زندگی مثل یه تاتره اینو بابام میگفت
اما به نظر من زندگی خیلی تلخ تر و گندتر از تاتره
پس من نمیخوام نمایشنامه ام مثل زندگی باشه
( و این دقیقا نکته مهمی هست که تاتر پرداختن به آنچه که هست، نیست ( این وظیفه رسانه است ) بلکه آنچه که میتونه باشه )
روایت یک زندگی ، خوانش یک نمایشنامه
بی شک یکی از بهترین و جذاب ترین طراحی صحنه و نوری بود که دیدم و استفاده حداکثری از یک دکور حداقلی (مخصوصا در و لولا ) کاملا تاتری و جذاب
نمایشنامه پازل چند تکه ای و روایتی جذاب ؛ روایت دایره ای و تکرار ، شروع از نقطه پایان و روشن شدن بخش دیگه ای از قصه.
بازی های خوب و روان و بدون زور
... دیدن ادامه ››
و غلو و تلاش برای ایجاد حس یا خنده یا هرچی و شکل گیری ارتباط درست بین نقش ها
اما اسیر قصه و تمام تلاش نویسنده فقط در جهت جذاب شدن قصه و روایت آن صورت میگیرد.
در این زندگی ما از همه چی ساده عبور کردیم و فقط روایت کردیم ، از کنار نقش ها گذر کردیم و فقط روایت کردیم که هرچه سریع تر به ایده ای که در ذهن داشتیم برسیم ایده جذابه اگه میتونستی یه نفر برگردونی چه کسیو برمیگردوندی ؟ ایده ی اینکه زندگی یعنی لحظه ها، دکمه عقب نداره ، نبودن های بودن ها و ...
در بعضی صحنه ها حرکات زیاد بود ( حرکات توی صحنه ) و میزانسن های بی دلیل و البته بعضی صحنه ها هم خیلی جذاب و دقیق و درست
در مجموع من این نمایش دوست داشتم و خیلی جاها لذت بردم
یکم حال و هوای درباره الی بود (اینجا درباره بابک )
اما به نظرم تاثیری که روی مخاطب میزاشت به همون سالن و پایان کار محدود میشد چون به نظرم خیلی اسیر قصه و رسیدن به ایده شد
و در پایان سالن هامون چه جذاب ، چه شیک ، چه رنگی ، چه بویی ، چه چیزی ، چه کردی هادی خان حجازی فر
هامونی ها و الجزایری ها همتون ❤️❤️❤️❤️