// کمپین چراغ قوّه، مانیفست های توخالی//
سمت راستِ من یک صندلی خالی و در کنارش یک خانم نشسته بود و ۵ دقیقه بعد از شروع نمایش مشغول sms بازی..
البته خب تا اینجا مشکلی نبود، چون نور صحنه باعث نمیشد که نور صفحه گوشی و بازتاب اش چهره خندان ایشان را نمایان و چشمانم را آسیب رساند...
بار اول تذکر دادم کناری گذاشت و دفعات بعد اصلاً متوجه نشد بنده خدا، از بس غرق گوشی بود...
۱۰ دقیقه پایانی قبل از تاریکی تعویض پرده، گوشی ام را روشن کردم، صدایش را بریدم و منتظر تعویض صحنه شدم...
در تاریکی چراغ قوّه ام را روشن کردم و در چشمش انداختم...
و وقتی با تعجب نگاهم کرد، گفتم:
خوش ات میاد نور بندازند تو چشم ات؟
خوش ات نیامد میرفتی بیرون...
گوشی اش را خاموش کرد و دست بر سینه
... دیدن ادامه ››
و با نگاهی غضبناک به صحنه می گریست و در رورانس نفر اول از سالن خارج شد...
بیرون در، یکی از کارکنان حراست ایستاده بود و گفت: مشکل چیه؟ مردم میگفتند: نور انداختی!
ماجرا تعریف کردم اول گفت: کار ایشان اشتباه بوده و کار شما اشتباه اندر اشتباه..
تا دم در با چهره خشمگین و صدای رسای من خودش از گفته اش پشیمان شد ولی گفتم دفعه دیگه تکرار بشه کمپین چراغ قوه راه می اندازم، کسی به گوشی اش وَر رفت نور چراغ قوه بندازیم تو چشمش...
حراستی بنده خدا غلاف کرد..
..........
خود اثر شعارزده و بیخود بود و ۳ دقیقه هم مانیفست خوانی داشت!
یکی از دوستان منتقد نمی دونم چی دیده بود تو تیوال ازشون تعریف کرد...
خوشا به حال همه دوستانی که دعوت به همراهی شان کردم و وقت نداشتند تا بیایند...