« در صحن تجربه »
جانکاه متن و فضای مبهم و سورئالی دارد، دو اپیزود و چند پرده ، حکایتی از روابط انسانهاییست که در عین آنکه غریبهاند، نسبت
... دیدن ادامه ››
خویشاوندی برقرار میکنند.
به نظر میرسد جانکاه تلاشی در ارائه حضور و نفوذ موجودی بیگانه به درون لایهای از زیست انسانی دارد که اگرچه خود آن را پذیرفته اما پس از مدتی قادر به راندنش نیست و اگر مقاومتی نشان ندهد تا ابد در تسخیر آن میماند.
همدردی، نوعدوستی، روابط انسانی، امید به تغییر، در قالبهایی میتواند تبدیل به رنجی جانکاه و طاقتفرسا شود. به ویژه اگر امنیت و آرامش نیز مختل شود. این مناسبات با وجود سبک سورئال نمایش میتواند قابل تعمیم به جنبههای زیادی از انواع تناسب باشد. وضعیتی در رویکردی از روان، که در پذیرش هر نوع عنصر ناآشنا و تازهای، چنان در تسخیر آن قرار میگیرد که با وجود مزاحمتها و ارتزاقی انگلوار، قادر به دفع آن نیست.
و یا جامعهای که با نیتِ خوشبینانهای در پذیرفتن هر پدیدهای از فرهنگ، هنر، زبان، نظامها، مهاجران، تا هر چیز دیگری، در معرض تهاجمی قرار میگیرد که در نهایت ممکنست منتهی به فروپاشیاش شود.
وجود و حضور دیگری، اگر در تعامل صحیح و نسبتی متعادل نباشد، غریبه و مزاحمست و قابلِ پذیرش و ماندگاری نیست و برای بیرون راندنش نیازمند قدرتی برتر از نیروهای باقیماندهاست.
هرچند جانکاه در دو اپیزود خود، دو نوع روابط را در نظر میگیرد و به آن میپردازد که در یکی سویههایِ لیبدویی، واضحترست، با این حال، در یک کلیت همسان، با موقعیتهای متفاوت پیش میرود.
اپیزود اول مردی غریبه و مسافر که بدنبال یافتن پدرشست، به خانه فردی میآید و برای یک شب جا، درخواست ماندن میکند. نه پول دارد و نه میتواند کارکمکی انجام دهد. پس از یکماه که از اتاق، وسایل شخصی و دیگر امکانات آن خانه بیاجازه، استفاده میکند با اعتراض صاحبخانه بیرون میشود.
اپیزود دوم کمی پیچیدهترست. اینبار زوجی به خانه مردی تنها وارد میشوند و پس از اعتراض صاحبخانه پس از آنکه یکسالست هنوز در آنجا ماندهاند، پیشنهاد توافقاتی در روابطی نزدیکتر و بیشتر دارند. روابطی که استفادههای اشتراکی را پیش میکشد که تابو و خلاف عرفست؛ بااین حال نیروی متخاصم برای ادامهی حیات در این وضعیت از چیزی ابا ندارد.
جانکاه، در تعلیق و شکست زمانی روایت میشود، که خود سبب ابهامات زیاد و خدشه در تمرکز پیگیری خط روایی میشود. گویا به عمد میخواهد مخاطب را در وضعیتی آونگی با خود به نوسان وادارد. جهانی میسازد درهمریخته که میبایست در شلوغی قطعات، آنان را انتخاب و درجای درست خود بکارد. تا آنچه در نهایت تکمیل میشود، تصویری لااقل نه کاملا منطبق، بلکه همراه با برداشتهای شخصی او به وضوحی برسد. در یک میزانسن، جابجایی مدام بازیگران، چه در سیالیت فضای ساکن و ایستا نقشی مهم دارد و چه ترکیب چرخشی در جهت واردکردن تماشاگر به دایرهی حضور زمانی، موثرست.
استفاده از صحنه در قلمروهای تعیینشده در طراحی و میزانسنها، همسو بامتن و در جهت تکمیل آن، بجا و کارآست، نقطهتمرکز و توازن نور نیز موفقست؛ چنانکه در جشنواره دانشگاهی، تندیس بهترین طراحی نور را برای پدرام رضوانی به ارمغان آورد.
بازی و هماهنگی بازیگران، مسلط و قابلقبولست با اینحال خلاءهای متنی را در بازگشایی گرههایی که به واسطهی فرم همراه دارد، و برای درک روشنتر مخاطب نیازست، پرنمیکند. و این سبکیست تجربی که به نظر میرسد برای کارگردان و گروه اجرایی، اتفاق خوبی را از عبور کلیشههای مسلط و تکراری و ملاحظهکاریهای افراطی دراجرای صحنهای، رقمزدهاست هرچند چندان باب میلِ تماشاگران نباشد.
نیلوفرثانی
گروه نقد هنرنت
16 مرداد99
منتشر در سایت هنرنت