در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمدمهدی فتحیان | درباره نمایش مرثیه ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:12:26
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام و درود
4 ستارۀ پررنگ تقدیم به «مرثیه‌ای بر قتل ....»
1. دیدن این اجرا برام خیلی لذت‌بخش بود و لحظات خیلی خوبی برام ساخت. به نظرم شاهد اجرایی بودم که همه چیزش در یک هماهنگی مثال‌زدنی با هم بود؛ یک مجموعۀ هماهنگ از صحنه، موسیقی، حرکات فرمیک، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های خوب و بازی‌های خیلی خوب همراه یا یک کارگردانی بسیار پرجزئیات و فکر شده. حقیقتاً جز یک مورد (که در ادامه خواهم گفت و اونم شاید نشه بهش گفت نقص) ایرادی در این اجرا ندیدم. در مورد ویژگی‌های اجراییش گفته شده و من میخوام یه مقدار راجع به متنش حرف بزنم.
2 موقع خروج از سالن یه حس سنگین و بغض آلودی داشتم و در طول اجرا هم چشم و گوشم در لذت کامل بودند، امّا وقت خروج از سالن تحلیل مفهومی یک‌پارچه‌ای از نمایش نداشتم. دنبال دلیلش گشتم. بیرون سالن با آقا محمد جواد که داشتیم صحبت می‌کردیم راجع به پاسخ‌های احتمالی‌اش فکر کردیم. آیا این به‌خاطر شعاری بودن یا عدم انسجام متنه؟ به نظر من این‌طور نیست. متن منو با خودش همراه کرد و بهم نشانه‌های معنایی خوبی‌ام داد، پس چرا ذهن من بعد از اجرا اینقدر آشفته است که نمی‌تونم تحلیلش کنم؟ به نظر من جواب رو باید در فرم زبانی متن یافت. فرم زبانی ثقیل و ادبی‌ای که نویسنده برگزیده از یک طرف و ریتم تند اجرا از طرف دیگه باعث می‌شه که ذهن ما توانایی پردازش این گفتار ثقیل و ادبی رو نداشته باشه، در نتیجه در پایان اجرا در ذهنمون با انبوهی از دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هایی مواجه میشیم که ناقص فهمیده شدند. حالا که گیر کار رو پیدا کردیم از خودمون پرسیدیم آیا می‌شد این قطعه‌ها رو به صورت زبان امروزی‌تر که تماشاگر راحت‌تر ... دیدن ادامه ›› و سریع‌تر بفهمتش نوشت و اجرا کرد؟ شدنش که حتماً می‌شه ولی قطعاً بخش زیادی از حس و حال متن هم از بین می‌ره. پس انتخاب این فرم زبانی احتمالاً انتخاب نادرستی نبوده، از یک طرف حس و حال ویژه‌ای به متن داده، امّا از طرف دیگر فهمش رو سخت کرده. بنابراین در یک کلام، به نظرم متن، گسیخته نیست، «دیریاب» است! دیریاب بودنش هم از اون سبک‌هایی نیست که با چند بار دیدن لزوماً به فهم برسیم، ذات ترکیب متن دیریاب و اجرای با ریتم بالا می‌شه همین حس سردرگمی من و شاید دیگران بعد اجرا! آیا این یه نقصه؟ نمی‌دونم! خب چی‌کارش باید بکنیم؟ نمی‌دونم! شاید دیدن فیلم‌تئاترش سر حوصله با امکان توقف وقتی متن دستمونه راه فهمیدن کامل اثر باشه!
3. یک ویژگی دیگر متن هم «سلبی بودن»شه به نظرم. یعنی من یه ایده‌هایی ازش می‌گرفتم که خب این نماد فلانه و متن داره میگه که فلان. امّا تا به خودم میومدم که مرتبش کنم ایده‌شو رد می‌کرد و می‌رفت سراغ ایدۀ بعدی‌اش تا این‌که تا آخر اجرا دیگه چیزی دست مخاطب نمی‌موند. شاید هم این مورد (وضعیت بن بست) عامدانه و در راستای مفهوم اثر بوده باشه، نمی‌دونم!
4. نکتۀ آخرم هم اینه که با یه متن به‌شدت سیاسی و جسور مواجهیم که توان این رو داشت که به یک اجرای بُرّنده و ماندگار تبدیل بشه، امّا به دلایلی که در بالا گفتم در آستانۀ اثرگذاری بر مخاطب می‌مونه و پازل ذهن مخاطب رو کامل نمی‌کنه.
5. در پایان به این گروه زحمت‌کش که با دست خالی این اجرای چشم‌وگوش‌ودلنواز رو روی صحنه بردند خداقوت میگم. امیدوارم با این توانی که به نمایش گذاشتند اجراهای خیلی بهتری در آینده ازشون ببینیم.