در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | تئاتر دیلی درباره نمایش این زندگی مال کیه؟: « این زندگی مال کیه؟» کاوشی در اجرای آقایی و خیل‌نژاد: «تئاتر به زبا
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 18:28:34
« این زندگی مال کیه؟»
کاوشی در اجرای آقایی و خیل‌نژاد:
«تئاتر به زبان امروز: درسا آقایی و شاهین زارع در بازآفرینی یک تراژدی فلسفی»
نویسنده یادداشت: رحمان خوب زاده


نمایش «این زندگی مال کیه؟» که با نگاهی ژرف به مفهوم اختیار، هویت و مرزهای زندگی، تماشاگر را به تأملی فلسفی دعوت می‌کند، بستری فراهم می‌سازد برای بازاندیشی در نسبت فرد با نظام‌های قدرت. در این تحلیل، ضمن واکاوی این اثر، به مقایسه‌ی دو اجرا به کارگردانی اشکان خیل‌نژاد و درسا آقایی می‌پردازیم؛ اجراهایی که هر یک با زبان بصری و کارگردانی خاص خود، سویه‌هایی متفاوت از متن را برجسته کرده‌اند. همچنین، بازی نوید محمدزاده و شاهین زارع مورد بررسی ... دیدن ادامه ›› قرار می‌گیرد، دو بازیگری که با رویکردهایی متمایز، توانسته‌اند پیچیدگی‌های روانی و انسانی شخصیت‌ها را بازآفرینی کنند. این تحلیل می‌کوشد با نگاهی انتقادی و بینارشته‌ای، از مرز اجرا فراتر رود و به تجربه‌ی زیسته‌ی تماشاگر نیز نظر کند.
مقایسه‌ی اجراهای اشکان خیل‌نژاد و درسا آقایی از نمایش «بالاخره این زندگی مال کیه؟» نه‌تنها تفاوت‌های زیبایی‌شناختی و اجرایی را آشکار می‌کند، بلکه نشان‌دهنده‌ی دو رویکرد فلسفی و احساسی به یک متن واحد است. در ادامه، نگاهی دقیق‌تر به ویژگی‌های هر اجرا داریم:
فرم اجرایی: این نسخه به‌صورت تله‌تئاتر تولید شد و در سالن استاد ناظرزاده کرمانی اجرا شد. خیل‌نژاد با بهره‌گیری از طراحی صحنه‌ی مینیمال و نورپردازی محدود، فضای بیمارستان را به‌صورت نمادین بازآفرینی کرد تا تمرکز مخاطب بر دیالوگ‌ها و جدال‌های ذهنی شخصیت‌ها باشد.
بازیگران برجسته: حضور نوید محمدزاده، آزاده صمدی و ندا گلرنگی به اجرا عمق روان‌شناختی بخشید. بازی‌ها بیشتر بر پایه‌ی درون‌گرایی و تحلیل شخصیت شکل گرفته بود.
لحن و روایت: روایت با ریتمی کندتر و تأمل‌برانگیز پیش می‌رفت. خیل‌نژاد با وفاداری به متن برایان کلارک، تلاش کرد مخاطب را با پرسش‌های بنیادین درباره‌ی اراده‌ی آزاد و کرامت انسانی مواجه کند.
اجرای درسا آقایی (۱۴۰۳–۱۴۰۴) – تجربه‌گرایی احساسی با زبان بصری مدرن
فرم اجرایی: این نسخه با طراحی صحنه‌ی چندلایه، نورپردازی پویا و حرکت بازیگران، فضای بیمارستان را به‌شکل تجربی و ملموس بازسازی کرد.
سبک کمدی-درام: آقایی با تلفیق لحظات طنز در دل تراژدی، موفق شد لحن اثر را انسانی‌تر و مخاطب‌محورتر کند، بدون آن‌که از عمق فلسفی آن بکاهد.
بازیگر نقش کن هریسن: شاهین زارع با اجرای احساسی و هم‌ذات‌پندارانه، نقش مردی فلج را به‌گونه‌ای ایفا کرد که مخاطب نه‌تنها فکر کند، بلکه حس کند. او در مصاحبه‌ای گفته بود که هیچ‌چیز در اجرا برنامه‌ریزی‌شده نیست و تمام احساساتش واقعی است.
مقایسه‌ی بازی نوید محمدزاده و شاهین زارع در نقش «کن هریسن» مثل سنجیدن دو زبان اجرایی متفاوت برای بیان یک درد مشترک است. هر دو بازیگر با رویکردی خاص، شخصیت مردی فلج را که برای حق انتخاب در زندگی‌اش می‌جنگد، به تصویر کشیده‌اند، اما با تفاوت‌هایی چشمگیر در سبک، لحن و تأثیرگذاری.
نوید محمدزاده: درون‌گرایی فلسفی و انفجار احساسی
در اجرای اشکان خیل‌نژاد، محمدزاده با بیان‌گری درونی و تنش‌های روانی، کن هریسن را به شخصیتی تبدیل کرد که مخاطب را به تأمل و هم‌ذات‌پنداری عمیق دعوت می‌کرد. او با لحن جدی، نگاه‌های خیره و مکث‌های طولانی، بار فلسفی اثر را تقویت کرد و به دیالوگ‌ها وزن داد. بازی‌اش گاه به مرز انفجار احساسی می‌رسید، اما همیشه کنترل‌شده و در خدمت روایت بود.
شاهین زارع : تجربه‌گرایی حسی و ارتباط مستقیم با مخاطب
در اجرای درسا آقایی، زارع با بیان‌گری احساسی و فیزیکی، کن هریسن را به انسانی ملموس‌تر و قابل لمس‌تر تبدیل کرد. او در مصاحبه‌ای گفته بود که هیچ‌چیز در اجرا برنامه‌ریزی‌شده نیست و تمام احساساتش واقعی است، این رویکرد باعث شد مخاطب نه فقط فکر کند، بلکه حس کند. بازی‌اش با ریتم روان‌تر، لحظات طنز و نگاه انسانی‌تر، لحن اثر را از حالت صرفاً فلسفی خارج کرد و به تجربه‌ای عاطفی بدل ساخت.
در مواجهه با دو اجرای متفاوت از نقش «کن هریسن»، آن‌چه در بازی شاهین زارع بیش از هر چیز به چشم می‌آید، تسلط تکنیکی و توانایی بی‌واسطه در ارتباط‌گیری با مخاطب است. در حالی‌که نوید محمدزاده در اجرای اشکان خیل‌نژاد با بیانی درونی و بازی روان‌کاوانه، شخصیت را به لایه‌های فلسفی‌اش پیوند می‌زد، زارع در اجرای درسا آقایی موفق شد همان عمق را با بیانی ملموس‌تر، ریتم متعادل‌تر و واکنش‌های احساسی واقعی بازآفرینی کند. تماشای او روی صحنه نه‌تنها تجربه‌ای ذهنی، بلکه عاطفی بود، مخاطب نه صرفاً اندیشید، بلکه درگیر شد، حس کرد، و واکنش نشان داد. زارع با حذف فاصله‌ی آشنای بازیگر، تماشاگر، «کن هریسن» را از قاب نمایش بیرون کشید و به انسانی بدل کرد که درد، شوخ‌طبعی و پایداری‌اش، برای هر مخاطبی قابل لمس بود. اگر معیار، تأثیرگذاری حقیقی و بی‌واسطه بر مخاطب باشد، بازی شاهین زارع بدون تردید فراتر از همتای پیشین خود ظاهر شده است.
بازی شاهین زارع؛ پیوند تکنیک و تجربه‌ی انسانی
آن‌چه بازی شاهین زارع را در نقش کن هریسن منحصربه‌فرد می‌سازد، هماهنگی کم‌نظیر میان تکنیک اجرا و حضور احساسی روی صحنه است. او نه‌تنها به‌خوبی از امکانات فیزیکی و بیانی خود بهره گرفته، بلکه موفق شده «فلجی کامل» را به شکلی اجرا کند که از نظر روانی و بصری باورپذیر باشد. اجرای او هرگز به ورطه‌ی اغراق یا تصنع نمی‌افتد؛ بلکه با دقتی مهندسی‌شده، نگاه، سکوت، نفس‌کشیدن و حتی نحوه‌ی تحمل درد را به بخش‌هایی از روایت تبدیل می‌کند. زارع با شناخت عمیق از شخصیت و تمرین‌های فیزیکی مداوم، کن هریسن را از موقعیتی «نمایشی» خارج کرده و به یک انسان کامل با تناقض‌ها، شوخ‌طبعی و پایداریِ دردناک تبدیل می‌کند. این‌جا است که تکنیک بازیگری با تجربه‌ی زیسته‌ی درونی یکی می‌شود، و مخاطب نه فقط تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد، بلکه خود را در آینه‌ی این شخصیت می‌بیند.
تأثیر بر مخاطب؛ فراتر از هم‌ذات‌پنداری
تماشاگرانی که اجرای زارع را دیده‌اند، معمولاً از درگیری عاطفی مستقیم خود با صحنه سخن می‌گویند. برخلاف نسخه‌ی محمدزاده که بیشتر بر تحلیل منطقی و گفت‌وگوهای فلسفی متکی بود، نسخه‌ی آقایی با محوریت بازی زارع، مخاطب را به دل موقعیت پرتاب می‌کند. احساسات واقعی، طنز تلخ، و لحظات خاموشی در بازی زارع به ابزاری تبدیل می‌شود که تماشاگر را از ذهن به تن می‌کشاند، و این دقیقاً همان جایی است که تئاتر به تجربه‌ی زیسته بدل می‌گردد.
طراحی صحنه و کارگردانی دو اجرا:
طراحی صحنه؛ از انتزاع تا تجربه‌ی زیسته
در اجرای اشکان خیل‌نژاد، طراحی صحنه به‌وضوح در خدمت مینیمالیسم مفهومی بود. فضای بیمارستان با کم‌ترین عناصر بصری بازنمایی می‌شد، تختی ساده، نور سرد، و دیوارهایی بی‌روح که بیشتر به استعاره‌ای از انزوا و درگیری ذهنی شباهت داشتند تا بازسازی واقع‌گرایانه. این انتخاب آگاهانه باعث می‌شد تمرکز مخاطب بر دیالوگ‌ها و جدال‌های فلسفی شخصیت‌ها باقی بماند، اما در عین حال، فاصله‌ی احساسی میان صحنه و تماشاگر حفظ می‌شد.
در مقابل، درسا آقایی با طراحی صحنه‌ای چندلایه و پویا، موفق شد فضای بیمارستان را به تجربه‌ای حسی و ملموس بدل کند. نورپردازی متغیر، حرکت بازیگران در سطوح مختلف، و جزئیاتی چون مانیتورهای پزشکی، پرده‌های نیمه‌شفاف و صداهای محیطی، فضایی خلق کردند که مخاطب را نه‌تنها درگیر روایت، بلکه درون آن قرار می‌داد. این طراحی نه‌فقط زیباشناختی، بلکه کاربردی بود، به بازیگر اجازه می‌داد با فضا تعامل کند و به مخاطب امکان می‌داد درد و اضطراب را ببیند و بشنود، نه فقط تصور کند.
کارگردانی؛ از ساختارگرایی تا شهود اجرایی
اشکان خیل‌نژاد با پیشینه‌ای در تئاتر دانشگاهی و دراماتورژی کلاسیک، اجرای خود را بر پایه‌ی ساختار دقیق و وفاداری به متن بنا کرد. او با حذف عناصر زائد، تمرکز را بر منطق درونی شخصیت‌ها و دیالوگ‌محوری قرار داد. بازی‌ها کنترل‌شده، ریتم روایت کند و تأمل‌برانگیز، و صحنه‌ها بیشتر به میزانسن‌های ایستا شباهت داشتند تا لحظات پویا. این سبک برای مخاطبی که به دنبال تحلیل فلسفی و درام ذهنی بود، بسیار مؤثر عمل کرد، اما گاه از تجربه‌ی احساسی و انسانی فاصله می‌گرفت.
درسا آقایی، در نخستین تجربه‌ی کارگردانی‌اش، با جسارت و شهود اجرایی، نمایشی خلق کرد که زنده، پویا و انسانی بود. او نه‌تنها کارگردان، بلکه طراح صحنه نیز بود، و این پیوند میان نگاه بصری و اجرایی باعث شد روایت از سطح کلمات فراتر رود و به بدن، فضا و حس منتقل شود. لحظات طنز، سکوت‌های معنادار، و تعامل بازیگران با صحنه، همه در خدمت خلق تجربه‌ای بودند که مخاطب را درگیر می‌کرد. آقایی با اعتماد به بازیگران و حذف کنترل‌های سخت‌گیرانه، فضایی ساخت که در آن احساسات واقعی مجال بروز داشتند، و این همان نقطه‌ای است که تئاتر به زندگی نزدیک می‌شود.
در دوره‌ای که مخاطب تئاتر دیگر صرفاً تماشاگر منفعل نیست، بلکه به‌دنبال تجربه‌ای پیچیده، صادقانه و چندلایه است، اجرای درسا آقایی از نمایش «بالاخره این زندگی مال کیه؟» گامی بلند به‌سوی پاسخ‌گویی به این انتظار تازه است. اگر در زمان اجرای اشکان خیل‌نژاد، مخاطب بیشتر به درون‌مایه فلسفی و ساختار کلاسیک اثر واکنش نشان می‌داد، امروز تماشاگر تئاتر حساس‌تر، سخت‌پسندتر و آگاه‌تر شده، او به جز زیبایی‌شناسی، به صداقت اجرایی، تجربه‌گرایی صحنه و احساسی بودن روایت اهمیت می‌دهد.