نمایش «فارماکون» به نویسندگی و کارگردانی مهسا اکبرآبادی، تلاشی است برای ترجمه ناخودآگاه جمعی به زبان تئاتر؛ تلاشی که نه فلسفی، بلکه عمیقاً هرمنوتیکی است — خوانشی از زیست جهان انسان معاصر در بستر تاریخ، حافظه و زمان.
اکبرآبادی با الهام از نمایشنامهی «والس تصادفی» نوشتهی ویکتور هائیم، به بازخوانی زیست جهان امروز ایرانی میپردازد؛ زیستی میان امید و فرسودگی، عشق و بیاعتمادی، جنگ و زیستن در سایه جنگ. او بهجای آنکه تئاتری فلسفی بیافریند، تئاتری هرمنوتیکی خلق میکند؛ تئاتری که معنا را از دل تجربه زیسته و تفسیر مداوم اکنون بیرون میکشد.
در این اثر، فلسفه به شکل نظریه حضور ندارد، بلکه همچون روحی تفسیرگر در صحنه جاری است. نگاه تاریخی و هیستوریسیتی اکبرآبادی به ما یادآور میشود که هیچ تجربهای بیریشه نیست؛ گذشته، در لایههای ناخودآگاه معاصر ما ادامه دارد و در هر حرکت، در هر صحنه، زندگی میکند.
علاقه شخصی اکبرآبادی به فلسفه و دوران تحصیلش در رشتههای نظری، در کارش بهصورت تأملی زنده و شخصی نمود یافته است، اما او آگاهانه از تبدیل
... دیدن ادامه ››
صحنه به کلاس فلسفه پرهیز میکند. «فارماکون» تئاتر اندیشیدن است، نه تئاتر فلسفه گفتن.
در این اثر، هرمنوتیک در همه اجزای نمایش تنیده شده است؛ از ساختار میزانسنها تا انتخاب صدا و تصویر. در ویدئو آرتها و قطعات موسیقی، تکههایی از حافظه جمعی ما بازتاب مییابد.
اکبرآبادی از تکرار و بازتولید نمایشهای کلیشهای گریخته است. او بهجای بازگویی، تفسیر میکند؛ بهجای بازسازی، معنا را از نو میزاید. نتیجه، تئاتری است که در مرز میان تاریخ و اکنون، میان درد و امید، ایستاده —
در نهایت، «فارماکون» نه تئاتری فلسفی، بلکه تئاتری هرمنوتیکی است؛ تئاتری که جهان را نه با اندیشه، بلکه با تفسیر زیسته میفهمد — و مخاطب را دعوت میکند تا با او در این فهم مشترک شریک شود