در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | سکوتی سرشار از سخن، سکونی آکنده از التهاب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:34:36
نمایش قاب | دور دوم | سکوتی سرشار از سخن، سکونی آکنده از التهاب | عکس

در میان دو قطبی هیاهوی نمایشی و مینی‌مالیسم سکوت‌محور میان آثار نمایشی، آثاری چون «قاب» در گروه دوم جایگاهی ویژه پیدا می‌کنند. این نوع تئاتر نه به دنبال خیره‌کردن مخاطب با انفجار صدا و تصویر است و نه دل‌بسته فراوانی حرکت و حادثه. قاب بر‌خلاف جریان غالب که می‌کوشد با شتاب و تنوع حسی تماشاگر را در لحظه تسخیر کند، عمدا سرعت را می‌کاهد و مخاطب را در مرز صبر و مکاشفه ارتباطات (ناارتباطات) درون یک خانواده معلق نگاه می‌دارد. قاب نمونه‌ای از گرایشی است که تماشاگر را جای اغواگری فوری، با ساختن فضایی متراکم و ایستا و به ظاهر بی‌اتفاق، به تماشای فروپاشی درونی شخصیت‌ها و روابط وامی‌دارد. این رویکرد که در بستری از طراحی دقیق و اقتصاد روایی شکل می‌گیرد، عملا در برابر منطق بازارپسند و تئاتر مصرفی می‌ایستد. تئاتری است که به جای مصرف هیجان، تماشاگر را درون فرآیندی از مشاهده طولانی‌مدت و کشف تدریجی معانی گرفتار می‌کند. در چنین بافتی، این نمایش پاسخی است به یک پرسش در تئاتر امروز ما که آیا می‌توان بدون بلند کردن صدا، بی‌وقفه در ذهن مخاطب طنین انداخت؟

اجرای قاب برآمده از تلاش خلاقانه نسل جوان تئاتر ایران است که با زیستن در محدوده فرم‌های مینیمال و تجربی، تلاش می‌کند کنش‌های خانوادگی سرد و مرتعش را به‌واسطه نشانه‌ها و نشانه‌نماها، به صحنه بیاورد. در این نمایش، ترکیب سکون، نورپردازی، ژست و فضای بصری چنان هماهنگ‌اند که خانواده به‌لحاظ ساختاری و نمادین شکننده جلوه می‌کند.

در تحلیل فرم و فلسفه سکون در اجرا، سکون یک انتخاب زیبایی‌شناسانه و معناشناختی است که ریشه در سنت‌های مختلف تئاتری دارد. از تئاتر نو ژاپن تا تجربه‌گرایی گروتوفسکی و مینیمالیسم رابرت ویلسن (خدایش بیامرزد که چند هفته پیش از پیش‌مان رفت)، ایستایی و مکث همیشه به عنوان ابزاری برای معلق نگه داشتن زمان و ایجاد فضایی برای حضور آگاهانه تماشاگر به‌کار رفته‌اند. در چنین رویکردی، سکون همان‌قدر فعال است که حرکت. بدن بازیگر حتی در حالت بی‌حرکتی، حامل تنش، انرژی و داستان می‌شود. این استراتژی اجازه می‌دهد که هر تغییر کوچک که شامل یک نگاه، یک جابه‌جایی جزیی، 

یا حتی نفس کشیدن باشد، تبدیل به اتفاقی دراماتیک شود. سکون همچنین کارکرد فلسفی دارد که شکستن ریتم پرشتاب زندگی روزمره و بازگرداندن توجه مخاطب به لحظه اکنون و اوضاع رو به زوال این خانواده، به‌گونه‌ای که معنا نه از طریق انباشت کنش که از طریق فشرده‌سازی و تمرکز بر جزییات شکل می‌گیرد. در این چارچوب، سکون عنصری در خدمت ساختار اجرایی و بستری برای تجربه تماشاگر است. تجربه‌ای که در آن انتظار و تأمل به‌اندازه رخداد اهمیت می‌یابند.

نمایش در نقطه آغاز خود همچون یک عکس خانوادگی منجمد به نظر می‌رسد. مجموعه‌ای از بدن‌ها در ژستی ثابت، بی‌آنکه حرکتی محسوس یا تنشی آشکار باشد. اما این سکون، به‌تدریج، از دل ریزترین جابه‌جایی‌ها و مکث‌های ممتد، منطق پنهان بحران را فعال می‌کند. هر نگاه ناتمام، هر فاصله جسمانی و هر سکوتِ کش‌دار به نشانه‌ای از گسست عاطفی بدل می‌شود. آنچه در ابتدا چون سندی بی‌خطر از باهم‌بودن دیده می‌شود، کم‌کم به صحنه تشریح فروپاشی بدل می‌گردد. انگار که خودِ قابِ عکس، ترک برمی‌دارد و روابطِ به ظاهر ایستا، به سطحی از بی‌ثباتی و تهدید می‌رسند که دیگر با هیچ ژست یا لبخندِ قراردادی قابل پوشاندن نیست. در این سیر، نمایش در عین اینکه ایستایی اولیه را حفظ می‌کند، آن را به ابزار دراماتیک برای تشدید تنش بدل می‌سازد تا تماشاگر درک کند که سکون نیز می‌تواند نقطه جوشش بحران باشد.

وظیفه تماتیک اسکرین، گشودن تنها درگاه ارتباطی (ناتوان) در فضای خفقان‌زده خانواده است. درواقع در خانواده‌ای که کلمه‌ (به مثابه ارتباط) چندان روی صحنه شکل نمی‌گیرد، بر دیوار نقش می‌بندد. به بیان دیگر، اسکرین در جایگاه رسانه‌ای است که سخن گفتن را جایگزین کرده است. در خانه‌ای که سکوت بنیان خانواده را می‌پوشاند، «حرف » از راه اسکرین بیرون می‌غرد.

در جایی از کار با نمایشی سرد و مبهم از جمله‌ای که بر اسکرین، خبر از حامله شدن خواهر به دست برادرش می‌گوید. این جمله تکان‌دهنده، انعکاسی از انحرافِ اخلاقی پسر منزوی همین خانواده‌ و خبر از آتشی سرد در دل زمستان همین خانواده به‌ظاهر خندان و ساکت و ساکن می‌دهد. در جهانی که حتی پنهان‌کاری سوررئال رنگ واقعیت به خود گرفته، این اسکرین به‌نوعی دروغ بی‌صدا را فریاد می‌زند.

وقتی شخصیت مادر از یک نیمکت در قاب بلند می‌شود، تمامی خانواده‌ای که روی آن تکیه کرده‌اند فرو می‌روند. این حرکت ظریف نمادی از مادری است که تنها نقطه اتکا در خانواده مذکور است و نبودش باعث فروپاشی کلی می‌شود. پدر با لباس بیرونی و آمادگی آشکار برای خروج، مطرح‌کننده آدمی است که از فضای سرد خانه فراری است. شاید تنها با رفتنش به بقای روانی‌اش امید دارد.

این نمایش با حذف موسیقی و دیالوگ، سکوت را به عنوان نیرویی دراماتیک به کار می‌گیرد. این سکوت که خلأ نیست بلکه پر از معناست و مخاطب را به درون نمایشی دعوت می‌کند که درونش بازنمایی روابط انسانی ناگفتنی است. ژست‌های ایستای بازیگران، مثل ژست عکس‌ یادگاری‌اند که زیر آن حقیقت سرد و تلخ خانواده دفن شده است.

در نمایش قاب، فاصله کیفی میان متن و اجرا به‌وضوح به سود صحنه است. در حالی که متن، به‌رغم دراماتورژی خوب و انسجام ساختاری‌اش، اساسا حرفی تازه درباره بحران‌های پنهان یک خانواده نمی‌زند و در دام الگوهای شناخته‌شده نمایش‌های خانوادگی باقی می‌ماند، اجرا با انتخاب هوشمندانه فضای نمایشی، کارگردانی دقیق و مهندسی میزانسن، اثر را از سطح روایت مرسوم فراتر می‌برد. زهرا محمدی به عنوان کارگردان کار، با آگاهی از محدودیت‌های متن، بار اصلی تاثیرگذاری را بر دوش زبان تصویر و ریتم می‌گذارد. بازیگران با مهارت خوبی در حفظ ریتم درونی و کنترل تنفس صحنه، موفق می‌شوند لحظات سکون را از خطر کسالت برهانند و به دقایق تعلیق و تمرکز بدل کنند. این کنترل ظریف به‌ویژه در حفظ نگاه‌ها، مدیریت حرکات اندک و میزان واکنش‌های غیرکلامی، نشان از تمرین و هدایت منسجم دارد. صحنه و لباس مینیمال که خالی از عناصر حاشیه‌بر و صرفا بر ساختار فضایی و رنگی متمرکز است نیز در خدمت این استراتژی عمل می‌کند که محیطی عاری از تزیینات اضافی که هر نگاه و هر حرکت را برجسته می‌کند و به تماشاگر امکان می‌دهد بحران را در خلأ و فاصله بین بدن‌ها و اشیا تجربه کند. این هم‌افزایی بین طراحی مینیمال، اجرای فیزیکی حساب‌شده و کارگردانی آگاهانه، قاب را به نمونه‌ای شاخص از آثار سبک خودش بدل می‌کند که با وجود محدودیت‌های متنی، از طریق فرم و اجرا به جایگاهی متمایز دست می‌یابد.

درباره نمایش قاب | دور دوم
۱۵ مهر ۱۴۰۴