در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش گوشتان با من است ؟
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:58:34
امکان خرید پایان یافته
۱۱ تا ۲۵ مرداد ۱۳۹۸
۲۲:۰۰  |  ۴۰ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان
شخصی به کافه ای میرود و ناگهان بلند میشود و شروع به صحبت با مردم میکند ....
  • درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شود.
  • برای مشاهده نشانی پارکینگهای نزدیک پردیس تئاتر شهرزاد و بوتیک تئاتر ایران لطفا اینجا را کلیک نمایید.

گزارش تصویری تیوال از نمایش گوشتان با من است ؟ / عکاس:‌سارا ثقفی

... دیدن همه عکس‌ها ››

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو،‌ بعد از سفارت ایتالیا، شماره ۷۶
تلفن:  ۶۶۷۶۱۴۲۳ - ۶۶۷۵۱۰۴۶ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۸۴ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۷۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اگر چند کلمه حرف حساب تلنگر گونه میخواهید بشنوید شبها به کافه تریای شهرزاد بروید دیشب افتتاحیه بسیار خوبی هم داشت با حضور پوری بنایی
حرفایی که در شتاب مدرنتیته شدن و توسعه ناموزون، ناهمگن و نامتعادل اجتماعی سیاسی فرهنگی به فراموشی سپرده ایم و گرفتار زندگی نیستیم و دروغ می گویییم
بسیار ممنونم خانم محمدی از مهر و توجه شما خوشحالم که دوست داشتین
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
تشکر از شما خانم نبوت گرامی بله کاملا حق با شماست. ♤♤
۱۴ مرداد ۱۳۹۸
خانم مینا اجرای ویژه ما روز پنجشنبه ساعت هشت هستش
۱۵ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و احترام
هیچوقت این حرف آقای مدیری رو فراموش نمیکنم
((دیگه به درد نمیخوره این دنیا))
چند روز پیش باید به جلسه ای میرفتم از آنجا که ... دیدن ادامه ›› این قرار برای بسیار مهم بود سی دقیقه زودتر برنامه ریزی کردم تا به جلسه برسم جلسه حوالی خیابان بهشتی بود ما نزدیک پارک هلال احمر بودیم که با من تماس گرفتند و با دو صد عذر خواهی گفتند جلسه با یکساعت و نیم تاخیر برگزار میشه ، از راننده اسنپ خواهش کردم من رو دم پارک پیاده کنه چون امکان برگشت و دوباره آمدنم نبود
سالها بود که به اون پارک نرفته بودم از زمان خدمت سربازی بیش از بیست و ...سال
آنروزها می‌آمدم و از امکانات کتابخانه پارک که خیلی هم عالی بود استفاده میکردم ، روزهای جوانی و بی خیالی روزهای پر شور ، روزهای رویا و آرزو
از پله های پارک بالا رفتم
همه چیز عوض شده بود جای سرویس ها حوض ها راه ها آدم ها ....
آنروزها انگار همه می آمدند اینجا تا که کتاب بخوانند
تا درس بخوانند تا درباره آمدن خاتمی حرف بزنند تا.....
اما این پارک ، پارک آن روزها نبود
روی یک نیمکت که در سایه بود کمی هم خنک تر نشستم و خیره به پارک و آدمهایش به خیال آن روزها ، سیگاری آتش زدم
یکدفعه با صدای دلنشین پیر مردی به خودم آمدم
«اینجا چیکار می‌کنی زوده بازنشست بشی »
برگشتم دیدم یک پیرمرد دوست داشتنی با موهایی به رنگ برف
آب شانه کرده ، صورت اصلاح کرده و کت و شلوار چهارخانه کرم قهوه ای عینک کائوچویی فتوکرومیک عصای آبنوس قهوه ای سوخته کفش های قهوه ای واکس خورده شروع کرد به حرف زدن
از آن جنس حرفهایی که سراسرش بوی تنهایی میداد از آن حرفها که خزان ، استاد بدیع زاده را انگار میشنیدی
پیرمرد از اینهمه تنهایی آدمها گلایه میکرد از اینکه چرا ما چنین شدیم از گرانی نمی‌گفت از بی وفایی می‌گفت از سیاست حرفی نمی‌زند از اینکه همه سرشان در گوشی موبایل رفته گلایه داشت از اینکه چرا بچه ها بازی نمی‌کنند از اینکه چرا کسی سوار چرخ فلک نمیشود از اینکه چرا کسی لوبیا پلو به پارک نمی‌آورد از نداشتن فلاسک چای و زیر انداز از نبودن عشق و با هم بودن گلایه داشت پیرمرد هر چه می‌گفت من غرق تر میشدم به پارکی نگاه میکردم که روزی می آمدم و کتاب می‌خواندم و چقدر وقتی روی نیمکت هایش دراز می‌کشیدم و سیگار دود میکردم برای فردا ها چه آرزوها خیال میکردم و چه رویا ها می‌بافتم و چه سقف ها میساختم که با همان سیگارها دود شدند و به هوا رفتند یاد دوستهایم که با هم می‌آمدیم دختری که تا میدیدمش گوشهایم از خجالت قرمز میشد پیرزنی که برایم لقمه غازی می‌آورد
که یکهو با صدای تلفن به خودم آمدم ۵دقیقه مانده بود به شروع جلسه و من در پارک بودم از پیرمرد عذر خواستم و با عجله از کنارش گذشتم بی آنکه به تنهایی پیرمرد لختی فکر کنم
یا دلجویی از او کرده باشم
امشب از شروع اجرا به تنهایی پیرمردی که شاید فردا و شاید امروز من بود فکر کردم از گوشه چشمانم اشک سرخورد و بارید و هق هق شد
اجرا که تمام شد اجرایی شروع شد که تمام نمیشد

گـفتـی: « بــرو کــه پیـر شـوی » ای پــدر بیــــا
نفــریـن کـه در لبــاس دعــا کــرده‌ای ببیـن . . . !

⭐⭐⭐⭐⭐

اجرای بسیار دلنشینی بود دست مریزاد ⁦❤️⁩
به نظرم هرکسی در هر سمت با هر جنسیتی یکبار باید گوشش را به این اجرا بسپارد شاید بهتر ....

جناب لهاک بسیار ممنون از حضورتون و چقدر خوب و ساده منظور من رو از این کار روایت کردید خوشحالم که نمره قبولی رو گرفتم سپاسها
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
لهاک پیری ها 20 سال پیش سرباز بودی
:)))))))))))))))))
۱۶ مرداد ۱۳۹۸
سایه خانم

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها به وقت مصیبت سیاه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
۱۷ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خرید بلیت این نمایش، به نویسندگی علی شعایی، محمدرضا آزادفرد، کارگردانی آرزو نبوت و با بازی محمدرضا آزادفرد با تخفیف روزهای نخست آغاز شد.
سلام من آرزو نبوت هستم ، سالهاست که بعنوان یک بازیگر توسط تیوالیهای عزیز و نظرات مردمی مورد نقدو بررسی قرار گرفتم و رشد کردم خوشحالم که اینبار بعنوان کارگردان این اثر در خدمتتون هستم و خوشحالتر از اینکه بانی پیوند مجدد شهرزاد و تیوال، نمایش گوشتان با من است شد ... امیدوارم این نمایش شریف در خور و شایستهءهمه مخاطبان گرامی قرار بگیره ... با توکل بر خدا، تلاش ما و توجه شما دوستان
۰۵ مرداد ۱۳۹۸
با عرض سلام و خسته نباشید به گروه تیوال و سرکار خانم آرزو نبوت بابت کارگردانی و جناب آقای محمد رضا آزاد فرد بابت بازی در این نمایش زیبا و آقای آرمان متین نیا بابت تهیه کنندگی خوبشون . من قبلا این نمایش زیبارو دیدم و ثانیه شماری میکنم که دوباره این کارو ببینم .
قدر این تهیه کننده رو بدونید خیلی گل هستن .
۰۸ مرداد ۱۳۹۸
سلام خانم صمیمی بسیار خوشحالم و همینطور ممنون از انرژی خوبتون
۱۰ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید