مولیر سر صحنه بیمار خیالی در لحظه ای که واژه Juro را تلفظ می کرد دچار تشنج شد و در سن 51 سالگی بر اثر خونریزی (استفراغ) فوت کرد. او را از دفن در گورستان مسیحیان منع کردند، زیرا توبه نکرده بود. آنهم بیشتر به جهت تارتوف؛ بالاخره با پادرمیانی شاه قضیه حل شد و او را به گورستان نوزادان بردند.
شب نشینی با مولیر نمایشی کمدی است به نویسندگی و کارگردانی داود فتحعلی بیگی.
ماجرای اصلی تقابل مذهب است با مذهب! گویا هنرمندان همیشه و در طول تاریخ مظلوم واقع شده اند. حتی پس از مرگ اجازه دفن شدن در گورستان مسیحیان هم نداشتند. سعید احمدی در کتاب سبک و ژانر در تئاتر و سینما می نویسد: در سده هفدهم/ سده یازدهم اجازه نمی دادند هیچ بازیگری در گورستان مسیحیان به خاک سپرده شود. این میزان حساسیت آن هم از طرف مذهبیها قابل تامل است. گویا کسانی که داعیه مذهبی داشته اند منافعشان به خطر می افتاد. مهرجویی در کتاب روشنفکران رذل و مفتش بزرگ فرضیه آمدن مسیح را پیش می کشد. آنجا که مسیح به اسقف اعظم می گوید خودم آمدم اما اسقف اعظم او را مجاب می کند برود. چه مردم مثل گله های گوسفندان رام و اهلی و از وضعیت موجود راضی اند. اسقف خطاب به مسیح می گوید: برو چرا می خواهی این نظم را به هم بزنی. تو با آمدنت از مردم عاصی و طاغی می سازی. برای این نظم زحمت کشیده شده و همه از شرایط زیست خویش رضایت دارند. و طرفه اینجاست که مسیح می رود! پس تصادفی نیست اگر امام صادق(ع) می فرماید: مرکب قلم روشنفکران از خون شهدا برتر است. مرکب قلمی که خاصیت آگاهی بخشی دارد. روشنفکر کسی است که بخشهای تیره و تاریک و گنگ اذهان را روشن می کند. و این کل ماجرای هنرمند است. البته نه هر هنرمندی. بنابراین چنانکه گفته شد دلیل دشمنی با مولیر روشن است. حالا در نمایش، مولیر پس از مرگ جان گرفته و با سیاه ایرونی گفتگو می کند. در نمایش از سعدی افشار علیه الرحمه نام برده می شود حیف است از ذبیح الله مُهری نیز نام برده نشود. به هر ترتیب همانطور که از خصیصه های نمایش سیاه روحوضی پیداست داود داداشی (وارث بزرگان سیاه بازی) جلوی تماشاگران خود را سیاه و جایی در نمایش حتی لباس عوض می کند. هراز گاهی با تماشاچی ارتباط برقرار
... دیدن ادامه ››
کرده و آنها را به دست زدن تشویق می کند. سیاه این نمایش جای پادشاه نشسته و پادشاهی می کند. اطرافیانش که به ظلم کردن عادت دارند طبق روال قبلی وی را به ظالم بودن ترغیب می کنند. اما سیاه از توده مردم است و درد را کشیده و چشیده. پس دخترک زیبارویی را که برایش پیش کش می آورند نمی پذیرد؛ و به شکلی خنده دار وزیرش را توبیخ می کند. باز این پرسش در ذهن بی تابم موج می خورد که چرا سیاه بازی در گذشته های دور در ایران باعث نگرانی حکومت بوده است. بهرام بیضایی در کتاب نمایش در ایران می گوید: در اینگونه نمایشها انتقادهای تندی نسبت به اشراف در آنها می دیدند. گاه انتقادها در مسیر نمایش نبود و ناگهان خارج از متن ساخته و پرداخته می شد. نکته مهم اینکه دستگاه تفتیش هیچگونه مدرکی به دست نداشت. چه نمایش فی البداهه و بر پایه آفرینش حضوری بود. پس یکی از علتهایی که در ایران متن نمایشها را نمی نوشته اند، دستگاه ضبط و تفتیش بوده است.
یک شعر عامیانه فارسی می گوید: گاه خنده وقتی می آید که کار از گریه بگذرد و کمدی اصیل شاید چیزی جز این نباشد. این است که هربرت مارکوزه می گوید: هنر نمی تواند جهان را تغییر دهد ولی می تواند در تغییر دادن آگاهی و انگیزه مردان و زنانی که قادرند جهان را تغییر دهند سهمی داشته باشد.
شب نشینی با مولیر همه نحله های زیستن را در بر دارد. اگر چه تو را می خنداند اما در عین خنده می توانی سرشار از بغض باشی. اگر چه سیاست، اقتصاد، حکومت ظالمان را به سخره می گیرد با این حال قسمتهای تیره ذهنت را روشن می کند تا به مفهوم واقعی زندگی کردن برسی.
همه بازیگران درست هدایت شده اند؛ و با اینکه تیپ هستند اما نقشها را برای خود کرده و از اغراقها و هیجان نماییهای بازیگران تئاتری دور هستند. حتی «محمد حاج محمدی» بازیگر نقش مولیر با آن گریم و لهجه فرانسوی سبک واقع گرا را پیش گرفته و مخاطب او را می پذیرد. سایر بازیگران نیز به همین ترتیب. اگر اسمی برده نمی شود برای این است که کسی از قلم نیفتد.
و موسیقی که از همان بدو ورود تو را به جهان دیگری می برد. آنجا که پرده نمایش هنوز کنار نرفته و تو با گام نهادن در سالن از روزمرگی خارج و خیال انگیزی ات شکوفا می شود.
اورگون مردی خشکه مقدس و مذهبی شیفته و فریفته مردی زاهد و پارسا شده و قصد دارد دخترش را به او بدهد. تا اینکه دست تارتوف رو شده و اوگون متوجه اشتباه خویش می شود. این است که در ابتدا گفته شد مذهب در تقابل با مذهب است؛ و علت تقبیح و مطرود شمردن هنرمندانی نظیر مولیر توسط اشراف مذهبی مشخص می شود.
به طور کلی چنین نمایشهایی به معنای واقعی کار درست فرهنگی هستند. وقتی تماشاچیها از هر طبقه اجتماعی برای سیاه ذوق می کنند ایرونی بودنت تجلی پیدا کرده و از اعماق وجود می فهمی هنوز با وجود پاساژگردیها و کافه تریاها که این روزها مرسوم شده و تقلید صرف بوده و به الینه شدن کمک می کنند، اما هنوز فرهنگ ایرانی حرفها برای گفتن دارد. بنابراین رجوع به گذشته در صورتیکه دست کاردان بیفتد هم گذشته گرایی و تحجر نیست و هم آینده گرایی موهوم؛ بلکه از این میان این دو بیراهه می گذرد: تقلید صرف نیست، بلکه شناخت است و ابداع و انتخاب.
محمدرضا شهبانی نوری
26 اردیبهشت 1404