دگر آپاندیسی یک نمایش ابزورد است که روایتگر تنهایی و رؤیاپردازی انسان معاصر درگیر در روزمرگی، رخوت و تنهایی است، آنها برای رسیدن به خوشبختی بیش از آنکه تلاش کنند رویا می بافند و این گونه از تنهایی خویش فرار می کنند. اگرچه آنها به لحاظ فیزیکی تنها نیستند اما نوعی تنهایی وجودی و هستی شناختی آنان را در بر گرفته است تا جایی که از خویش جدا افتاده اند. فقدان ارتباطات عمیق بین آنها روابط بین فردی را سطحی و گذرا نگه میدارد تا جایی که حتی برای مرگ سوزی به خاطر آپاندیس ذره ای اندوه ندارند. باری آنها با غریبه ناشناس رقابتی برای تصاحب یک بلیط اضافه قطار نیمه شب بدون آنکه بخواهند از یکدیگر کمک بگیرند یا درباره آن گفتگو کنند رقابت و فردگرایی از جنس همین تنهایی را نشان میدهد آنها دچار سردرگمی و تنهایی هستند و فرصت کمتری برای برقراری ارتباط عمیق و معنادار با یکدیگر دارند سه زن نمایش در سه ساحت مادری فرزندی همسری به غریبه مسافرخانه خود رامعرفی میکنند و تلاش دارند تا بتوانند الگوی کاملی از هریک از نقشهای زنانه ارائه دهند اگرچه در نهایت هیچ کدام موفق نمیشوند پنداری هیچ یک به نقشی که بازی می کردند تعلق نداشتند. سه زن در مسافرخانه علی رغم با هم بودن بیشتر منزوی و سرخورده تلاش میکردند تا بازی را به نفع خود تمام کنند بازی ای که ما هر روزه به آن دچاریم فراموشی . این بلیط متعلق به کسی است که خویشتن را فراموش کند. قطار در نمایش دگر آپاندیسی نماد گذار است از رخوت به خوشبختی از سکون و اسارت به سمت جهان آزاد از دل کندن و مهاجرت از خانهای که روح زندگی در آن پژمرده و تلاش برای رسیدن به زندگی از سوی دیگر قطار خانه فراموشان است آنانی بلیط را دریافت می کنند که همه چیز را فراموش کنند و چه کسی جز مردگان همه چیز را فراموش می کند قطار مسیری به سوی مرگ است سوزی در نمایش خود دارنده بلیط اضافه قطار است او مرده است و تلاس می کند ببیند آیا در جهان زندگان او را به خاطر می آورند غریبه مرموزی که انان مردی جذاب می پندارند مرگ است اگرچه بلیط قطار هیچ کدام را با خودشان نمی برد چمدان غریبه که در نمایش سرهای هر سه زن واردش می شود همانند لایه های عمیق خود آگاهی است پنداری هر سه زن هویت تکه تکه شده یک زن است که درانزوای مسافر خانهای متروک گرفتار آمده است. و زن تلاش دارد تا درکودکی جوانی و پیری خود جستجو کند تا شاید حقیقت و معنای زندگی را در یابد او روان خود را میکاود و میبیند با غریبه مسافر در هر سه وجه خود مواجه شده و هرگز نفهمیده است که تمام خویش را به نمایش گذاشته است نمایشی که خود نیز اوو را باور ندارد.
دگر آپاندیسی یک نمایش سورئال است که به
... دیدن ادامه ››
دنیای ناخودآگاه، رویاها و تخیلات می پردازد. و با استفاده از عناصر غیرمنطقی، تصاویر عجیب و غریب، دیالوگ های غیرمعمول و ساختارهای نامتعارف، سعی در به چالش کشیدن مرزهای واقعیت و القای حس و تجربه ای ذهنی به مخاطب رتا دارد و فضای نمایش را به گروتسک نزدیک می کند.
اما آنچه در نهایت اتفاق می افتد نه فراموشی که پذیرش است و سفر در قطار نه یک تجربه بیرونی بلکه سفری درونی است که به درک بهتر از مفاهیم عمیقتر در زندگی میانجامد.
مرگ در این نمایش یک اگزیسنانس است که به امری قطعی و اجتناب ناپذیر بدل شده؛ پذیرفته میشود؛ و در نهایت به عنوان یک عنصر کلیدی در شکل گیری هویت و معنا بخشی به زندگی کارکرد مییابد. و با عبور از اضطراب ها، مواجهه با تنهایی، گفتگو ها و کشمکش ها درک جدیدی اتفاق میافتد و نمایش با نوعی مرگ آگاهی پایان مییابد.
دگر آپاندیسی برداشتی از نمایش سه شب با مادوکس نوشته ماتئی ویسنی بوده اما در دراماتورژی هویت جدیدی نیز یافته بود البته بنظر می آمد بخش های زبان فرانسه نیز به به دلیل همین برداشت در نمایش گنجانده شده بود که البته می توانست دیالوگهای کوتاهتر و کمتری را از آن استفاده کرد چرا که به عنوان زبان بیگانه می تواند ارتباط مخاطب را با اثر قطع کند یا دچار گنگی در درک معنای نمایش سازد. در رابطه با فضای نمایش باید بگویم موسیقی نمایش یکی از نکات مثبت کار بوده و بازی بدن وفرم بازیگران نیز مورد توجه بوده است . درباره طراحی لباس و طراحی پیشبند به شکل تابوت و بازی با آن در هنگام مواجهه با مسافر مرموز باید بگویم طراحی لباس به خوبی صورت گرفته و بازی با نور و صدا به فضاسازی نمایش کمک نموده است. در نهایت امیدوارم پس از این نیز شاهد درخشش همه گروه در عرصه هنر و تئار کشورمان باشیم.