در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رضا یوسف دوست درباره نمایش ساکنان سرزمین دور: این متن نه به قصد بهبود اجرا و نه به قصد تخریب اون نوشته شده بلکه بعد
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 05:35:25
این متن نه به قصد بهبود اجرا و نه به قصد تخریب اون نوشته شده بلکه بعد از صحبت با کارگردان نیاز دیدم که مواردی رو که حس میکنم، لازمه گفته بشه. تلاشم رو میکنم منسجم بیان کنم، ولی جایی اگر این اتفاق نیفتاد به مدل اجرا نسبتش بدید:
0- برخلاف توضیحاتی که توی صفحه ی اجرا میخونید و بعد از صحبت هایی با کارگردان که گفت این اثر یه کار ابزرد هست میخوام ببینم که آیا این اجرا ویژگی های هرکدومو (سوررئال و ابزرد) داره یا ندراه و اگر داره چه قدر موفقه در نمایششون. هچنین متن به خاطر ساختار داستانی که روایت میکنه و دیالوگ ها و برهم کنش بین بازیگرها عملا " 15 دقیقه امکان نمایشی داره". توی ادامه بیشتر به این جمله برمیگردم.
1- نمایش داستان قوی ای نداره که مارو به دنبال خودش بکشه، در مقابل یک داستان ضعیف وجود داره که از یه جای به بعد هم حتی همونم فراموش میشه و در بخش اگزجره کردن بازی ها عملا اون داستان هم زیر سوال میره و اجرا تبدیل میشه به اعمال خشونت، گریه کردن و فرار کردن از صحنه و حرکات بی مورد که نامربوط به حتی دیالوگ هایی هست که گفته میشه.

2- بازیگرها بدن هایی که در اون هستن رو خیلی نپذیرفتن، و انگار ذهن و بدن بازیگر نه با دیالوگ نه با جهانی که توشه همخونی نداره. مثلا میتونم بگم که مثلا بازیگری که چاقو تیز میکنه انگار از دل فیلم های فارسی 1350 اکتش (بدن و صورت) اومده بیرون ولی زبانش از یه جایی حوالی خیابان انقلاب سال 1404. ... دیدن ادامه ›› همین مثالو میتونید در تک تک کاراکترا ببینیدکه مثلا کاراکترهای مادر از توی سریال های تلوزیونی این سالا اومدن، یا یه چیز جالب: خیلی از جملاتی که روی صحنه گفته میشه رو حتی اگر جای بازیگراشو عوض کنید که هم فرقی نمیکنه. این یعنی کاراکترا حتی به مرحله ی تیپ سازی نرسیدن. مثلا در مورد موضوعی در گذشته بحث میکنن و عملا هیچکس نمیدونه چه اتفاقی افتاده، در نتیجه هر کسی هر دیالوگی بگه در عین حال که درسته در عین حال غلطه و خود دیالوگ ها حتی به جز لحظاتی که اونم به توهین و تحقیر طرف مقابل و تهمت زدن ختم میشه از هیچ ایده ی مستقلی از دیگری پیروی نمیکنن. انگار عمل زایش کاراکتر از ذهن نویسنده رخ نداده و همه ی این دیالوگ ها شبیه گفت و گوی درونی یک آدم در یک جهان فانتزیه. اینجا خیلیشاید نیازه که تفاوت سوررئال و فانتزی به نویسنده گوشزد بشه، که از ویژگی های اصلی دنیای سوررئال عموما ساختاری غیر منطقی و رویاگونه. فکر کنم وقتی داری میگی سوررئال حداقل نیاز بود که ما یه سری المان خاص ببینیم که کارو سوررئال کنه که هیچ کدومش اینجا حضور نداشت.

3- حرکت کاراکتر روی صحنه: حتی من خیلی مطمئن نیستم به این بخش خیلی فکر شده باشه، چون نه تنها حرکات بازیگرا رو صحنه معنی ای به نمایش اضافه نمیکنه، بلکه بازی کردنشون با چیزها هم معنی اضافه نمیکرد و فقط شمارو تو یه دور باطلی از تکرار کردن دیالوگ ها مینداخت و بازگشتن گاه و به گاه به یک موضوع تکراری. مثلا میتونید این کارو کنید تو ذهنتون جای دیالوگ ها و آدم هارو روی صحنه عوض کنید و به این فکر کنید که چه فرقی میکنه بازیگر مرد سمت راست میز وایسته و این دیالوگ رو بگه یا سمت چپ بره بالا بگه همونو یا بیاد پایین، در حال از در بیرون رفتن بگه یا در حال اومدن، به زیرزمین میره اینو بگه یا از پله های سمت چپ که داره میره بالا. خود این حرکتا تقریبا هیچ چیزی به اجرا اضافه نمیکنن که این باز ناشی از متن ضعیفه که نمیدونه چرا داره چنین جملاتی از دهن بازیگراش میاد بیرون.

4-اضافات: تکرار جملات نه به قصد به یادآوردن یا چیزی به کار افزودن بلکه اضافاتی بودن بر داستان 15 دقیقه ای. میشد همین اجرارو مثلا با حذف نصف متن اجرا کرد بدون اینکه هیچ مشکل و ایرادی بر همین بازی ها پیش بیاد.

5- لباس ها و طراحی صحنه و نور: اینا هم انگار رندوم بودن. این المان های سوررئال جز در تو تصویر که اون هم به صورت ناقص. این حرکت و ضربانی که نور وصدا میزدن و میخواستن مارو به یه پایان محتومی ببرن حتی این ها هم موفق نبودن، من ازینکه نور میتونست کمتر یا بیشتر بشه و تغییر کنه و در صحنه های متفاوت کارکرد داشته باشه کامل گذشتم. در مورد لباس ها و میتونید با دیده ی اغماض بگید که خب یه چیزایی تنشون بود.

6-گریم: برام جالب بود که بدونم چرا این گریم ها انجام شده بود. آیا اجرا قصد داشت مثل بقیه ی بخشاش یه چیزهایی رو به ما نشون بده که هیچ کارکردی نداشتن؟ یعنی مثلا سوختگی صورت یا ... قرار بود به ما چیو نشون بده، چه بکگراندی به این بده.
مدل مو و سیبیل بازیگر قصاب چی؟ فرض کنید که گیریم همین دونفر عوض میشد آیا تغییری در داستان رخ میداد؟

7- از همه ی این موارد بگذریم میرسیم به بحث شیرین معنی! که کار اونقدر شعاری و سطحی بود در این بخش که هر آدمی که رندوم هم این کارو ببینه میتونه متوجه بشه که چه قدر به صورت دم دستی دست به نقد زده و اصلا خود این دیدگاهی که به این نقد، ختم شده فاقد هرگونه ساختاریه.

8-پایان بندی کار شمارو با مجموعه ای سوال در مورد اجرا، جهان، بازی ها داستان و ... رها میکنه انگار که شما یه قسمت رندوم از یه سریال رندوم رو در حال دیدن هستید،و در پایان هم چیزی حل و فصل نمیشه.

9- این کار در یک چیز موفقه: اونقدر قصد داره در مورد چیزهای بزرگی حرف بزنه که هیچی نمیگه واگر کارگردان معنی و برداشت شخصیش از ابزرد این بوده که بهش تبریک میگم، ولی این رو هم مثل بقیه ی چیزا بعید میدونم درست درک شده باشه. بیشتر حدس میزنم که استفاده از ابزرد یا اجرای ابزردیسیم برای فرار از واقعیتیه که ما روی صحنه باهاش مواجهیم: یک اجرای بلاتکلیف از همه نظر.
با سلام؛
خوشحالم که این اجرا به‌گونه‌ای بوده که باعث شکل‌گیری گفت‌وگو و نقد مفصل و تخصصی شده و صرفاً به یک نظر کوتاه یا بی‌واکنشی ختم نشده. پرداختن به جزئیات، به‌خودیِ خود برای ما ارزشمنده.

با توجه به گفت‌وگویی که بعد از اجرا داشتیم و همچنین متنی که به‌عنوان نقد منتشر کرده‌ین، لازم می‌دونم به یک نکته‌ی ابتدایی ... دیدن ادامه ›› اشاره کنم:
شما این اجرا رو نه از موضع یک تماشاگر صرف، بلکه با نگاه یک منتقد تحلیل کرده‌ین. این رویکرد به‌خودیِ خود ایرادی نداره و اتفاقاً قابل احترامه، اما طبیعتاً جواب من هم باید از موضع گفت‌وگو با یک نقد تحلیلی باشه، نه صرفاً واکنش به دریافت شخصیِ یک مخاطب.

نکته‌ی اول اینکه در بخش‌هایی از متن‌تون، این‌گونه القا شده که اگر روایت‌تون منسجم نیست، علتش اجرای ماست. برام سؤاله که چطور متنی که چند روز بعد از تماشای اجرا و با صَرف زمان نوشته شده، همچنان از نظر خودتون فاقد انسجامه، اما مسئولیت این عدم انسجام به‌طور کامل به اجرا نسبت داده می‌شه. تفکیک مسئولیتِ برداشت مخاطب و ساختار اثر، بخشی از دقت نقده.

نکته‌ی دوم به بحث «سورئال» بودن اجرا برمی‌گرده.
لازمه تأکید کنم که این اثر به‌عنوان یک اجرای سورئال معرفی نشده. در توضیحات، از «دنیایی سورئال» سخن گفته شده، نه از «اجرایی سورئالیستی». همچنین توی سبک اثر هم به سورئال اشاره‌ای نشده؛ پس جهان نمایش از نظر ما واجد منطق رواییه و قصد نداشته وارد ساختارهای کلاسیک یا فرمال سوررئالیسم بشه.
همچنین در خلاصه‌ی اثر صراحتاً به «برشی از زندگی یک خانواده» اشاره شده؛ بنابراین مواجهه با روایتی مقطعی، انتخابی آگاهانه از سوی مخاطب برای تماشای چنین اثری بوده.

در مورد سایر نکاتی که مطرح کرده‌ین، باید بگم خیلی از مواردی که با برچسبِ بی‌دلیل یا زائد بهشون اشاره شده، در متن و دیالوگ‌ها توضیح داده شده‌ن. این برداشت‌تون به تنها چیزی که اشاره می‌کنه اینه که تمرکز شما بیشتر از اینکه به اجرای جاری باشه، معطوف به تحلیل و نوشتن نقدِ پس از اجرا شده.

برای مثال، در مورد گریم سوختگی:
توی متن نمایشنامه به‌وضوح به پیشینه‌ی کاراکتری اشاره می‌شه که توی میدون جنگ حضور مستقیم داشته، در مقابلِ کاراکتری دیگه که در جایگاهی دورتر نقش هدایت‌گر رو ایفا کرده. توی این چارچوب، چنین گریم و نشانه‌ای خارج از منطق روایت نیست. اگه انتظار این بوده که تمام این اطلاعات به‌شکلی مستقیم و صریح بازگو بشه، این موضوع به سلیقه‌ی روایی برمی‌گرده، نه فقدان منطق نمایشی.

درباره‌ی لباس‌ها هم، نشانه‌ها در متن و کنش‌ها حضور دارن:
از فقر خانواده و پارگی لباس کاراکتر دختر جوان گرفته تا موقعیت‌های کنترلی و اجبار در رفتار بعضی شخصیت‌ها. دیالوگ‌ها به‌طور مشخص به این فضا اشاره می‌کنن و نیازی به بازتولید توضیحیِ همه‌ی این موارد در سطح ظاهری نبوده. لباس کارارکترهای مادر عامدانه به شکلی طراحی شده که فاقد ویژگی‌های شخصی باشه. همونطور که توی نمایشنامه از طرف یکی از کاراکترهای مادر به انفعال اجباری زن‌ها اشاره می‌شه و اتفاقاً متن در پایان نگاهی انتقادی به این موضوع داره.

توی بخش میزانسن و حرکت بازیگران، نکته‌ی قابل‌توجه اینه که خود شما به مثال‌های متعددی اشاره کرده‌ین: بالا و پایین رفتن‌ها، حضور در زیرزمین، جابه‌جایی‌ها و چرخش‌ها. این خودش نشون می‌ده با اجرایی ایستا یا صرفاً دیالوگ‌محور مواجه نبوده‌ین.
با این حال، باید تأکید کنم که همه‌ی حرکات الزاماً حامل معنای نمادین مستقل نیستن. این یک تصمیم آگاهانه بوده و اجرا هرگز مدعی تئاتر معناگرا یا نمادپرداز مطلق نبوده.

در مورد عناصر ابزورد هم در صحبت‌‌های بعد اجرامون توضیح داده شد که تلاش بر این بوده ابزوردِ شکل‌گرفته، وارداتی و وام‌گرفته از سنت بکت یا یونسکو نباشه، بلکه به فضایی نزدیک‌تر به تجربه‌ی زیسته‌ی جامعه‌ی ما تکیه کنه؛ ابزوردی آشناتر و قابل لمس‌تر.

در خصوص نورپردازی، برخلاف برخی برداشت‌ها، این بخش واجد نگاه نمادین مشخصی بوده و با رنگ، لباس و جهان بصری کلاه‌زردها ارتباط مستقیم داشته. اگه این معنا به‌درستی منتقل نشده، مسئولیتش رو می‌پذیرم؛ هرچند که در اولین واکنش‌های مخاطبان، دقیقاً به همین نکته اشاره شده بود.

و در نهایت، درباره‌ی بازیگری:
نقد تخصصی بازیگری مستلزم شناخت یا دست‌کم اشاره به سبک بازی هر بازیگره. کنار هم قرار دادن شیوه‌های متفاوت بازیگری در یک نقد واحد، بدون تفکیک مبنا، تحلیل رو دچار تعمیم می‌کنه.

نکته‌ای که در پایان لازم می‌دونم بهش اشاره کنم اینه که توی این نقد، هیچ نقطه‌ی روشنی – حتی به‌عنوان امکان یا ظرفیت— در نظر گرفته نشده. این رو از اون جهت می‌گم که خود شما در گفت‌وگوی بعد از اجرا، برای اجراهایی با بودجه و سابقه‌ی خیلی بالاتر، محدودیت‌ها رو در نظر گرفته‌ین و اجرا رو مبرا کردین؛ اما همین نگاه در مواجهه با این اجرا اعمال نشده.

در هر صورت، چه بعد از اجرا و چه در فضای تیوال، گفت‌وگو با شما برای من ارزشمند بوده. بخشی از حیات تئاتر دقیقاً در همین گفت‌وگوهای بعد از اجرا شکل می‌گیره.
ممنون از وقتی که برای دیدن نمایش و نوشتن این نقد صرف کردین.
شاهین زراعتی
با سلام؛ خوشحالم که این اجرا به‌گونه‌ای بوده که باعث شکل‌گیری گفت‌وگو و نقد مفصل و تخصصی شده و صرفاً به یک نظر کوتاه یا بی‌واکنشی ختم نشده. پرداختن به جزئیات، به‌خودیِ خود برای ما ارزشمنده. با ...
ممنون از پاسختون، بخشی از نقدتون رو میپذیرم، که باید انسجام بیشتر میداشت، و این چند روز دیرتر نه به خاطر اینکه چندین روز زمان برده بلکه کمبود وقت بود، و دیشب اتفاق نوشتن رخ داد و من وقتی داشتم واقعا به اجرا دوباره فکر میکردم و مینوشتم تیکه تیکه به خاطرم میومد از بخش های متفاوتش.
میشه بیشتر حتی در مورد این توضیحاتی که شما دارید میدید هم صحبت کرد ولی میگم حالا خلاصه تر بگم،به نظرم متنی که نوشتم مسائل زیادی رو هم که میشد پوشش نداده که به محدودیت های تیم وسالن و... میشد ندیدش گرفت، همچنان اگر دقت کنید من مدام به مساله ی متن برمیگردم، و میشه تو یه بحث طولانی تر هم اینو در موردش صحبت کرد که مشکل اساسی نبود یه متن خوبه که باعث همه ی مشکلات بعدی شده و این مساله خیلی رخ میده که وقتی نویسنده و کارگردان یکی میشن، بخشهایی از متن برای کارگردان پیش فرض مکشوفه و مورد توجه که تماشاچی به خاطر اشارات سطحی و زودگذر اونا اصلا به چشمش نمیاد. در مجموع همچنان فکر میکنم متن نیاز به بازنویسی داره همون پیشنهادی که اون شب دادم، امیدوارم تو دورهای بعدی اجرا نسخه ی بهبودیافته تری رو ببینیم، یا تو کارهای بعدیتون این سعی وخطارو نتیجش روشاهد باشیم.
رضا یوسف دوست
ممنون از پاسختون، بخشی از نقدتون رو میپذیرم، که باید انسجام بیشتر میداشت، و این چند روز دیرتر نه به خاطر اینکه چندین روز زمان برده بلکه کمبود وقت بود، و دیشب اتفاق نوشتن رخ داد و من وقتی داشتم ...
متوجه صحبت‌هاتون هستم و خوشحالم که باهاتون گفت‌و‌گو کردم و آشنا شدم.
قطعا می‌شه بیشتر صحبت کرد.
من همون شب هم بهتون پیشنهاد دادم که می‌تونیم به صرف چای و قهوه بیشتر صحبت کنیم چون واقعا خوشحال می‌شدم.
جای این صحبت‌ها، نقدها، گفت‌و‌گوها توی تئاتر ما خالیه.
در حالی که همین‌ها می‌تونه باعث پیشرفت بشه.
امیدوارم در اجراهای آتیِ این گروه بتونیم باعث شیم نگاه شما هم مثبت بشه🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید