اجرای «هملت.هملت» برای من تجربهای پر از ضعف و کاستی بود. اولین و بارزترین مشکل، بازیهای ناهماهنگ و اغلب سطحی بازیگران بود. تنها کسی که توانست اندکی از بار نمایش را به دوش بکشد، بازیگر نقش هملت/کلادیوس بود؛ اجرایی که نسبت به سایرین یک سر و گردن بالاتر بود. اما باقی بازیگران نه جذابیتی در بازیشان داشتند و نه توانستند با مخاطب ارتباط بگیرند. مشکل اصلی، بیان ضعیف و صدادهی پایین بود که در بسیاری از صحنهها بهوضوح آزاردهنده میشد. علاوه بر این، ناهماهنگیهای مکرر در حرکتها و ریتم بازیها، کیفیت اجرا را به شدت زیر سؤال برده بود.
در بخش نورپردازی نیز نمایش بیش از آنکه به اتمسفر کمک کند، چشم مخاطب را خسته و آزار داد. تغییر مداوم نورها و استفاده افراطی از رنگهای تند مانند نارنجی، بنفش، آبی و قرمز، خاموش و روشن شدنهای پیدرپی صحنه هم این مشکل را دوچندان کرد و نتیجه چیزی جز سردرد برای تماشاگر نبود.
نکته دیگر، حضور کارگردان در مقام بازیگر بود. با توجه به اینکه انتظار میرود کارگردان درک عمیقتری از اثر داشته باشد و الگویی از بازیگری ارائه دهد، حضور او میتوانست نقطه قوت کار باشد. اما متأسفانه این انتظار برآورده نشد. بازی او نه تنها فراتر از دیگران نبود، بلکه با ناهماهنگیها و ضعفهایی همراه شد که حضورش را به نقطه ضعفی دیگر در نمایش بدل کرد.
بهطور کلی این اجرا برای من ناامیدکننده بود. در حالی که پیش از دیدن نمایش، نظرات مثبت بسیاری خوانده بودم، نتیجه نهایی کوچکترین جذابیتی برایم
... دیدن ادامه ››
نداشت. اگر بخواهم تنها به یک نکته مثبت اشاره کنم، شاید همان انتخاب جسورانه کارگردان باشد که کوشیده بود اثر را به فضایی نزدیک به تئاتر گروتسک و تئاتر شقاوت ببرد. اما همین جسارت نیز نهایتاً به خروجی قابلتوجهی منجر نشد و برای منِ مخاطب چیزی جز خستگی در پی نداشت.
با آرزوی موفقیت برای این تیم