ادیپ بعد از اتفاقات شهر تپس به شهری میرسد که نباید میرسید. او در شهر یوتن هایم شروع به عقده گشایی میکند و شهر را به خاک وخون میکشد.
ادیپ در والهالا به روایت دماغ قرمزا:
تراژدی آنجاست، اما سرش شلوغ است.
مشغول درآوردن سکه ای از پشت گوش یک غریبه.
مشغول بلعیدن شمشیر.
یوتن هایم مثل یک ایستگاه قطار است که هیچ قطاری در آن نمیایستد.
سرنوشت مثل کلاهی است که مدام از سرت میافتد.
همهچیز کمی کج است، مثل یک صندلی که چهار پایش را دارد، اما هنوز لق میزند.
همهچیز دقیقاً همان چیزی است که نباید باشد. و شاید همیشه همین بوده.
- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۳ سال خودداری نمایید.
این نمایش راس ساعت اعلام شده آغاز میشود و به هیچ عنوان حتی ۳۰ ثانیه پس از بسته شدن درهای سالن و آغاز نمایش، ورود امکان پذیر نیست.
در صورت خروج از سالن در حین اجرا به هر دلیل، بازگشت دوباره به سالن امکان پذیر نیست.