در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نسیم داودی
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 12:45:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نسیمِ زیبای مهربون، هنرمند دوستداشتنی، بهت افتخار میکنم عزیز دلم .
نسیم داودی (nasim.davudi)
عزیزِ من✨️
ممنونم که اومدی🩷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تجربه تازه ای بود. لذت بردیم
امیر مسعود این را خواند
نسیم داودی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر شما ، بهتون تبریک میگم سرکار خانم بینهایت اجرای کامل و درجه یکی دارید.
اجرای عمیق و فلسفه محور و با جزئیات حسی فوق العاده بالا در پرواز ۲۵۷ صندلی D404 رو تجربه کردم، به نظرم برای من درست ترین بودید ممنون که پر حرفی های من رو تحمل کردید.
All is one
One is All
برداشت من از کارکتر D404 بود ، هر آینه ای که بشکند... هر تکه اش باز هم یک آینه است؛ و همگی تکه ها یک آینه ...
امیر مسعود این را خواند
نسیم داودی (nasim.davudi)
اقا محمد
همسفر شدن با شما برای من هم پر از حسِ قشنگ بود.
خیلی خوشحالم که نمایش رو دوست داشتید.
ممنون میشم نظر رو در تیوالِ 257 هم بزارید✨️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برگها جدا می شوند تا دوباره برویند پاییز می رسد تا یادمان دهد هیچ چیز پایدار نیست تا بدانیم در گذریم تا به ما بفهماند هیچ فصلی زیباتر از فصلی دیگر نیست موجی گذارش به صخره ای افتاد مکثی کرد نوازشی کرد و رد شد هردو آموختند شروعی و پایانی برایشان نیست در تکراری از عبور موجها و سکون صخره ها روایتی که با نسیم داوودی زمزمه کردیم. احمد مهدوی
نسیم داودی این را دوست دارد
نسیم داودی (nasim.davudi)
اقا احمد عزیز✨️
ممنونم از قلمِ زیباتون که حسِ سفر رو دوباره برام زنده کرد🌸✈️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سفری به درون ذهن با پرواز 257
وقتی تبلیغ این اجرا رو تو اینستا دیدم گفتم جالبه بایست تجربه ش کنم
بلیط برای خودم همسرم و خواهر زاده همسرم تهیه کردم
همش خدا خدا میکردم خوب باشه
وقتی رفتیم و از شروعش شگفتی ها شروع شد
نور کم سالن تو اون فضای مربعی با اون بازیگرانی که خوابیده بودن یا مشغول به کاری بودن و تو بایست میرفتی و یکی رو انتخاب میکردی در حالیکه نمیدونستی قرار چی بشه
وقتی دنبال همبازی میگشتم یک خانومی خاوبیده رو زمین رو دیدم با کد D404 که بهش تکه های آینه وصله و جلوش چند تا فرفره ... دیدن ادامه ›› ست و یک جعبه
فرفره هاش من رو برد به کودکی
همونجوری که ذهنم رو مرور میکردم برای انتخاب یک بازیگر مرد داشت میون همه میچرخید و یک صندلی روی کولش بود به اشاره کرد صندلی میخوای گفتم آره ممنون گذاشتش زمین و گفتم نه بذار جلوی این کد
نشستم روی صندلی و منتظر و میدیدم هر کسی که میومد با یک نگاه مبهم دنیال چیزی میگشت که نمیدونست چیه
اما به گمونم هر کسی جایی گیر کرد که ته دلش یک زمانی حسی داشته بهش
یکی جلوی مردی با دومینو یکی جلوی خانومی با ابزار نقاشی یکی جلوی خانومی که هر از گاهی جیغ میزد خلاصه همه انتخاب کردن و شروع شد
اما چه شروعی یک باره مثل قیامت همه بازیگرا بلند شن شروع کردن با مخاطبشون حرف زدن :
بالاخره اومدی؟ کی اومدی؟ فکر کردم توهم زدم که اومدی و نگاه مبهوت من که نمیدونستم چی شد و چی باید بگم
بعد چند ثانیه با جمله بازیگر که میگفت میخوای رو صندلی بنشینی یا میای جلوم به خودم اومدم
گفتم میشینم پایین و نشستم
نگاه شیطنت وار و شادش من رو به خودم آورد گفت اسمت چیه گفتم هومن گفت من اینجا تو آینه بودم اسمی ندارم میشه اسمی برام بزاری ناخواسته گفتم فرفری خب تکه های آینه و اون فرفره ها و نگاه شیطونش من رو به این نام برد
خندید و گفت واقعا گفتم آره چون فرفره داری
و از اینجا سفر و پرواز من به کمک هم سفرم درون آینه و دیدم خودم شروع شد
جالب بود که توی تمام مسیر خودم بودم بدون پرده و نقاب روز مره درست مثل یک آینه ذهنم رو دیدم تمام نا دیده های ذهنم ریخته شد بیرون و پخش شد توی هیاهوی آدمهایی که همه اونجا به درون ذهن خودشون سفر کرده بودن
انتهای سفر با یک چشم بند گفت چشماتو ببند و به حرفایی که زدیم فکر کن
وقتی اعلام شد آروم چشم بند هاتون رو بردارین و نمایش تموم شد انگار که خواب بودم و از یک خواب بیدار شدم انگار که از توی یک آینه اومدم بیرون
هم سفر من و بقیه جلومون نبودن و فقط وسایلشون اونجا بود انگار که از اولم نبودن و ما با خودمون گپ زدیم
وقتی از در خروج رفتیم که بریم بیرون تو فضای خروجی تمام همسفرها مثل تونل تشویق بازیکنان ورزشی دو طرف ایستاده بودن و تشویق میکردن
منم در حین خروج به کار بزرگی که کردن کف زدم و تشویق کردم
بیرون که رسیدیم همسفرها یکی یکی اومدن و با مسافر خودشون خداحافظی کردن و یک دستبند فلزی که روش کدشون حک شده بود به مسافرشون دادن
هیچ وقت این سفر رو فراموش نمیکنم مثل تمام سفرهایی که به جاهای مختلف رفتم و خاطراتش هست این هم توی ذهنم ثبت شد
سپاس از همه عوامل این نمایش عالی
امیر مسعود این را خواند
احمد مهدوی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکی از بی نظیرترین تجربه های زندگیم بود…
تو همون هم صحبت مهربونی هستی که میشه باهاش درباره ی همه چی بارها و بارها حرف زد ( باخیال راحت)
مرسی که به حرفام گوش دادی دختر خوش قلب و خوش چهره.
خیلی آروم شدم واقعا
قول هایی که دادم و حرفات همیشه یادم میمونه.
کاش میتونستم باهات در ارتباط باشم…
خیلی دوست داشتنی ایییییی 🤍
احمد مهدوی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نسیم داودی (nasim.davudi)
درباره نمایش ناریا ۲ i
فوق العاده بود
و میشه در مورد اتفاقات هر شخصیت این نمایشنامه ساعت‌ها فکر کرد
نسیم داودی (nasim.davudi)
درباره نمایش دویل i
خیلی عالی
بازی ها فوق العاده بود
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

nasim774