در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | م تورانداز: آهنگ BORDERLINE (مرز) از کریس دی برگ Chris de Burgh از آلبوم 1980 INTO
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 13:17:30
آهنگ BORDERLINE (مرز) از کریس دی برگ Chris de Burgh از آلبوم 1980 INTO THE LIGHT با لیریک و ترجمه فارسی
در ستایش عشق و نکوهش جنگ، ملیت و مرز جغرافیایی

http://www.4shared.com/rar/IjUieAapba/BORDERLINE.html

I'm standing in the station,
در ایستگاه نشسته ام

I am waiting for a train,
و منتظر یک قطار هستم

To take me to the border,
تا مرا به مرز ببرد

And my loved one far away,
و عشقم ... دیدن ادامه ›› جایی ست در دوردست

I watched a bunch of soldiers heading for the war,
یک دسته از سربازهایی که به جنگ میروند را دیدم

I could hardly even bear to see them go
من حتی به سختی می توانم تماشای به جنگ رفتن آنها را تحمل کنم

Rolling through the countryside,
غلتان به سمت دشت و صحرا می روم

Tears are in my eyes,
اشک در چشمانم جاری ست

We're coming to the borderline,
به نوار مرزی می رسیم

I'm ready with my lies,
من آماده ام با دروغ هایم

And in the early morning rain, I see her there,
و در باران صبحدم، او را در آنجا دیدم

And I know I'll have to say goodbye again And it's breaking my heart, I know what
I must do,
و می دانم که ناگزیرم باز هم با او وداع کنم و این قلبم را می شکند: می دانم چه باید بکنم

I hear my country call me, but I want to be with you,
می شنوم که سرزمینم صدایم می زند اما من می خواهم با تو باشم

I'm taking my side, one of us will lose,
من سمت خودم را می گیرم، یکی از ما بازنده خواهد بود

Don't let go, I want to know,
نرو، می خواهم بدانم

That you will wait for me until the day,
که تو تمام روز را منتظرم خواهی ماند

There's no borderline, no borderline Walking past the border guards,
مرزی وجود ندارد، هیچ مرزی، ماموران مرزی را پشت سر میگذارم

Reaching for her hand,
برای رسیدن به دست هایش

Showing no emotion,
بدون ابراز هیچ احساسی

I want to break into a run,
می خواهم با دویدن از مرز بگذرم

But these are only boys, and I will never know,
اما آنجا فقط سربازان هستند، و من هرگز نخواهم فهمید

How men can see the wisdom in a war... And it's breaking my heart, I know what I

must do,
بشر چگونه می تواند خردمندی را در جنگ ببیند، و این قلبم را می شکند: می دانم چه باید بکنم

I hear my country call me, but I want to be with you,
می شنوم که سرزمینم صدایم می زند اما من می خواهم با تو باشم

I'm taking my side, one of us will lose,
من سمت خودم را می گیرم، یکی از ما بازنده خواهد بود

Don't let go, I want to know,
نرو، می خواهم بدانم

That you will wait for me until the day,
که تو تمام روز را منتظرم خواهی ماند

There's no borderline, no borderline,
مرزی وجود ندارد، هیچ مرزی،

No borderline, no borderline...
هیچ مرزی، هیچ مرزی
خیلی لطیف و قشنگ بود
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید