در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نگاه سهرابی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 10:40:27
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
لانتوری


لانتوری به طور کلی فیلم سخت و استانداردی بودش که فجایع جامعه رو به شیوه ی ناتروالیست ها به نمایش کشیده بود،روایت فیلم روایت بی طرف و دانای کلی بود که بیننده رو به ذره خواری اطلاعات می کشوند و در نهایت در عین کناره گویی های داستان از روایت ماجرا، تماشاگر رو مختار به انتخاب قهرمان می کرد در عینی که متذکر "مریم" بود.
این آزادی انتخاب تا جایی خوشایند بود که جامپ کات های مناظره گون شاعر و فعال اجتماع و مرد تیپیکال سطح متوسط ایرانی پیش نیومده بود و روایت بی طرف بود و رد نظرات یا تاییدی از جانب متن صورت نمی گرفت و در کنار آزادی بیان هر کدومشون؛ سلب یا اثبات رو بیننده تعیین می کرد.اما روایت در شروع روایت فیلم ذهن تماشگر و مجهول از داستان و کارکتر "پاشا" می کرد و در نهایت هم داستان های رابین هود بازی بارون و پاشا و جنس رابطه ای که اول طور دیگر در ذهن ما نشوندش رو با ورود مریم متلاشی و ... دیدن ادامه ›› پراکنده کرد.
ولی در کل فیلم شلخته منسجمی با تدوین بی نظیر خانم" صفی یاری "و بازی نرم و چند لایه ی جناب "نوید خان" و گریم بی حرف استاد "اسکندری" رو دیدیم و از این حیث بسیار لذت بردیم و در زمینه ی دکوپاژ هم نما های کژ تاب رفلکس در آیینه و سقف و ... عالی بود و همچنین پیوست ها ی دویدن ها ...
همهمه ی اصوات ابتدای فیلم هم در جهت ریتم شلوغ، آرایه ی مناسبی بود .
در کل فیلم شعار گونه ی خوبی بود که من خوشم نیومد...

نگاه سهرابی.

بهش گفتم دوسم داری!
گفت:به درک
گفتم:دیوونه تو دوسم داری!
خندید و گفت:
چه فرقی میکنه؟!


یه تیکه از یه فیلمنامه ی در حال نگارشم.

از: ...

"خِر خِر خسته ی خواستار"

قسم به "دخان"
خرس هم خان هفتمش را از حفظ خواند
نوارم هم از دور خارج شد
از بس" خروس خوان" را خواند.
خدا هم به خنده افتاد
،خورشید هم در رخت سبز درخت خوابید...
خطوط پیشانیم هم دیگر دستم را خواند !
خان هفتم خیال خودم؛
سی پاره ی اخلاص هم
"ترک چله"خواند...
آخر خواسته هایم
آخر رخ مرا بخوان!

.
.
.

...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باشه برا ی وقت دیگه بابا جان...
گذشتم از او به خیره سری گرفته ره مه دگری ....


"ببخشید"


اگر کاری کردم که بر سر مو هایت مو خوره نشست؛ببخشید!
اگر پا بر سر برگ های خشک شده ی پاییزیت گذاشتم؛ببخشید!
اگر تخم مرغ های کیکی که هرگز برایم نپختی را شکاندم؛ببخشید!
آخر دست خودم نبود؛ هوای شنیدن آواز نِی شکسته را کرده بوم اما تو باز، ببخشید...
با ... دیدن ادامه ›› آن تیک چشمکی که با تمرین فرآوان از من دزدیدیش ببخشید!
با لاک رنگ پریده و لبان خشک شده و آن آرایش ریخته ی صورتت ببخشید...................................................

برای کسی که باید من را...


از: ...
مرا نجات بده از شر اوهام تصویر
مرا پیدا کن بعد از همهمه ی اصوات
مرا ساکن کن
در سکوت دست هات...

از: ...
کارم شده صور صورتت را تصویر کنم و در حافظه ی سه ثانیه ایم تو را مرور کنم
ودر سایه ی درخت گلابی بالای جرگه ی آبی رنگم شنا کنان به تو فکر کنم و کمی بعد
با واژه ی گلابی بر خورد کنم
و به گمانی لحظه ای دور از گمان تو را در باغ گلابی سپری کنم.
تو هم مثل گلابی هستی؛مجهول در ذهن من...
توهم من از تو و گلابی یکسان است.من حافظ رجع به رجع نداشته ی پارانشیم گلابی هستم. خوب می دانم در نور چه رنگی دارد و یا از شیرینی بافت خشک شده اش در یلدای زمستان هم تصویر دارم.
من طعم گلابی ... دیدن ادامه ›› را خوب بلدم
؛بافت گوشت آلودش را بار ها دیده ام و در زمانی دست بر قوس های آن هم ساییده ام...
اما هیچ وقت خوردن گلابی را دوست نداشته ام و همیشه هم از چشیدن آن در گریز بودم!
خوب می دانم که آن هم میوه است ؛میوه ای ناب و شیرین با ته ترشی های ملموس که در یلدا دیگر اثری از آن نیست و خوب می دانم گوشتش از بافت شکلات هم با کام من عجین تر است اما همواره هم در علاقه ام برای نچشیدنش سماجت داشتم...و همواره هم درجمع بندی گلابی در حافظه ی کوچک سه ثانیه ایم وقت کم میاورم بی آنکه به یاد داشته باشم من ماهی هستم و تو ...
کارم شده صور صورتت را تصویر کنم و در حافظه ی سه ثانیه ایم تو را مرور کنم
ودر سایه ی درخت گلابی بالا...


از:...

برای:...


برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وای "هامون "و این "هامون بازها" !!!!!

شروع لطیف و ب جا از علی عمرانی و اون آواز
(ای شاخ گـل، که در پی گلچین ‌دوانیم
این بود دست‌رنج مـن و باغـبانیم
پروردمت به نـاز که بنشینمت به پـای
آخر چرا به خـاک سـیـه می‌نشانیم؟) که با روان آدم بازی میکرد تا به انواع دیوانه بازی های شیرین که از هامون باز ها کاملا بر می آد!
روایت اپیزودیک که غالب کار های استاد رحمانیان هست؛دقیقا در مورد روایت این کار ب جا و درست بود.
نمایش فیلم برای نشون دادن گذر زمان ... دیدن ادامه ›› ابزار مناسبی بود اما اگر این هم طی اپیزودنمایشی ،نمایش داده میشد ؛من بیشتر می پسندیدم.
بازی ها یِ عالی و روونی که در جهت روان هامون باز ها شنا می کرد، بی نظیر بود.
بویژه دیوانه بازی های آقای "اشکان" که در لفواه ی بازی خوب ،عجب پیچیده شده بود.
به عنوان مثال ،هامون بازیه ی اپیزودی که "اشکان "تنها در خونه به خود می پیچید و در خلصه ی هامونی رفته بود. اون جوک ،اون دیالوگ ها و ویرایشش به تناسب زندگی خود "اشکان" عالی بود. یا مست کردن "علی عمرانی" با هامون و به نقل از خودش "شبانه روزی"کردن مستی با هامون.
دیکتاتوری هامون باز ها و تعصب نسبت به هامون و در عین حال باز خورد کسایی که هامون باز اجباری بودن؛بی نظیر بود. در کنار همه ی این ها من کار رو دوست داشتم؛زیاد .اما اگر کار کمی از فضای کمدی فاصله میگرفت یا تم ابزورد به کار تزریق میشد جهت بیان طنز بیشتر ،مورد پسند من قرار میگرفت البته میدونم که ابزورد به فضای این کار ابدا ربطی نداره؛مِن باب این عرض کردم که اگر می بود ؛ برای بیان کمدی در مورد هامون و بیان متا فیزیکی که حول داستانِ این فیلم هست؛ و شاید کمک کردن به ایجاد بستری وسیع تربرای هم ذات پنداری بیشتر با فیلم"هامون" و هامون بازی هایِ کاراکتر های نمایش رو همراه می داشت.
اما طنز لطیف و خوبش و درامی که طی مکالمه های یک طرفه ی مانی حقیقی با هومن پیش می اومد یا همون جمله ی خیلی کوتاه"من گاوم دیگه..." "هومن" در خلوت خودش ،خطاب به "مانی حقیقی" جنس طنز نادری بود که من طالب تک طنازی هایی از این قبایل بودم تا به تکرر موقعیت کمدی.
گره گشایی کار و جمع شدن هامون باز های نمایش در اپیزود های آخر و گذر زمانش برام لحنی هجو گرایانه داشت و دوست می داشتم طور دیگری بیان میشد اما تصادف این جمع شدن دوباره با واقعه ی فوت"خسرو شکیبایی" رو دوست داشتم و در عینی که فکر میکردم چه طور میشود در اینجا پایانی داشت که کمدی باشد و هجو نباشد و غیر قابل پیش بینی هم باشد؛با پیغام آقای مهرجویی و واکنش هومن ؛عجیب جواب خودم رو گرفتم.
تقسیم بندی دکور و عدم ارتبط قسمت های دکور رو دوست داشتم و ناهنجاریه تفکیک جفت های "هامون باز " در صحنه ی انتظار شروع شدن هامون از سینما ماورای شبکه چهار...
تغییر چهره ی زیبای خانم نصیر پور به تناسب شغلش در اپیزود های آخر دلچسب بود.گریم جناب خطیبی شایان تشکر و توجه به اجتماع "هامون باز ها" شایان تقدیر...


واقعا ممنون...



اعدام
تفسیر شد
در گُه خوری ماهی فراموشکار
در آن حوض بی آبــــــــــــــــــ...


از: ...
بوستان ابر
__________________________


تاب مو هایت به هزار سرسره بازی می ماند؛
چشم های بازیگوشت
مثالِ خواهشِ طلبِ دوری دیگر
چرخ و فلک بازی.
لغزش استخوان های ریزِ تر قوه ات عین هدف بالا رفتن از
پلّکانِ سرسره
وَ
شعاعِ نیم دایره ی هندسه ی زنانه ات
به صد ها ... دیدن ادامه ›› نسیم تاب بازی های
کودکانه
شبیه است.
دستانت؛دستانت دو صد مزرعه ی گندم زار است؛
وقتی که از الاکلنگ خیالات موهوم به زمین می افتم،آغوشِ دستانت عین گندم زاری،طلایی
پناهی می شود برایم؛نرم.نرم در میان سنگ فرش پارک.
و من پسرکی خیالاتی هستم
که بر چمن زار این بوستان خوابیده ام
و خیره به آسمان؛در جنگل ابر ها،
نقش اندام تو را می پایم.


از: ...
کوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زمانی که نگاهش کدر شد از نگاهت
خواب آلودگی حسی درونی گشت
که بی تو هرگز نیامد
مگر در خواب...


از: ...
همه چی رو به زواله
مگه نه؟!
اپیزود« سینما کاپری»
دوست داشتم 76 ساله می بودم مثل پدر بزرگ اپیزود "رادیو سیتی"منتهی بی آرزوی جوانی؛اینطوری بهتر نمایش و می دیدم و بیشتر ارتباط بر قرار میکردم.از نسلی که جامعه اش از"من" ها جمع شده که مثل من برای کیفیت صدا ی بهتر و تهویهء هوا و صندلی هایی که لم خور ملسی دارن ،نوستاژی شون و میفروشن ؛ شاید تماشای این اجرا درکف سالنی گرم و نامناسب برای تئاتر چیز دیگری بود منهای لذت...
در کنار اجرا ی خوب همه،عجیب فیاض شدم از بازی نرم آقای برق نورد.
خدا قوت به همشون.
بی صبرانه منتظر "هامون باز ها" در سالنی خوبــــــــــــــــــــ...
نسلی که جامعه اش از"من" هائی چون شماجمع شده طبیعی است که تنها دنبالِ کیفیتِ صدای بهتر(صدای چی بماند)تهویه ی هوا وصندلی هایی با لم خورملس بایدهم خریدار نوستالژی ازاین نوع باشند آنهم دریک سالن راحت وخوشخواب که فیّاض بشن ازانواع بازی های نرم وراحت وروان !! همان صفاسیتی وباقی قضایا !! خدا قوّت بده به هرچی که لم خورملس داره !!
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
"نوشتنِ مار بیهوده است باید نقشِ ماررا کشید."
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تابلوی راهنمای پاهایم به سوی "بهشت زهرا"
وتابلوی نا خود آگاه ذهنم در
فراموشی آن تخت خواب
وصدایم در پرواز پرّه های پر آن قاصدکِ به مقصد پوچ
اشغال لحظه هایم در مالیخولیایی با سر پوش مو
و جریان هنر او در مقبره ی خاک
و چرخش ترس هایم در نابودی لحظه های تابستان
و دوستم در سفارش ِ متنی مِلو
در ستایشِش...
خود کجایم؟!
در وصف خیال؟
یا در سرشماری درگیری های ذهن موحشم؟
نمی دانم..................................................................................................................................

از: ...
سرما خوردگی
____________________________________
با دهانی بد مزه
و بینی بی کار و خفه در مخاط تخم مرغ گونش و آن درجه ی حرارت غیر عادی بدنم که به بی حسی می ماند
و چشم هایم؛
وچشم هایی که خیلی می سوزد
و یا آن گوش های خواب و مد هوش
حسی ندارم
امّا
تمام حواسم پیش توست ...

از: ...
خیلی قشنگ
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
مرسی،✿گـــلـــــبو✿ جون.
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در انتهای اعجاز وجودیت
جسمیست زرد
عجیب گرم است
اما
در تن من فقط سردیست
...

از: ...
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمـــــــــــــــ
قد برافراز که از سرو کنی آزادمــــــــــــــــــــــــــــ

از: حافظ
رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام
رفتی و ندیدی که بی تو چگونه پر شکسته ام
رفتی و نهادی چه آسان دل مرا زیر پا
رفتی و خیالت زمانی نمی کند مرا رها


غم نبینین؛اونم تو عید...

از: ...
سال نو مبارک:))
شادی همیشه جاوید در ماوای قلبتان
۱۰ فروردین ۱۳۹۴
سالتون زیبا وشاد...
بدون حسرت شادی، نوبهاری جان.
۱۱ فروردین ۱۳۹۴
ای به دل آشـــــــنا .....


تا که هستم بیــــــا .....


وای من اگر نیـــــایی ....
۲۶ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس کوچه ی عشق بازی هایم بدل شده به آسفالت طولانی برج السرطان...

از: ...