در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال اپرای عروسکی حافظ
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 08:19:29
۲۶ دی تا ۱۵ بهمن ۱۳۹۱
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت و ۵۰ دقیقه
بها: ۱۵,۰۰۰ تومان

مکان

خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، روبروی تالار وحدت، تالار فردوسی
تلفن:  ۶۶۷۵۷۵۰۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ملال آور است. جان از جان ِحافظ ربوده اند. جز چند صحنه ی معدود سماع و یک صحنه ی خیام، از غزل شوراتگیز حافظ مویه نامه ای ساخته اند برازنده ی مجالس تعزیه و ختم.

کار از لحاظ فنی اگر بی نقص نباشد، کم نقص است. صحنه پردازی، عروسک گردانی، موسیقی و آواز همه استادانه است. اما این هیچ جبران مافات نمی کند.
الهام حصاری، رعنا جمالی و hoda sarraf این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
راستش دوست نداشتم بیام اینجا و این حرفارو بزنم اما با اینکه چند روز گذشته ولی هنوز ته دلم شاکیه! از دست خودمون، از دست بعضی از این تماشاگرهای تئاتر، که ظاهرشون در حد الهه ی های شعور و شخصیت هستش اما وقتی پاش میوفته میبینی که بدیهیات رو هم رعایت نمی کنند! آقا چه اشکالی داره که تو سالن یه نفر رو بگذارن مسئول تذکر دادن به تماشاگری که سالن رو با اتاق نشیمن خونش اشتباه گرفته؟ تو همین اپرای حافظ، با اون فضای سنگینش، یه نفر تو ردیف جلوی ما مدام صفحه ی موبایلش رو روشن می کرد و صاف چشم ما پشت سری ها رو هدف می گرفت، به اون خودمون تذکر دادیم و بنده خدا دیگه موبایل بازی رو گذاشت کنار! اما بشنوید از ردیف پشت سر! برای اولین بار تو یه سالن تئاتر دیدم که وسط نمایش یه خانومی یه پلاستیک گنده خوراکی درآورد و شروع کرد خش خش خش توزیع مواد غذایی بین همراهان انگار سیزده بدر اومدن لواسون کنار رودخونه دور همی خوش بگذرونند! لحظه هایی که شخصیت های عروسکی مشغول سماع میشدن که صدای کف ردن همین حضراتِ میوه و آجیل به دست می رفت بالا! ولی همه به کنار، دقیقن تو یکی از نقاط اوج نمایش که حافظ و شاخ نبات قرار بود به هم برسند، هی از پشت سر من می گفتن: آفرین حافظ، بپر بوسش کن!!:|همراهشون هم خنده پشت خنده! دیگه شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل!
"الو!سلام، مرسی...نه، صدا نمیاد...چی؟ نه سالن تئاترم...چارراه ولیعصر، هیچی...نه شما بخورید، این طولانیه ظاهرا...باشه، حالا بعدا بهت زنگ میزنم...خدافظ!"
دیالوگ های بالا از زبان یک مرد جاافتاده متشخص (از لحاظ ظاهری) در خلال اجرای یکی از نمایشهای تئاتر شهر در تالار اصلی یبان شد. و جالب اینجا بود که من که فرسنگها تا ایشون فاصله داشتم با وضوح دالبی صدای ایشون رو میشنیدم.
بله آقا، بد زمونه ایه...
۰۷ اسفند ۱۳۹۱
منهم با مواردمشابهی برخورد کردم که اتفاقا قصد داشتم اینجا بنویسم ....حتمااینکارو میکنم چون بعضی رفتارها غیر قابل توجیه .....
۰۸ اسفند ۱۳۹۱
متأسفانه گویا اکثرن تجارب مشترک زیاد داشتیم تو این زمینه!
۰۸ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنتوان چخوف معتقد بود که "تنها انعکاس حقایق زندگی بشر می تواند نام هنر به خود بگیرد". خالق اثر فاخر اپرای حافظ، استاد غریب پور، بنا به تعریف چخوف، قطعن اثری به واقع هنری عرضه داشته است. استاد چنان ریزبینانه و هوشیارانه عصر حافظ را آینه وار در برابر جامعه ی امروز ایران برافراشته است که تو حیران می مانی از تشابه مولفه های روزگار حافظ با شرایط امروز ما. عصر زور و ریا! استحاله ی هرچه امر ارزشی است از معنا. به عرش رفتن جباران و قدرت پرستان و متملقان و مجیز گویان قدرت مطلقه ی حاکم شرع، امیر مبارزالدین! و فرو غلتیدن به خاک و به بند درآمدن آزادی خواهان و راستکرداران و آنانی که راستی را به بهانه ای نفروخته اند. انذار آگاهان به فاسدان و قدرت طلبان که به هوش باشید، سرانجامتان جز به نیستی نخواهد بود، اما چه سود که به قول خواجه شیراز: گو سر و خشت! نمایش طوفانی به پیش می رود، اشعار حافظ پرده می درد، ظلم جابران و خون فشانی ها کار به جایی نخواهد برد و همچون همیشه ی تاریخ این ترازو به میزان باز میگردد و حق مظلوم ستانده شده و حاکم از تخت قدرت به تحت ذلت فرو می نشیند. غم و شادی به هم آمیخته می گردد و در فضای پر شور موسیقی اصیل ایرانی، آواز و بانگ شادباش به گوش می رسد. شاه شجاع به یاری مردمان به تخت رسیده و حافظ در این میان به درجات بالاتر قدسی راه یافته است. اکنون زمان رفتن است. هجرت، سرنوشت مشابه همه ی دلسوختگان و بینایان. باید گسست و رفت، رها شد. کوچ معنوی آغاز شده، جسم در راهی و روح در هوایی پرواز می کند. نیمه ی دوم نمایش پس از آن نیمه ی نخست پرجنب و جوش، آرام است، اما چه آرامشی، که درون حافظ گر گرفته و جانش با عشق معشوق در آمیزش است. کیمیای شاخه نبات، طلاکاری خواجه را به اوج رسانده، سوزی بس گیرا و دلچسب. چنان اشکی که دیده را تر می کند اما آتش دل را نه فرو می نشاند که در آن بیشتر می دمد. غوغا این بار در درون است. در عالم بالا. بازگشت خواجه به شیراز و پرکشیدنش در مهد یار، باشکوهترین نقطه ی پایان بر این نمایش بود. رقص محمد گلندام بر مزار یار و مراد. بهروز خان غریب پور این بار با حافظش چه نقش و نگاری آفرید!
واقعا زیبا بود و من چقدر لذت بردم ...
۰۶ اسفند ۱۳۹۱
و چه بد که بلیط این نمایشو من داشتم و گم کردم
۰۸ اسفند ۱۳۹۱
ممنونم محسن جان
۰۸ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید