+موری کجایی بیا دیگه
-ول کن دیگه ،خسته شدم از این همه گل و خاک شالیزار و گندمزار
-من که یک دونه ام،مثل شیر برنج سفید قشنگم ،باز نمیای؟
+دیگه نازت خریدار نداره باید بریم از اینجا،میریم کرج اونجا هم البرز هست
-سفیدبرفی را ول میکنی میری اونور البرز
+تهران شهر سفید برفی هاست، اینو باش!
-ولی ممه، دیو را بچه میکنه باز میری از جنگل
-اره جونم دیگه عمرا تو این جنگل شخم بزنم روزبهروز میوه ها را مفت تر میخرند اصلا از وقتی مجلس ششم آمده هست اینقدر برنج میوه گندم ارزون
... دیدن ادامه ››
شده است که دیگه هزینه کاشت را جواب نمیده چه برسد خرج خودمون، داخل دبه آب افتاد توی مجلس گاو افتاد
-یعنی چی ،رفتنی شدیم؟
-اره ممه میبرمت به تهران
موری میاد کرج ،میزند تو کار گوشی موبایل، خوب هست اوضاع، دهه هشتاد بخاطر گرونی نفت، مملکت یک کم اوضاعش بهتر شد در دهه هشتاد حالا دیگر همه بزرگسالان و حتی بچه دبیرستانی ها هم یک موبایل میخرند در حالی که در دهه هفتاد حتی نصف مردم در خانه تلفن نداشتند،موری از بس که ذوق دارد از جنگل به شهر آمده است یادش رفته که از هشت صبح تا ده شب مثل چیز کار میکند هر وقت جنگل میرود سوییچ ماشینش را دستش میگیرد و به همه پز میدهد موری حالا علاوه بر دختر کوچکی که داشت یک دوقلو هم دارد.موری هر چقدر جلوتر میرود بیشتر قسط میدهد خانمش هم مراقب بچه هاست مخصوصا دختر کوچولو که حالا به مدرسه میرود.موری دلش خوشی میخواهد امید دارد در دهه نود اوضاع بهتر شود یک دو طبقه پنجاه متری در حومه کرج در زمینی که خریده بود با وام مسکن و چند وام دیگر و طلاهای عروسی زنش میسازد . در زمان خاتمی ، کرج حکم خوابگاه تهران را داشت ، اطراف کرج مثل اندیشه ملارد خونه خیلی ارزان بود،قیمتش زیاد از جنگل بیشتر نبود زیر خونه را هم موبایل فروشی میکند ،یک طبقه خانه را هم اجاره میدهد،مستاجر خوبی دارد یک زن و شوهر کرد سنی اهل بیجار کردستان هستند.دوستان خوبی برای هم میشوند موری و مستاجر دیگر دوست هم هستند هر دو یک وجه مشترک. دارند با جیب خالی به کرج آمدند و ساکن حومه کرج که ارزان بود شدند. موری دو شیفته کار میکند تا قسط هایش را بدهد این ده سال قسط پیرش کرده است.موری هنوز دل به دهه نود دارد ولی دهه نود همان آغازش با طوفان گرانی های دلار شروع میشود و این روی مشاغلی مثل موبایل فروشی آنهم در حومه کرج خیلی تاثیر دارد.مردم دیگر قدرت خرید موبایل ندارند. بهار نود و دو که میشود همه امید دارند خرداد با رفتن احمدی نژاد کسی رییس جمهور شود که به مردم امید دهد. موری هم امید و چشم به خرداد دارد.موری همیشه بین التعطیلین دست زن و دوقلوهایش و دخترش را که حالا کلاس چهارم است را میگیرد و به جنگل میبرد.موری دلش میخواهد دخترش خانم دکتر شود.حداقل این صبح زود تا آخر شب تو چهار دیواری مغازه بودنش باعث شود دخترش به جایی برسد تا خانم دکتر را به جنگل ببرد و پزش را بدهد.
موری حالا پنجاه میلیون نقد دارد و میخواهد وام هم بگیرد تا زمینی در مارلیک بخرد چون قسط وام ده ساله قبلیش تمام شده است.موری که با مستاجرش خیلی دوست هست بهش میگوید اگر جایی زمین خوب سراغ دارد به او بگوید .موری خیلی میگردد ولی در این موقع رفتن احمدی نژاد گرانی ها بیداد میکند مگر به آسانی حالا زمینی در همین حومه کرج پیدا میشود دیگر کم کم نا امید میشود،موری دیگر کم کم میفهمد همین دو زار پس اندازی هم که دارد احمدی نژاد به چیز بندش کرده است. مستاجر کرد پیش موری میاد و بهش میگوید یک تیکه زمین سمت شهریار پیدا کرده است که طرف پول لازم هست و میگوید فروشنده است ولی چون الان ظهر پنج شنبه است و بانک ها بسته است همان پنجاه میلیون نقد را با خودش بیاورد تا طرف پشیمان نشده قولنامه کنند بقیه را هم که وام گرفت میدهد.موری مستاجر را مثل برادر خود میداند و با اطمینانی که در این چندین سال همسایگی و مثل سگ کار کردن جفتشون تو این شهر غریب داشتند دست دوقلو هایش و زنش را میگیرد و سوار ماشین میشود پول ها را هم می آورد و با مستاجر کرد و زن مستاجرش که جوان هستند به سمت زمین سمت شهریار میروند.
موری کوچه باغ های شهریار که پر از آلوچه آن هم در اول خرداد با برگ های سبز آلوچه را خیلی دوست دارد همگی سمت زمین حاشیه شهریار می روند دوقلوها را توی ماشین میگذارد و با مستاجر و خانم هایشان روی زمین منتظر مالک میمانند هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که ناگهان مستاجر کردش در آن غروب ،چاقوی تیزش را در می آورد و زیر گلوی زن موری میگذارد میگوید بیحرکت ساکت بماند تا دست و پای هر دو را با کمک زنش ببندد.مستاجر کرد پس از آنکه آنها را بست به گوش دیواری که دید ندارد میبرد و اطمینان پیدا میکند که در آن اطراف کسی نیست سپس دوقلو ها را به صندوق عقب ماشین می اندازد.مستاجر کرد دهان موری و زنش را میبندد سپس چندین ضربه 🗡️ چاقو به هردوی آنها میزند آنقدر ضربه میزند تا اطمینان پیدا کند که هر دویشان تیکه تیکه شده اند و مرده اند .مستاجر کرد با زنش به سمت بیرجند در مرز افغانستان حرکت میکند.دهان و دست و پای کوچولوهای دوقلو را میبندد و در صندوق عقب ماشین آنها را می اندازد.سپس تا خود بیرجند در همان شب بکوب میرود در این هفته انتخابات همه دعا میکنند یک نفر مثل احمدی نژاد دوباره در سال نود و دو رییس جمهور نشود. جمعه مستاجر کرد با زنش به بیرجند میرسند درب صندوق عقب را باز میکنند میبینند دوقلو ها خفه شده اند و مردند آنها را در جایی زیر یک پل ،رها میکنند . پول ها را درون کارتش میریزد و در بیرجند موقتا ساکن میشوند تا از مرز بگذرند از کارت عابر بانکش در بیرجند خرید میکند با توجه به غیبت شان ،پلیس از محل عابر بانک که کارت کشیدند رد آنها را میزند و این قاتلان آماتور را دستگیر میکند.انها که چند سالی به کرج آمده بودند به گرانی های چهار سال دوم احمدی نژاد خورده بودند و هر چه کار میکردند بجز غذا لباس و اجاره ،هیچ چیزی برای پس انداز برایشان نمیماند.مستاجر کرد هیچ امیدی برایش نمانده بود.
امثال نیکی کریمی و چند بازیگر دیگر که با حکم قصاص مخالفند به جنگل نزد پدر موری بارها میروند تا برای قاتلان بخشش بگیرند،پدر موری به آنها میگوید ماشینخود را روشن کنید دنبال من بیایید آنها را به قبرستان جنگل میبرد و میگوید این قبر پسرم هست این قبر عروس من هست این هم قبر دوقلو هاست آنطرف هم مزار شهداست که دوستان من جانباز هست. میگوید تو فکر کن نیکی کردم و از خون این چهار نفر گذشتم . دنبال من بیایید آنها را به تیمارستان میبرد میگوید آن دختر یازده ساله که جیغ و داد میکند دختر موری هست از این یکی چطور بگذرم؟؟؟ هر بار که میبینمش من بیسواد خونم بجوش می آید و داغم تازه میشود، بازیگران سرخود را پایین می اندازند و بی آنکه چیزی بگویند میروند.
پدر موری از خون همسر قاتل میگذرد و فردایش حکم آزادی زن جوان را امضا میکند.
دختر موری دیوانه میشود و به تیمارستان میرود سال بعدش کمی بهتر میشود وپیش پدر موری در جنگل میرود ولی همچنان نیمه شب جیغ میزند و از خواب میپرد و در تاریکی شب در کوچه ها راه میرود مادربزرگ درب ها را هر شب قفل میکند جنگلی ها هر کدام معمولا ده فرزند دارند هر بار که دختر موری نیمه شب جیغ زنان بیدار میشود اهل جنگل چراغ های خود را روشن میکنند هیچ کس حرفی نمیزند و اعتراضی نمیکند عمو محسن نی میزند و عمو رضا سنتور در نیمه شب برای دختر موری میزند بقیه آرام آرام اشک های خود را پاک میکنند و دختر موری گاهی مثل دیوانه ها داد و بیداد میکندمادربزرگ میگوید لالا لا لا بخواب دخترم میبوسدش میگه بخواب دخترم ،نازش میکند هیچی نیست جونم، هیچی نیست عزیزم.
باز هم صدای شیون دختری از جنگل به گوش میرسد.