نقد کارگردانی نمایش «هم این/ هم آن»
کارگردان: سهند خیرآبادی
در این نمایش، سهند خیرآبادی با تکیه بر دانش فلسفه هنر و تجربههای پیشینش، کارگردانیای ارائه داده که در نگاه اول مینیمال و ساده به نظر میرسد، اما در لایههای زیرین، از الگوهای فکری اگزیستانسیالیسم و حتی بینامتنیت با آثار دیوید ممت بهره میگیرد. این رویکرد در میزانسنها، فاصلهگذاریها، و حتی انتخاب لحن بازیگران قابل ردیابی است.
در بخش اجرای بازیگران، کارگردانی موفق شده هماهنگی ویژهای میان گلاب آدینه و نورا هاشمی خلق کند؛ رابطهای که نهفقط بر اساس متن، بلکه بر
... دیدن ادامه ››
اساس تجربه زیسته و نسبت خانوادگی دو بازیگر جان گرفته است. این «اتصال واقعی» میان نسلها، همان چیزی است که خیرآبادی در پی تصویر کردنش است.
به بخش ریتم و تنوع میزانسنها ایراداتی وارد است. خیرآبادی گاهی بیش از حد بر خط روایی یکنواخت و دیالوگمحور تکیه میکند و کمتر از امکانات حرکتی و تغییرات بصری برای حفظ تنش نمایشی بهره میبرد. این مسئله باعث میشود بخشهایی از نمایش کشدار شود و اثر، پتانسیل ایجاد اوج و فرودهای عاطفی بیشتری را از دست بدهد.
در طراحی صحنه و نور، انتخابهای کارگردان به سمت سادگی و نشانهپردازی بصری رفته است (مثل تضاد چای ساده با ماگ لوکس)، اما در برخی مقاطع، این مینیمالیسم میتوانست غنیتر شود تا بافت نمایشی عمق بیشتری بیابد. موسیقی و صدا نیز در خدمت اجرا قرار دارند، ولی جای خالی لحظات موسیقایی پررنگتر یا افکتهای صوتی هدفمند برای تأکید بر تغییرات دراماتیک محسوس است.
نکته مهم در کارگردانی این اثر، توانایی ایجاد بستری برای طرح یک جدل اجتماعی–فرهنگی بدون سقوط به ورطه سیاهنمایی یا شعارزدگی است. خیرآبادی در پایان، همانطور که نام نمایش میگوید، تماشاگر را به پذیرش همزیستی «هم این و هم آن» میرساند؛ پیامی که در عین نقد، سازنده است.
سهند خیرآبادی در «هم این/ هم آن» بار دیگر نشان میدهد که نگاهش به صحنه، صرفاً اجرایی نیست، بلکه تجربهای فلسفی و اجتماعی است. او با پیشینهای آکادمیک در فلسفه هنر، توانسته متنی ظاهراً ساده را به بستری برای مکاشفهای چندلایه درباره روابط انسانی، فاصلههای نسلی و موقعیتهای اخلاقی بدل کند.
کارگردانی این اثر بر مینیمالیسمی هوشمندانه استوار است. میزانسنها ساده و بدون اغراقاند، اما در دل خود شبکهای از نشانهها و ارجاعات بینامتنی را حمل میکنند. تضاد میان عناصر صحنه ــ از چای ساده در فنجان تا ماگ شیک وارداتی ــ به شکل نمادین تفاوتهای طبقاتی و ذهنی شخصیتها را بازتاب میدهد. این جزئیات در کنار نورپردازی کمتغییر و حسابشده، فضا را به سمت سکوتهای معنادار و لحظات تأملبرانگیز سوق میدهد.
بخش مهمی از موفقیت اجرا، به توانایی خیرآبادی در هدایت بازیگران بازمیگردد. هماهنگی و همنفسشدن گلاب آدینه و نورا هاشمی ــ که از پیوند خانوادگی آنها تغذیه میکند ــ تبدیل به شریان اصلی نمایش شده است. بازیها، از جنس اغراقهای تئاتر تجاری نیستند؛ بلکه از جنس زندگیاند، با مکثها، ناتمامگفتنها و نگاههایی که گاهی بیش از کلمات حرف میزنند.
با این حال، نمایش در بخش ریتم دچار افتوخیزهای غیرضروری میشود. خیرآبادی گاه بیش از اندازه به دیالوگمحوری وفادار میماند و از ظرفیت تغییرات بصری و فیزیکی کمتر بهره میبرد. این رویکرد باعث میشود برخی صحنهها کشدار به نظر برسند و تنش دراماتیک در مقاطعی فروکش کند.
در حوزه طراحی صحنه و نور، انتخابها هدفمند اما بهشدت مینیمالاند. این اقتصاد بصری اگرچه به تمرکز بر بازیها کمک میکند، اما میتوانست با افزودن لایههایی ظریف از رنگ، بافت یا تغییر نور، ابعاد احساسی صحنه را پررنگتر کند. موسیقی و صدا نیز در خدمت فضا هستند، اما گاه جای خالی لحظات صوتی پرقدرتتر برای ایجاد نقطهعطفهای عاطفی احساس میشود.
آنچه «هم این/ هم آن» را از بسیاری آثار مشابه متمایز میکند، پرهیز از شعارزدگی است. خیرآبادی بهجای تقابل سیاه و سفید، بر همزیستی خاکستریها تأکید میکند؛ بر این ایده که میتوان «هم این» بود و «هم آن»، بیآنکه یکی حذف شود. همین رویکرد، اثر را از یک روایت خطی به گفتوگویی عمیق با تماشاگر تبدیل میکند.
در نهایت، کارگردانی «هم این/ هم آن» را میتوان ترکیب کمنظیری از هوشمندی فلسفی، حساسیت انسانی و تسلط بر هدایت بازیگر دانست. هرچند اصلاح ریتم و افزودن غنای بصری میتواند تجربه تماشاگر را کاملتر کند، اما اثر در شکل فعلی خود نیز، نمونهای از تئاتر اندیشمند و صادق در فضای امروز ماست.
اگر بخواهیم جمعبندی کنیم، کارگردانی «هم این/ هم آن» را میتوان ترکیبی از هوشمندی فلسفی، بازیگیری قوی از بازیگران و جسارت در طرح مسئله دانست؛ هرچند برای رسیدن به اجرای بینقص، نیاز به اصلاح ریتم، افزایش تنوع میزانسنها و غنیتر کردن جزئیات بصری دارد.
سجاد خلیل زاده