((بدل های جاعل واقعیت))
نقد ذیل نافی ایده های خلاقانه،توانایی ها و انرژی اجرایی این نمایش نیست بلکه بر تناقض آزاردهنده ی موجود بین شیوه و منش اجرایی این نمایش با هدف پروژه ی مطالعاتی انضمامی آن (که لابد بایستی غیرنمایشی و غیرواقع نما باشد)معطوف می باشد .این پروژه بنا دارد به یک اکسیون و عمل اجتماعی منجر شود یعنی کمک به تغییر زاویه دید افراد نسبت به تصاویر ،نه لزوما راستین ، که قطعا امری نمایشی و واقع نمایانه مراد آن نیست اما در واقعیت این اکسیون خدشه وارد می کند.
تناقض مورد بحث در صورتی قابل لغو است که فرض کنیم مجموعه ی دستاوردهای پروژه ی " درباره ی تصویرت از من تجدید نظر کن" که قرار است بعد از 5سال به صورت یک کتاب تحلیل تدوین و ارایه شود ، واقعیت های جعلی خواهد بود و جزئی از برنامه ی گروه اجرایی مبنی بر بررسی واقعیت انتزاعی و پروژه ی بازی دادن-بازی خوردن ،تماشاگران-مخاطبانش منظور هدفش می باشد.
**
" درباره تصویرت ..." ، اجرایی بازنمایانه است که شاید با Hyper-reality بودریاری ،که یکی از اجراگران به آن اشاره می کند، مشابهت های استراتژیک وفلسفی داشته باشد(یا به آن وانمود کند) ..به نوعی در این نمایش بر واقعیت تشدید یافته ای اصرار می شود که البته می خواهد امر واقعی را تغییر دهد و در واقع جایگاه واقعیت ادراک شده توسط تماشاگر را تسخیر کند...قرار نیست ما تماشاگران بدانیم کدام بخش از آن چه دیده ایم واقعیت است و کدام بخش تخیل
... دیدن ادامه ››
محض...این یک بازی است... تولیدکنندگان این نمایش چنین فرض کرده اند که بر اساس این واقعیت نااستوار مخاطب می بایست تصویر ذهنی اش را نسبت به برخی رفتارها وپدیده ها و آدم ها تغییر دهد.
آیا واقعیت یگانه ای مثل حقوق اولیه انسان ها(حق حیات،حق داشتن مسکن و...) قابل تردید است؟ نسبی دیدن واقعیت در این موارد چه پیشنهاد عملگرایانه و واقع گرایانه دارد؟
مرز تفکیک و تمایز واقعیت های موجود با واقعیت های فرضی-تخیلی در کجا است؟علی رغم قدرت هولناک واقعیت، آیا رویکرد نسبی به واقعیت در برخی جاها فرار از عملگرایی رهایی بخش و پاسخ گوی بشری نیست؟
مساله ی تکثرگرایی فرهنگی که یکی از خاستگاه های فلسفی و سیاسی مباحث مطروحه پیرامون این نمایش است در حال حاضر در دنیای پرتنش امروز رو به بحران گذاشته است.ظهور و بروز فزاینده ی احزاب راست افراطی و خواست سیاسی فاشیستی در اروپا و آمریکای شمالی و افراطی گری و بنیادگرایی مرگبار در جهان جنوب ،روند تکثرگرایی و تساهل جویی را به مخاطره انداخته است...این نمایش و محتوی و استراتژی اجرایی آن با چنین مسایلی ، بسیار زرد، کم رنگ و سانتیمانتال و نابسنده برخورد می کند و در عین حال علی رغم ادعایش بسیار محتاط و محدود کننده است . از تماشاگرانش دعوت می کند در مورد همه چیز سوال کند تا بتواند به تصویر واقعی تر و درست تر از روابط و اختلافات موجود برسد اما در برابر سوالات اساسی و مهم و البته حساسیت زا ، استراتژی سانسور و حذف و عدم طرح را پیش می گیرد...برای مثال آقای دشت آرایی در برابر پرسشی درباره ی حس ناخوشایند همسران اروپایی ناشی از اظهار خلاف واقع با باورهای شخصی شان در هنگام ازدواج در ایران (با توجه به شرایط قانونی) به تماشاگران گفت این سوال شخصی است!!! ازش بگذرید.سانسور می کنم!..در صورتی که یکی از تفاوت های عمیق بین فرهنگی مساله باورهای شخصی و نحوه ی مواجه با آنها است....
به نظر میرسد این نمایش واقع نما در واقع در سطح ایده و تئوری های بین فرهنگی بر روی کاغذ پروپوزال باقی مانده و به غیر از پافشاری سطحی انگارانه بر رابطه ی بالقوه جذاب آشنایی ها و شروع های عاشقانه به هیچ عنوان به عمق موارد و موانع موجود بین فرهنگی این زوج ها چه در سطح اجتماعی و چه فردی نرسیده است. اما احتمالا در اعتبارگیری از برخی نهادهای فرهنگی و جاه طلبی های بین المللی موفق عمل کرده است و البته در تغییر دیدگاه بدوی یکی از مسئولین فرهنگی نادان فستیوال اروپایی(لهستانی) که فکر نمی کرده ما ایرانیان هم می توانیم جین و تی شرت بپوشیم!