در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سایه بختیاری درباره نمایش کُماژ: ⚠️ متن حاوی اسپویل عروسک‌گردانی که انسان را می‌گرداند «کماژ»؛ اثری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:25:25
سایه بختیاری (sayehb)
درباره نمایش کُماژ i
⚠️ متن حاوی اسپویل

عروسک‌گردانی که انسان را می‌گرداند
«کماژ»؛ اثری از سعید داخ

گاهی جان می‌بخشد، می‌گرداند و در چرخه‌ای تکرارشونده می‌میراند؛ ... دیدن ادامه ›› همان وضعیتی که گیر افتادن در جهانِ کُما را تداعی می‌کند.

در نخستین مواجهه، کاراکتر اصلی با بارانی آبی‌رنگ، عینک و دستکش‌های قرمز توجه مخاطب را جلب می‌کند. دیدن آن بارانی آبی و بلند، لحظه‌ای مرا به یاد آهنگ Famous Blue Raincoat از لئونارد کوهن انداخت؛ اثری که در برخی خوانش‌ها، نامه‌ای‌ست خطاب به «خودِ گذشته» و بارانی آبی در آن نشانه‌ای از هویت، خاطره و گناه مشترک تلقی می‌شود—مضمونی که در این اجرا نیز حضوری پررنگ دارد.
البته نمی‌توان با قطعیت گفت انتخاب این لباس آگاهانه و ارجاعی مستقیم بوده یا صرفاً یک تصادف جذاب بصری.

بارانی آبی می‌تواند هم‌زمان نشانه‌ای از عالم کُما باشد؛ عینک قرمز، نمادی از نگاه قضاوت‌گر عروسک‌گردان، و دستکش‌های قرمز، اشاره‌ای به خشونت نهان در اعمال قدرت بر انسان.
دیگر اجراگران لباس‌های سراسر مشکی بر تن دارند و بوت‌ در پا؛ بر سینه‌ی لباس‌ها نواری مشکی با خط نازک آبی وصل است و اجراگران مچ‌بندی قرمز به دست دارند. نوار آبی می‌تواند نمایانگر تن سرد گیر افتاده در کما باشد و مچ‌بند قرمز نمایانگر خونی که هنوز در رگ جریان دارد.

اجرا بر پیوند روح انسان با «دیگریِ ارزشمند» تأکید دارد و حول محور بازگشت به گذشته و تلاش برای جبران خطا شکل می‌گیرد. گاهی کاراکترها در این مسیر موفق می‌شوند، گاهی شکست می‌خورند، و گاهی سرنوشت انسانِ در کُما عمداً در تعلیق باقی می‌ماند.

میزانسن‌ها و کرئوگرافی‌های دقیق و آینه‌ای، انتخابی مناسب برای صحنه‌ای دو‌سویه‌اند. نورپردازی معنامند و قابل قبول است، هرچند در برخی بخش‌ها اجرا دچار شلوغی، تکرار و فرسودگی ریتم می‌شود.

بازیگران نشان می‌دهند علاوه بر تسلط چشمگیر بر اجرای فیزیکال، توانایی اجرای رئالیستی را نیز دارند و بازیگرانی قابل اتکا هستند. در این میان، بازی «آناهید ادبی» بیش از دیگران توجه مرا جلب کرد و از قدرت و حضورش لذت بردم.

اگرچه تمرکز اصلی اجرا بر بدن بازیگر است و می‌توان آن را اثری سوررئالیستی دانست، اما روایتِ تک‌داستانِ کاراکترها ماهیتی رئالیستی دارد با افزودن چاشنی سانتیمانتالیسم؛ در برخی لحظات این انتخاب، شکافی میان فرم و محتوا ایجاد می‌کند که به کلیت اجرا آسیب می‌زند.

در چند پرده، متن به‌صورت نریشن اجرا می‌شود که گاه در نویزهای تعمدی دیزالو می‌شود؛ انتخابی که در خدمت اتمسفر است.

در مجموع، اجرا قابل قبول است و آشکارا زمان و انرژی زیادی صرف طراحی، میزانسن و هماهنگی فیزیکال بازیگران شده است. با این حال، به‌نظر می‌رسد متن نسبت به اجرا ضعیف‌تر است و از آن جا می‌ماند. کارگردان می‌توانست با دراماتورژی دقیق‌تر یا سبکِ بازیِ بازیگران در تک پرده‌های زندگی کاراکترها، شکاف میان متن و شیوه‌ی اجرایی را کاهش دهد تا با اثری یکدست‌تر مواجه باشیم.

در پایان، خسته‌نباشید می‌گم به گروه اجرا و امیدوارم در آینده شاهد آثار پخته‌تر و درخشان‌تری از این تیم باشیم.