یادته مامان همیشه اینجا بود.
اره، واسه اینکه بابا ترس از ارتفاع داشت.
تازه، همیشه بلوز آستین بلند و شلوار میپوشید تو خونه، واسه اینکه پشه نیشش نزنه
نخیر واسه اینکه هر وقت، وقتش بود، دست ما رو بگیره و از این خونه ببره...
بچه مثل کلمه میمونه، هر لحظه یک شکل میشه
شبیه آسمون، شبیه شب، شبیه افق
به نظرم وقتی در طراحی صحنه مکان بازیها را محدود به نقطهای خاص میکنیم باید که آن نقطه خاص در تناسب کامل با میزانسنها باشد. متأسفانه طراحی صحنه اصلاً در خدمت میزانسنها نبود و استفادهی خاصی از کانکس انباری نشد . گویی که کارگردان با متمرکز کردن بازیگران فقط کار خودش را راحت کرده بود .
متأسفانه نمایشنامه هم خیلی به دلم نچسبید. ابتدای نمایش گره تا حدودی مناسب ایجاد شد اما از میانههای نمایش به بعد هم رویداد تازهای جلب توجه نکرد و هم فرآیند گرهگشایی ضعیف و تا حدودی نامرتبط به اندیشه کلی نمایش بود.
در کل نمایش بدی نبود اما از تماشاخانه ایرانشهر انتظار بیشتری میره
بیش از ما آسمان آبی بود و گیاه سبز. از نسل ما به بعد می تواند آسمان سبز باشد و گیاه آبی ( فرنان لژه)
گذر هنرمندانه از یکی از سخت اجراترین نمایشنامه های چخوف بدون گیر افتادن در دامن تکرار و تصویر سازی مفهوم انتزاعی نرسیدن... در کنار نورپردازی عالی، طراحی صحنه چشم نواز، بازی هنرمندانه بازیگران، زیبایی بصری و خلاقانه اجرا کردن فرمی سخت، هنر این گروه اجرایی درجه یک و کارگردانی پخته رو نمایان کرد و تجربه ای شگفت برامون رقم زد. موفق باشید.