی که قانون یا شرایط بیرونی با وجدان تو در تضاده، چه تصمیمی می‌گیری؟ آیا این حس رو تجربه کردی؟
2. قدرت جان کوفی که نماد نیروی درونی ماست، چطور می‌تونه تو زندگی واقعی تو ظاهر بشه؟ چه موانعی جلوی این نیروی درونیت ایستادن؟
3. وقتی بین وظیفه و وجدان باید انتخاب کنی، معمولاً چه راهی رو می‌ری؟ تجربه‌ای داشتی که وجدان و وظیفه‌ات با هم در تضاد بودن؟
4. عدالت برای تو چه معنایی داره؟ فقط رعایت قانون یا چیزی فراتر؟
5. وقتی با آدم‌ها یا شرایط منفی روبرو می‌شی، چطور آرامشت رو حفظ می‌کنی؟ چه کارهایی انجام می‌دی که انرژی مثبتت حفظ بشه؟
6. بخشش برات چه جایگاهی داره؟ تجربه سختی در بخشیدن داشتی؟ چطور برش غلبه کردی؟
7. وقتی فشار زندگی زیاده، چه راهکارهایی داری که قوی بمونی؟
8. جان کوفی سرنوشتش رو می‌پذیره حتی وقتی راه فراری نداره. تو چطوری با شرایط سخت و غیرقابل تغییر کنار می‌آیی؟
9. چطور می‌تونی برای خودت و اطرافیانت یه منبع انرژی مثبت و شفابخش باشی؟
10. بعد از دیدن این فیلم، چقدر به معنای زندگی و مرگ فکر کردی؟ این فکرها چطور می‌تونن مسیر زندگی‌ات رو تغییر بدن؟



اگر این سوالات برات جذاب بودن، خیلی خوشحال می‌شم کانال من رو دنبال کنی تا با هم فیلم‌های بیشتری رو به همین سبک تحلیل کنیم، از دل هر داستان درس‌هایی عمیق برای زندگی بگیریم و مسیر رشد و خودشناسی رو با هم طی کنیم.

منتظرم که با نظرات و همراهی تو این سفر رو قوی‌تر کنیم.

همین حالا بیا همراه من باش تا دنیای فیلم و زندگی رو به شیوه‌ای متفاوت تجربه کنیم!
بهاره استراقیی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز می‌خوام با هم فیلم The Lord of the Rings: The Return of the King (2003) رو مثل یک جلسه کوچینگ واقعی بررسی کنیم.
این فیلم فقط یه داستان نیست؛ یه مسیر خودشناسیه. جایی که می‌تونیم قهرمان درونمون رو پیدا کنیم و بفهمیم چطور می‌تونیم زندگی‌مون رو بهتر مدیریت کنیم.
پس با من بیا، قدم به قدم بریم جلو.



آراگورن | وقتی وقتشه که رهبری زندگی خودت رو قبول کنی

آراگورن تا وقتی پادشاهی رو قبول نکرد، کامل نشد. مثل همه ما که گاهی از مسئولیت می‌ترسیم.
الان تو چه مسئولیتی داری که مدام عقب می‌ندازی؟
حالا ... دیدن ادامه ›› فکر کن اگه فقط یه قدم کوچک به سمتش برداری، چی میشه؟

یه نکته مهم: وقتی مسئولیت رو قبول کنی، انرژی و اعتماد به نفس تو رشد می‌کنه. ولی اگه ترست رو کنار نزنی، ممکنه حس کنی گیر کردی و جلو نمی‌ری.



گندالف | اون نوری که وقتی تاریکه، راه رو نشون میده

گندالف هیچ وقت نگفت مسیر آسونه، اما همیشه نشون داد چطوری میشه ادامه داد.
آخرین بار کی برای یکی کمک کردی یا کسی کمکت کرد که تو تاریکی راهت رو پیدا کنی؟
وقتی این رو فکر کنی، می‌بینی همین کمک‌های کوچیک چقدر مهمن.

یه چیزی که همیشه یادم می‌مونه: راهنمایی و حمایت از همدیگه، باعث میشه خودمون هم قوی‌تر بشیم.



فرودو | بار سنگینی که فقط خودت می‌تونی به دوش بکشی

فرودو باید حلقه رو تا آخر ببره، هیچ‌کس دیگه نمی‌تونست.
تو الان چه باری داری که می‌دونی باید خودت تمومش کنی؟
پذیرش این بار شاید سخت باشه، ولی شروع یه تغییر بزرگه.

نکته: قبول کردن مسئولیت‌های سخت باعث میشه قوی‌تر و مصمم‌تر بشی. اما فرار ازشون فقط انرژی‌ت رو کم می‌کنه.



سم | قهرمانی که با وفاداری و عشق موندگار شد

سم جنگجو نبود، ولی با وفاداری و عشقش قهرمان شد.
کی تو زندگی‌ات سم بوده؟ یا تو برای کی این نقش رو داشتی؟
وقتی به این فکر کنی، می‌فهمی روابط عمیق چقدر ارزشمندن.

یادآوری: روابط قوی مثل سم، ستون زندگی ما هستن که هرگز نباید دست کم گرفته بشن.



جمع‌بندی | تو کجایی در این داستان؟

این فیلم بهم یاد داد که همه ما بخش‌هایی از آراگورن، گندالف، فرودو و سم رو داریم.
حالا وقتشه از خودت بپرسی:
• الان بیشتر کدوم شخصیت رو تو خودت می‌بینی؟
• با فکر کردن به این‌ها، چه چیز جدیدی درباره خودت فهمیدی؟
• فردا قراره چه قدمی تو سفر زندگیت برداری؟
🎬 تجربه شخصی من از تماشای فیلم Se7en (1995) – شاهکار تاریک دیوید فینچر

فیلم Se7en (یا Seven) محصول سال ۱۹۹۵ به کارگردانی David Fincher یکی ... دیدن ادامه ›› از ماندگارترین آثار ژانر جنایی و تریلر روانشناختیه. برای من، دیدنش فقط یک سرگرمی نبود؛ بیشتر شبیه یک سفر به قلب تاریکی بود که تا مدت‌ها بعد، ذهنم رو درگیر خودش نگه داشت.



خلاصه داستان فیلم Se7en

در داستان فیلم Se7en، دو کارآگاه با دو دنیای متفاوت کنار هم قرار می‌گیرن: ویلیام سامرست (Morgan Freeman)، باتجربه و آرام، و دیوید میلز (Brad Pitt)، تازه‌کار و پرانرژی. این دو درگیر پرونده یک قاتل زنجیره‌ای می‌شن که قربانی‌هاش رو بر اساس هفت گناه کبیره انتخاب و مجازات می‌کنه:
• Pride (غرور)
• Greed (حرص)
• Lust (شهوت)
• Envy (حسادت)
• Gluttony (پرخوری)
• Sloth (تنبلی)
• Wrath (خشم)

هر قتل، یک پیام نمادین داره و هر صحنه، تکه‌ای از معمای اصلی رو کامل می‌کنه.



چرا فیلم Se7en برام خاصه؟

۱. فضاسازی بی‌نظیر دیوید فینچر

رنگ‌بندی سرد، نور کم، و بارونی که هیچ‌وقت قطع نمی‌شه، فضای فیلم رو به شدت واقعی و خفقان‌آور می‌کنه.

۲. قصه‌ای که ولت نمی‌کنه

از اولین قتل تا آخرین لحظه، فیلم ضرب‌آهنگ تعلیق رو نگه می‌داره و اجازه نمی‌ده حتی برای یک لحظه از ماجرا جدا بشی.

۳. بازی‌های درخشان

مورگان فریمن با آرامش و تجربه، برد پیت با انرژی و خامی، و کوین اسپیسی که با حضور کوتاه ولی ماندگارش، یکی از به‌یادماندنی‌ترین قاتلان سینما رو خلق می‌کنه.

۴. لایه‌های فلسفی و اخلاقی

فیلم Se7en فراتر از یک داستان پلیسیه؛ پرسش‌های عمیقی درباره ماهیت شر، عدالت، و انتخاب‌های انسانی مطرح می‌کنه.

۵. پایان‌بندی ماندگار

سکانس «What’s in the box?» هنوز هم یکی از تکان‌دهنده‌ترین و بحث‌برانگیزترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینماست.



جمع‌بندی و پیشنهاد

برای من، Se7en یکی از اون فیلم‌هاست که بعد از تماشاش، تا مدت‌ها تو ذهنت می‌مونه. اگه به دنبال بهترین فیلم‌های جنایی و تریلرهای روانشناختی هستید که هم داستان پرهیجان داشته باشه و هم مفهومی باشه، این شاهکار دیوید فینچر رو از دست ندید
بهاره استراقیی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد»، نولان جهان را نه به‌عنوان میدان نبرد خیر و شر، بلکه به‌عنوان صحنه‌ای از کشمکش میان ترس و اراده تصویر می‌کند. بین، ضدقهرمانی است که نه از قدرت فیزیکی‌اش، بلکه از تسلط روانی‌اش استفاده می‌کند. او سایه‌ها را نه پناهگاه، بلکه ابزار سلطه می‌داند.

«سایه‌ها بهت خیانت می‌کنند، چون من پیش از تو در آن‌ها متولد شدم.»

این جمله، فراتر از یک تهدید، بیانیه‌ای است درباره قدرت ریشه‌دار تجربه در تاریکی. نولان با این صحنه یادآوری می‌کند که دشمن واقعی، همیشه بیرون از ما نیست؛ گاهی در لایه‌های پنهان ذهن و خاطره شکل می‌گیرد. مبارزه بروس وین نه فقط با بین، که با بازمانده‌های ترس و شک خودش است.

فیلم با ساختاری سه‌پرده‌ای و استفاده از تدوین موازی، سقوط و صعود را به‌طور هم‌زمان روایت می‌کند. طراحی صحنه سرد و فلزی، موسیقی ضرباهنگ‌دار ... دیدن ادامه ›› هانس زیمر و میزانسن‌های خفقان‌آور، حس محاصره را در ذهن تماشاگر تثبیت می‌کنند. اینجا، هر فریم یادآور این نکته است که رهایی تنها با روبه‌رو شدن با تاریک‌ترین نقطه‌ها به دست می‌آید.

برای من، «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» فقط یک فیلم ابرقهرمانی نیست؛ تمرینی است برای نگاه کردن به جایی که نمی‌خواهیم ببینیم. شاید همه ما جایی در زندگی با سایه‌هایی روبه‌رو شده‌ایم که فکر می‌کردیم کنترل‌شان را داریم، تا روزی که فهمیدیم آن‌ها پیش‌تر، ما را شناخته‌اند
بهاره استراقیی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم «پدرخوانده» تنها یک داستان مافیایی نیست؛ بلکه نمایشی اسطوره‌ای از قدرت، خانواده و سرنوشت است که در قالب شخصیت‌هایی می‌بینیم که نمادی از خدایان بزرگ یونانی‌اند. این تطابق اسطوره‌ای به ما کمک می‌کند عمق روانشناسی و جایگاه هر شخصیت را بهتر درک کنیم.

ویتوی کورلئونه، پدر خانواده و فرمانروای دنیای زیرین مافیا، در نقش زئوس ظاهر می‌شود؛ خدای آسمان و قدرت مطلق که با حکم‌رانی حکیمانه، نظم و عدالت را در قلمرو خود برقرار می‌کند. اقتدار ویتو، مانند زئوس، در مرکز خانواده و سازمانش قرار دارد و همه به فرمان او گوش می‌دهند.

مایکل کورلئونه که مسیر تحولی پیچیده را طی می‌کند، با هادس، خدای دنیای زیرزمین، قابل مقایسه است. او از جوانی بی‌طرف و نسبتا دور از خشونت، تبدیل به حکمرانی سرد و بی‌رحم می‌شود که در سایه‌ها و پشت پرده‌ها قدرت را قبضه می‌کند. این نمادگرایی نشان از تاریکی درونی و دنیایی مخفی دارد که مایکل به آن وارد می‌شود.

سونیا، برادر تندخو و پرخاشگر، تجسمی از آرس، خدای جنگ است. نیروی آتشین و خشمگین او که گاه غیرمنطقی و واکنشی است، همانند آرس عمل می‌کند؛ ... دیدن ادامه ›› جنگجویی که بر اساس هیجان پیش می‌رود و به همین دلیل در نهایت سرنوشت تلخی دارد.

تام هگن، مشاور وفادار خانواده، در قالب هرمس، پیام‌رسان و خدای زیرکی، ظاهر می‌شود. او پلی است میان دنیای مافیا و قانون، که با هوش و دیپلماسی به حفظ تعادل و حفاظت از خانواده کمک می‌کند.

در نهایت فردو، برادر آسیب‌پذیر و ناتوان، می‌تواند نمادی از خدایان تضعیف‌شده‌ای مانند آپولو یا دمیتر باشد؛ جوانی که به خاطر ضعف‌ها و وابستگی‌هایش، جایگاه خود را در خانواده و سرنوشت آن به خطر می‌اندازد.

این نگاه اسطوره‌ای به «پدرخوانده» نشان می‌دهد که چرا این فیلم تا امروز به عنوان یک اثر کلاسیک و جاودانه باقی مانده است؛ چون در پس قصه‌ای مافیایی، داستانی کهن و آشنا از خدایان، قدرت‌ها و انسان‌هایی است که با سرنوشت و خودشان در حال مبارزه‌اند
۱۲ مرد خشمگین — جایی که یک صدا می‌تواند سرنوشت را عوض کند

در دنیایی که همه عجله دارند برای گفتن «مطمئنم»، «۱۲ مرد خشمگین» یادمان می‌دهد گاهی باید مکث کرد و پرسید: «اگر اشتباه کرده باشیم چه؟»
سیدنی لومت، با اتاقی بسته و دوازده مرد، جهانی را می‌سازد که مثل آینه روبه‌روی ما قرار می‌گیرد. هر یک از این مردها، تصویری از یک بخش وجود ما هستند: قضاوت‌گر، بی‌حوصله، متعصب، منطقی، ترسو یا شجاع.

فیلم، تئاتری است از گفت‌وگو و گوش‌دادن. با کمترین تغییر مکان، ولی بیشترین تغییر در ذهن‌ها. از یک رأی ۱۱ به ۱، به آرامی به اجماعی کامل می‌رسیم؛ نه با فریاد، بلکه با دلیل و شجاعت فردی که حاضر شد تنها بایستد.
این داستان فقط درباره یک پرونده قتل نیست؛ درباره زندگی روزمره ماست. چند بار به سرعت قضاوت کرده‌ایم؟ چند بار صدای مخالف را نادیده گرفته‌ایم؟ ... دیدن ادامه ›› و چند بار فرصت یک زندگی بهتر را با بی‌حوصلگی از بین برده‌ایم؟

«۱۲ مرد خشمگین» به ما می‌آموزد که تغییر همیشه با جمع شروع نمی‌شود؛ گاهی تنها یک نفر کافی است که شجاعت پرسیدن را داشته باشد. شاید این همان درس بزرگی باشد که باید از سالن سینما بیرون ببریم: در هیاهوی قضاوت‌ها، کسی باید بگوید «بیایید دوباره فکر کنیم»
پاپیون – اراده‌ای که زندان را می‌بلعد

«پاپیون» فرانکلین جی شافنر، نه فقط یک درام زندان، که مطالعه‌ای عمیق بر ماهیت انسان در مواجهه با اسارت است. فیلم با تکیه بر دو ستون بازیگری‌اش – استیو مک‌کوئین و داستین هافمن – دو چهره متفاوت از بقا را نشان می‌دهد: یکی، اراده‌ای لجوج برای آزادی به هر قیمت؛ دیگری، تطبیق و بقا در دل شرایط غیرانسانی.

کارگردانی شافنر ریتمی ایجاد می‌کند که همزمان حس فرسایش زمان و تپش امید را منتقل می‌کند. نماهای طولانی از انزوا و سکوت، با لحظات فوران خشونت و تصمیم‌های جسورانه متعادل شده‌اند. فیلمنامه دالتون ترامبو، با وجود وفاداری به روح خاطرات هانری شاریر، بار دراماتیک و تراژیک داستان را تشدید می‌کند، بی‌آنکه به دام سانتی‌مانتالیسم ... دیدن ادامه ›› بیفتد.


آنچه «پاپیون» را فراتر از یک داستان فرار می‌برد، تصویر پیوند انسانی است که در شرایط غیرممکن شکل می‌گیرد. رابطه پاپیون و دگا، با بازی کم‌نظیر مک‌کوئین و هافمن، نه بر اساس رفاقت ساده، که بر مبنای نیاز متقابل و اعتماد تدریجی ساخته می‌شود.


«پاپیون» نشان می‌دهد که آزادی، حتی اگر جسمانی نباشد، می‌تواند در ذهن و اراده شکل بگیرد؛ و شاید همین، بزرگ‌ترین پیروزی یک زندانی باشد
رستگاری در شاوشنک؛ قصیده‌ای برای امید

تماشای «رستگاری در شاوشنک» برای من شبیه عبور از راهرویی تاریک است که در انتهایش دری کوچک، نوری کم‌جان اما زنده را عبور می‌دهد. فیلم، داستان اندی دوفرین است، اما در واقع آینه‌ای است که چهره همه ما را نشان می‌دهد؛ آن‌جا که در حصار ناملایمات، چشم به روزنه‌ای دوخته‌ایم که شاید ما را به فردایی بهتر برساند.

فرانک دارابونت با قلم استیون کینگ، زندان شاوشنک را نه فقط به‌عنوان جایی برای حبس جسم، بلکه به مثابه سرزمینی برای آزمودن روح می‌سازد. تضاد میان دیوارهای سرد و نگاه‌های گرم، میان خشونت بی‌پرده و لحظه‌های ناب دوستی، فیلم را به اثری فراتر از یک درام زندان تبدیل ... دیدن ادامه ›› می‌کند.

تیم رابینز با بازی آرام و درونی‌اش، اندی را همچون مردی از جنس سکوت و تدبیر جان می‌بخشد. مورگان فریمن، با صدایی که انگار از اعماق تجربه و رنج می‌آید، نه‌تنها راوی قصه، که وجدان آن است. این دو کنار هم، داستان را از مرز روایت عبور می‌دهند و به تجربه‌ای زنده بدل می‌کنند.

صحنه ایستادن اندی زیر باران، با دستان گشوده به آسمان، برای من فقط لحظه‌ای از فرار نیست؛ شعری بی‌کلام است درباره ایمان، صبوری و جسارت در جستجوی آزادی. «رستگاری در شاوشنک» به من یادآوری می‌کند که حتی اگر دیوارها بلند باشند، ذهن آزاد می‌تواند مسیر خود را به سوی نور پیدا کند.

این فیلم نه فقط درباره گریز از زندان، که درباره هنر زیستن است؛ آن‌گونه که امید، آرام و پیوسته، از میان شکاف کوچک‌ترین سنگ‌ها عبور می‌کند و سرانجام، جهان را می‌شکافد
برای من «هتل بزرگ بوداپست» شبیه قدم‌زدن در یک شهر خیالی است؛ شهری که وس اندرسن با وسواس یک نقاش ساخته. گاستاو ه. با شوخ‌طبعی و انضباطش وسط آشوب‌ها، جهانش را سرپا نگه می‌دارد و رابطه‌اش با زیرو، فراتر از کمدی، تصویری انسانی و پرحس از دوستی می‌شود.

گاهی فرم و رنگ‌ها بر احساس غلبه می‌کنند، اما همین هم بخشی از جذابیت است. فیلم برای من فقط قصه نبود، یک تجربه بود؛ سفری کوتاه که هم خنداند، هم دلتنگم کرد، و هم نگاهم به جزئیات را تیزتر
حسین چیانی این را خواند
رعنا وثوق این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چگوارا
روزاریو،سانتافه آرژانتین

پرچم ایران در دستان هواداران آرژانتینی؛ صحنه‌ای که همه را شوکه کرد

در جریان مسابقه لیگ دسته دوم فوتبال آرژانتین بین تیم‌های ال بویز و آتلانتا، هواداران ال بویز با افتخار پرچم‌های ایرانی را به اهتزاز درآوردند. این اقدام نمادی از همبستگی و حمایت از ملت‌های تحت فشار بود که در ورزشگاه به نمایش درآمد.
ستسوکو" از زندگی با "میمورا"، مهندسی بیکار و دایم الخمر راضی نیست. او همیشه عاشق "هیروشی" بود اما پس از اینکه "هیروشی" راهی فرانسه می شود، عشقشان برای همیشه فراموش می شود. اکنون او بازگشته و
خیلی دوسش داشتم 🥺🥺🥺