به تماشای نمایشی نشسته بودم که دقیق یک سال پیش در آن سالن اجرای خودم در همین حوالی بود از اتاق ۱۴۷ بیرون آمدم و دیدم که در میان نهنگ ها دلشکسته ای هستم
همیشه علی هر جا میرم اسم خودم میپیچه تو گوشم
( آخه یکی نبود بهم بگه نرووو )
کاش مارو به اسیری به خاک دیگه ای میبردن ( علی ۳۹ درجه و نیم تب داشت)
چه خوبه که علی ها واسه دلبرشون شعر مینویسن؛
نوحه جنوبی که پخش میشه غم راه خودشو بلد میشه؛
یکم رعایت حال همدیگر رو
... دیدن ادامه ››
بکنیم واقعا؛
ما تئاتر میسازیم که فقط باهمدیگر حرف بزنیم
احساس میکنم دارم به زبان دیگری دارم صحبت میکنم
مرا نمیفهمند؛
لا اله الی لله
غیر از خیال خوب خوم
چیزی نهسته تو سرم