"مواجهه ی خود با دیگری "
ترسیم وضعیت پیچیده ی انسان امروز در "مواجهه با ورنوسفادرانی "، اجرایی ست که بیش از آنکه قصدش نمایش باشد، تجربه ی زندگی ست .. و بیش از آنکه سرگرم کننده و نشاط آور باشد؛ درگیر کننده است . درمتنی از رضا سعیدی که قابل تأمل است ...
"مواجهه با ورنوسفادرانی" ، مواجهه ی آدمی ست که هویتش را واکاوی می کند ... هویتی که در "دیگری" از مکان، پدر، خودش و محیط عبور می کند و آنها را باهم چنان ترکیب می کند که به آنچه امروز ست نزدیک شود ..به چیزی که آن را دوست بدارد هرچند، واپس بزند یا انکار کند.
ورنوسفادارنی جز به جز خانه را تا پیش از بازسازی در ذهنش دارد و از خصوصیات پدری می گوید که قادرنبوده است رابطه ی مناسبی با خانواده اش برقرار کند و آن فرزند در قبال آن دیگری بزرگ، در مواجهه با تسلط و حضورِ قهرآمیزش ، رو به فانتزی می آورد، و همین دلیلی می شود که ایده پردازی ماهر با جوایز زیادی از حرفه ی تبلیغاتش از آب دربیاید ...او در ذهن خویش بالاتراز موقعیت های مکانی ، پرواز می کند، به آسمان ،ابرها و فرازها می رود ،او از آن خانه ، آن محله اوج می گیرد تا از فضای حاکم ِ برآن دور شود و مسیرِ تخیلِ خود را تا گریزی از واقعیت ها
... دیدن ادامه ››
امتدا دهد.
تاکید او بر آنچه می گوید برای لذت بردن نیست، بازنماییِ رنجی ست که اگرچه بروز بیرونی چندانی نداشته است اما چنان در رگ و پی او ریشه دوانده که هرچند قابل دیدن برای دیگران نیست اما قابل لمس ست. مهار میلی که از درجه ی تلخیِ تجربه هایش منحرف نشود.
او از رنجی می گوید که از لذت می گذرد و به عمقی می رسد که به او وجه دیگری از خودش را نشان می دهد. آنچه از کلام وحال او می شود دریافت رنج و لذتی ست درهم آمیخته ، دوست داشتنی که وجه خشک وخشنش را نشان داده ، واپس زده و امروز به مرحله ای رسیده است که پوسته هارا می شکافد و بیرون می ریزد ..بیرونی درونی ... و درونی که ساخته شده ی بیرونی هاست.
"مواجهه با ورنوسفادرانی" اگرچه واگویه های فردی درمورد تاریخ مکانی یک خانه و خاطرات خانوادگی اوست اما متنی روانکاوانه و سرشار ازبروز لایه های درونی وانسانیست .. او تبارشناسی تاریخی و جغرافیایی را پیش می کشد که در جا به جای آن "او"، "رخداده" است. هر برگ از این بیوگرافی یا خاطره نویسی این مکان، هر ماجرایی که به آن ضمنی و تاکیدی اشاره می کند،هر نکته ی ریز و درشت،توپوگرافیِ زیستیِ او و حاوی آغازها وپایان هایی ست که بی انقطاع وزنجیر وار، به امروز رسیده است. لحظه ی شروع از اشاره به جای خالی دوچرخه و قالی و دیوارها، همان لحظه ی آخری ست،در حیاط و خروج و سکوت وپایان ... هیچ مرز و هیچ توالی زمانی وجود ندارد. هیچ تمایزی در طول زمان نیست. این اجبار درمحصوریت زمان، شکسته می شود و تعلیقی رخ می دهد که بُعد زمان را از بین می برد.
این واگویه حرکتی ست درعرض زندگی، در مواجهه ی دیوارچهارمی ست که مخاطب آنرا تجربه می کند. این کشف بی زمانی ست .عبور از دیوارها، از جایی به جایی دیگر رفتن، یک واکاوی درونی و لابیرنتی از روان انسانی ست درجهان معاصر، احاطه شده در پیامدهای تمدن، مدرنتیه و اجتماع. مخدوش از هجمه های جعلی، از نمونه های بازسازی شده، از تبلیغات ..پنجره هایی که او را به هیچ نقطه ای در بیرون از خانه/ لابیرنت، به حقیقتی ،متصل نمی کند، مگر رعایت، مراعات ، به عابری، یا بوی غذای همسایه ها..
امین طباطبایی، در بافت بازی نمی رود،او خود متن را با مختصات خاص اجرای خود می بافد و قواره ی مفاهیم درونی تر اندازه می کند. تاکیدها، مکث ها،همخوانی ها ،لحن درستی در راستای آن چیزی ست که مخاطب دریافت می کند. او در تجربه ی جدیدی از اتفاق هم آمیختگی بی واسطه تر با مخاطبی ست که حالا دیگر پس از اجراهای موفق او بر صحنه،دریافتش می کنند. مواجهه با ورنوسفادارنی، اجرایی جمع وجور، تمیز و خاص ست ..و اپیزودی که همچنان ادامه دارد .. شاید در همان مکان و بی زمان ...
این مواجهه یک نمایش نیست، تماشاگری ندارد، بلکه برشی همزیستی ست و براستی مواجهه ای ست برای هر کسی که قدم در مسیر هزارتویش می گذارد.. تجربه ای فراموش نشدنی
با آرزوی موفقیت برای امین طباطبایی و رضا سعیدی ، گروه تئاتری حرفه ای که بیش از آنکه به " نمایش " فکر کنند به "تاثیر" می اندیشند.
نیلوفرثانی
30آذر 97