«تنافتاده»
تا الآن عمیقترین تجربهی من در دیدن یک تئاتر بوده...
دستان دلقک پیانویی رو مینواختند که هر کلاویهاش نخهایی متصل به من رو هدایت میکردند و هر لحظه بیشتر به داخل اثر کشیده میشدم.
هر دفعهای که این تئاتر رو تماشا کردم بیشتر و بیشتر در زیستی که روی صحنه جریان داشت فرو رفتم؛
به قدری که دلم میخواست کاراکترها رو به یک فنجان چای دعوت کنم و با آنها همصحبت شوم.