•
تئاتر «خرده جنایتهای زنو شوهری» در کرمان به کار خودش پایان داد
تا ما باز هم دلتنگ بشیم.
تا دوباره یادمون بیاد که چقد خوبه که هرروز یه ساعتی تئاتر همهمون رو دور هم جمع میکنه.
دوباره «گندم» رو میبینم،
با «عدنان» راجع به هماهنگی سرضرب موزیک با دیالوگش صحبت میکنم،
به «مینا» میگم دیشب چقد خوب تیکه دعوای ژیل و لیزا رو تموم کرد و ایندفعه من قهوه رو درست میکنم و برای «احسان» هم نگه میدارم و...
رفقا خوشحالم که این چند شب رو با هم سپری کردیم و کماکان ناراحتم که به قول دوستمون چرا هرچی که خوبه زود تموم میشه...؟!
ولی مطمئنم که
... دیدن ادامه ››
قدر این شبها رو دونستیم و خوش گذروندیمشون.
از همه بچههای پشت صحنه خیلی ممنونم که باعث شدن این چند شب رو با هم خوب و حرفهای بگذرونیم. همهتون کار درست و درجه یکین.
مطمئنم به زودی باز هم همدیگه رو میبینیم و با هم کارهای خفنی درست میکنیم.
امیدوارم اگه جایی بداخلاقی یا نامهربانی از من دیدید، من رو ببخشید.
عدنان و مینای عزیزم، خوشحالم برای بازی چشمنواز شما دو رفیق موزیک گذاشتم و ممنونم که بدون حتی یک جلسه کامل تمرین با من، انقد هماهنگ و تمیز همه چیز رو درآوردید.
از گندم و احسان عزیزم خیلی خیلی ممنونم که انتخاب موسیقی این کار رو به من سپردند و به من اعتماد کردند.
افتخار میکنم که جزوی از کست آرتیستایی مث شما بودم. امیدوارم و میگم ایکاش به خوبی از پس این کار براومده باشم.
پ.ن. اولین شب اجرا مصادف شد با تولد سیوچارسالگی من(ده شهریور هزاروچارصدوچار) و سورپرایز خاطرهانگیز بچهها باعث شد این تولد، یکی از خاصترین تولدای عمر من باشه.
پ.ن.۲ این، پوستر اصلی کار نیست و از اونجا که طراح پوستر اصلی جواد خواجویی رفیق عزیزمه، طرح من بر اساس عکسهای فوقالعاده محسن سعادت نصری از لحاظ فنی یک فن آرت ساده محسوب میشه و کاملا دلیه! 😁
پ.ن.۳ انتخاب موسیقی برای این تئاتر به من نوع دیگهای از عشق به تئاتر رو چشوند. هرچند امیدوارم دفعه بعدی که باز هم اینجا بعد از پایان کارم متنی مینویسم، درباره عشق اولم بازیگری باشه! 🥺😅
شدیدا نیاز دارم این طلسم لعنتی بعد از دوسال دوری خودخواسته بشکنه! 🚶🏽♂️