محسن حکیم معانی نویسنده و منتقد ادبی :
هیپوکامپوس و چند نکته
نکته اول:
بیمعنایی وجود ندارد. بااینحال فکر میکنم اساس کار هنر همین است. هنر ناب باید بتواند جهان را از چهارچوب معناییاش خلاص کند و عریان به آن بنگرد. اما همین جا متوقف نمیشود. چیزی که اغلب از آن غفلت میشود این است که تمام این برهنهسازی، فرآیندی است برای چیزی دیگر و آن تعریف دوباره و چندباره جهان است. وجودی که دارد از معانی هزارباره و دستفرسوده منفجر میشود باید فروریزد و بر ویرانههایش وجود دیگری سرپا شود. اصلا همین است که حافظ را وامیدارد فریاد بزند که "عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی". و هنر در طول تاریخ همیشه همین کار را کرده است و هنوز هم
... دیدن ادامه ››
ادامه میدهد.
نکته دوم:
آیا بیماریهای روانی هم مثل بیماریهای بدنی میتوانند اپیدمی داشته باشند؟ مثلا آیا ممکن نیست ناگهان در یک جامعه تمام افراد همه با هم اسکیزوفرن باشند و واقعیت را متفاوت ببیند و تشخیص بدهند؟ آیا ترسها و تروماها نمیتوانند بین افراد یک نسل یا یک اجتماع مشترک باشند؟ اما اگر همه به یک نوع از روانپریشی دچار باشند و فقط معدودی از این عارضه برکنار باشند، چه کسی میتواند ادعا کند کل جامعه بیمار است و فقط آن افراد معدود سالمند؟ اصلا کسی که میخواهد چنین ادعایی بکند آیا جزیی از همان جامعه نیست؟ آیا در جنین جامعهای تعریف سلامت روانی تفاوت نمیکند؟ اگر همه خواب باشند چه؟ من کجای خواب جمعی این مردمم؟
نکته سوم:
"من میخوام یه چیزی بگم" این جمله که بارها در طول نمایش هیپوکامپوس شنیده میشود آیا اشارهای به آن عریانی اولیه و تلاشی برای معنابخشی و تعریف دوباره انسان و جهان نیست؟ دوست دارم چیزی به این جمله اضافه کنم:
"من میخوام یه چیزی بگم ولی این خواب سنگین نمیذاره"!
نکته چهارم:
طی شبهای آینده نمایش هیپوکامپوس آخرین اجراهایش را بر صحنه میبرد. تا تمام نشده سری به تماشاخانه نوفل بزنید و این کار را ببینید تا پشیمان از دنیا نروید زبانم لال